زرتشت و باستانگرایی
فتوحات مسلمین، برخی با شمشیر و برخی با صلح بوده، اما سِیر مسلمانیِ ایرانیانِ و تحول آنان از زرتشتیگری به اسلام، غالباً به زور شمشیر نبود. مسلمین به هر سرزمینی که میرسیدند، سه گزینه پیشنهاد میکردند. یا اسلام بیاورید (تا برادران و خواهران ما باشید)، یا جزیه بدهید (یعنی مالیات بدهید و بر دین سابق خود باقی بمانید). در غیر این صورت، آماده جنگ باشید تا خدا بین ما و شما قضاوت کند. بسیاری از ایرانیان نیز در آغاز، گزینه «دوم» را انتخاب کردند.
رضاشاه در 17 دی 1314 حجاب را برای بانوان ممنوع کرد. یعنی بیحجابیِ اجباری! او حتی برای مردان هم کلاه شاپو (کلاه فرنگی) را اجباری کرد. که با اعتراض مردم مواجه شد. حتی در مشهد کار به تحصن در مسجد گوهرشاد کشیده شد که به دستور رضاشاه، دژخیمان پهلوی مردم را به گلوله بستند و چند هزار نفر به شهادت رسیدند. خوب باید پرسید چرا این عزیزان به رضاشاه اشکالی نمیگیرند؟
گفت چرا در ایران به هنرمندان زرتشتی توجه نمیشود؟! گفتم بیانصافی خوب نیست! سروش جمشیدی و فردوس کاویانی دو هنرپیشه زرتشتی هستند که نشان میدهند فضای هنر برای زرتشتیان هم باز است.
طبق قواعد دینیِ زرتشتی، لازم بود که زن روزی 3 بار در محضر شوهر بایستد و به او بگوید: «چه دوست داری؟ بگو تا همان گونه بیاندیشم و همان گونه حرف بزنم و همان گونه انجام دهم». پس شوهر به او دستور دهد و زن هم دستورات را انجام دهد.
شبکه العربیة وابسته به عربستان سعودی خبر کشف حجاب چند دخترک را با آب و تاب و ذوق و شوق فراوان منتشر کردند. اکنون باید از مدعیان نژاد آریایی پرسید که به چه حال و روزی افتادید که مفت مفت خود را به حراج گذاشته و خوراک رسانههای سعودی را مهیا میکنید؟
طبق منابع تاریخی، کورش دستور داد هزینه بازسازی اماکن یهودی از خزانه شاهنشاهی پرداخت شود. حال سؤال در این است که مگر در ایرانِ آن زمان، فقیر وجود نداشت؟ چرا کورش کبیر این پول را صرف فقرا و نیازمندان خودمان نکرد؟!
یک شخصِ زرتشتی دو تابعیتیِ "ایرانی ـ امریکایی" به نام "کارن وفاداری" به سبب اتهامات امنیتی، در دادگاهی قانونی، به 27 سال حبس، شلاق و مصادره اموال شد. جُرم او ربطی به جامعه زرتشتی ندارد. اما کارن وفاداری میکوشد آبروی زرتشتیان را سپر خود قرار دهد.
جشن سده، جشنی است که نه نشانی در تاریخ ایران باستان دارد و نه جنبه دینی دارد که بتوان آنرا به دین و مذهب و مسلک خاصی منتسب کرد. حتی داستان هوشنگ و فریدون و ضحاک هم به آن جلوه ی دینی نمیدهد، ولی، زرتشتیان امروزه آنرا مراسم دینی می دانند و حتی ادعا دارند که این مراسم ملی نیز هست.
حکومت ساسانی، در مردابی از ستمگری که خود ایجاد کرده بود، فرو رفت. پس از ورود مسلمین به ایران، یزدگرد سوم (آخرین شاه ساسانی) از شهری به شهر دیگر عقبنشینی میکرد و هرگاه از مردم کمک میخواست، غالباً با پاسخ منفی مواجه میشد. اطرافیان از گرد او پراکنده شدند. پس در تنهایی و بیکسی به دست ایرانیان کشته شد.
2500 سال پیش، وقتی کورش کبیر در بلوچستان با شورش مردم مواجه و از آنان شکست خورد. هرچند از آمار دقیق تلفات خبری در دست نیست، ولیکن ایرانشناسان این فرضیه را مطرح کرده اند که تقریباً همه نیروهای تحت امر کورش به دست شورشیان کشته شدند.
در عصر هخامنشیان، شاهنشاه، صاحب اختیار "مطلق" مرگ و زندگی مردم شمرده میشد. در این راستا، هفت قاضی وجود داشتند که مادام العُمر و تا وقتی که مورد خشم پادشاه قرار نمیگرفتند در آن منصب باقی میماندند.
در هگمتانه (همدان) شخصی به نام فرَوَرتیش دست به آشوب و اغتشاش زد. داریوش هم دستور داد او را بازداشت کردند. سپس بینی و زبان او را بریدند. گوشهایش را بریدند و بعد هم یک چشمش را از حدقه درآوردند.
حکومت ساسانیان حکومتی دینی است که دین غالب پادشاهان این دوره، زرتشتی بوده است. کتاب ماتیکان هزار دادستان که توسط موبد شهزادی ترجمه شده، حاوی مطالبی از زمان ساسانیان که من جمله می توان به فصل چهارم آن که درباره برده داری و غلامی است، اشاره کرد.
یهودیان که در منابع خود، بسیار چاپلوسیِ کورش را کرده اند (چون کورش، ایشان را از اسارت نجات داد) ولی در جایی دیگر لب به بیان حقایق گشودند و گفتند: «کورش، سرزمینها را مانند گِل لگدمال میکند.»