مبرای از تهمت

  • 1392/10/30 - 10:42
اسلام ایرانی، آمیختگی اسلام و ایران، بروز و ظهور ایرانیت در امامت و ده ها جمله و کلمه ی ترکیب یافته ی از این قبیل، عباراتی است که از اعصار گذشته تا به حال در کتب و نشریات و مقالات گوناگونی بدان اشاره شده است.

مبرای از تهمت

« ضربه دیگر هنگامی وارد شد که مسلمانان ایرانی موفق به شکل دادن سنتی شدند که اسلام را به نظر دینی ایرانی (که در حقیقت و از لحاظ خاستگاه چنین هم هست) نشان می داد...»[1]. این قسمتی از نوشته های خانم مری بویس در کتاب زردشتیان باورها و آداب دینی آنهاست. در این زمینه نکاتی لازم به ذکر است که بیان می شود.
اسلام ایرانی، آمیختگی اسلام و ایران، بروز و ظهور ایرانیت در امامت و ده ها جمله و کلمه ی ترکیب یافته ی از این قبیل، عباراتی است که از اعصار گذشته تا به حال در کتب و نشریات و مقالات گوناگونی بدان اشاره شده است.
این سنخ سخنان و اشارات دارای ایهام و دو پهلو غالبا همراه مقاصد و اهدافی است که در بسیاری موارد باعث ایجاد شبهه و تردید شده و از طرفی دستاویزی برای دشمنان و طرفدارن برخی آیین ها قرار گرفته است.
در این مقال با نگاه به مجال نگارنده قصد دارد به یک مورد از چندین شبهه ایجاد شده در این زمینه درباره قران کریم بپردازد.
برداشت نامناسب از آیات نورانی قران کریم از قدیم الایام تا کنون بوده و هست و یکی از استفاده های نامناسب یا به عبارتی سوء استفاده ها از قران کریم در سوره مبارکه نحل آیه 103 می باشد. در این آیه خداوند می فرماید:« وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبينٌ » « و ما مى‏دانيم كه آنان مى‏گويند: يقيناً اين آيات را بشرى به او مى‏آموزد!! [چنين نيست كه مى‏گويند، زيرا] زبان كسى كه [آموختن قرآن را به پيامبر] به او نسبت مى‏دهيد، غير عربى است و اين قرآن به زبان عربى فصيح و روشن است»
ظاهر بینان و کج اندیشان این آیه را به گونه ای ترجمه و تفسیر کرده اند تا بتوانند آنچه را در نظر دارند از درون آیه استخراج کنند. همان طور که در تاریخ بسیار آمده، سلمان فارسی شخصی زیرک و کاردان بود و به ادیان و مسالک گذشته آشنایی کامل داشت. او در مدتی که با نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آشنا شد بسیار به ایشان نزدیک گشت و در موارد فراوانی با ایشان نجوا می کرد و به صورت خصوصی صحبت می نمود. این نوع برخوردها عده ای را بر آن داشت تا این رفتار را دلیل بر این مطلب بگیرند که نجواها و صحبت های پنهانی سلمان و رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در پایان همان می شود که حضرت در غالب وحی و کلام خداوند بیان می دارد. اما همان طور که ظاهر آیه بیان می دارد خداوند تهمت بشری و عجمی بودن قران را نمی پذیرد و آنها را مورد سرزنش و عتاب قرار می دهد.
برای روشن و برطرف شدن این شبهه بهترین و مطمئن ترین راه، رجوع به نظرات قرآن دانان و مفسران قرآن کریم است تا ببینیم آیا به واقع چنین است یا خیر.
 در تفسير نمونه ذیل این آیه شریفه چنین آمده است:« در اينكه نظر مشركان در اين گفتار به چه كسى بوده، مفسران گفتگوهاى مختلفى دارند: از ابن عباس نقل شده كه او مردى بنام" بلعام" در مكه بود، شغلش شمشيرسازى و اصلا نصرانى و اهل روم بود، و بعضى او را يك غلام رومى متعلق به طايفه" بنى حضرم" بنام " يعيش" يا " عائش" دانسته‏اند كه اسلام آورد و از ياران پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شد.
بعضى ديگر اين سخن را اشاره به دو غلام نصرانى بنام" يسار" و" جبر" دانسته‏ اند كه داراى كتابى به زبان خودشان بودند و گه گاه آن را با صداى بلند مى ‏خواندند. اين احتمال را نيز بعضى داده‏اند كه منظور سلمان فارسى باشد، در حالى كه مى‏دانيم سلمان در مدينه به حضور پيامبر (ص) آمد و اسلام را پذيرا شد، و اين گونه تهمت هاى مشركان، مخصوصا با توجه به سوره نحل كه قسمت مهمى از آن مكى است، مربوط به مكه بوده است.[2]
به هر حال قرآن با يك پاسخ دندانشكن خط بطلان بر اين ادعاهاى بى پايه مى‏كشد و مى‏گويد:اينها توجه ندارند، زبان كسى كه قرآن را به او نسبت مى‏دهند عجمى است، در حالى كه اين قرآن به زبان عربى فصيح و آشكار نازل شده است (لِسانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ‏) [3] و [4].
اگر منظورشان از اين تهمت و افترا اين است كه معلم پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در تعليم الفاظ قرآن يك انسان بوده است بيگانه از زبان عرب كه اين نهايت رسوايى است، چنين انسانى چگونه مى‏تواند عباراتى اين چنين فصيح و بليغ بياورد كه صاحبان اصلى لغت همگى در برابر آن عاجز بمانند و حتى توانايى مقابله با يك سوره آن را نداشته باشند؟!.
و اگر منظورشان اين است كه محتواى قرآن را از يك معلم عجمى گرفته است، باز اين سؤال پيش مى‏آيد كه ريختن آن محتوا در قالب چنين الفاظ و عبارات اعجاز آميزى كه همه فصحاى جهان عرب در برابر آن زانو زدند،به وسيله چه كسى انجام شده است؟ آيا بوسيله يك فرد بيگانه از زبان عرب و يا به وسيله كسى كه قدرتش ما فوق قدرت همه انسانها است يعنى" اللَّه"؟!.
از اين گذشته محتواى اين قرآن از نظر منطق نيرومند فلسفى در زمينه عقائد، و تعليمات اخلاقى در زمينه پرورش روحيات انسان، و قوانين جامع الاطراف اجتماعى در زمينه نيازهاى مختلف، آن چنان است كه ما فوق افكار بشر است، و نشان مى‏دهد كه افتراگويان نيز گفتار خود را باور نداشتند، تنها براى شيطنت و وسوسه در دلهاى ساده‏انديشان چنين سخنانى مى‏گفتند.[5]
حضرت استاد علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می فرماید:
« اين افتراء ديگرى است از مشركين به رسول خدا (ص) و آن اين است: إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ- بدرستى كه بشرى به او درس مى‏دهد، و منشا اين افتراء بطورى كه از سياق اعتراضشان و جوابى كه آمده بر مى‏آيد اين بوده كه مردى غير عرب بوده، و منظور ايشان تعليم آن مرد بوده است، مردى بوده كه زبان عربى را بطور فصيح مى‏دانسته و در عين حال چيزى از معارف اديان و احاديث انبياء را هم مى‏دانسته، و چه بسا رسول خدا (ص) او را ديده، از اين رو اين تهمت را زده‏اند كه حتما آن مرد به وى تعليم مى‏دهد، و ادعايى كه مبنى بر وحى بودن گفته‏هايش مى‏كند صحيح نيست، و خداى تعالى در نقل كلام آنان رعايت اختصار را كرده و گرنه تقديرش:" انما يعلمه بشر و ينسب ما تعلمه منه الى اللَّه افتراء عليه- بشرى به او درس مى‏دهد و او آنچه را از وى ياد مى‏گيرد از روى افتراء به خدا نسبت مى‏دهد" مى‏باشد.
معلوم است كه جواب دادن به صرف اينكه آن مرد زبانش غير عربى است و قرآن به زبان عربى فصيح و آشكار است، ماده اشكال را به كلى از بين نمى‏برد، براى اينكه ممكن است بگويند از آن مرد غير عربى درس مى‏گيرد، و آن گاه يادگرفته‏هاى خود را در قالب زبان عربى صحيح و فصيح در مى‏آورد، بلكه اصلا اين اشكال بيشتر به ذهن مى‏رسد تا اشكال اول، چون تعبير مشركين اين بود كه:" بدرستى كه مردى عجمى به او ياد مى‏دهد" و اين نبود كه" مردى عجمى به او تلقين و يا املاء مى‏كند" و او عين عبارات وى را اداء مى‏نمايد، و معلوم است كه تعليم مربوط به معانى است، نه الفاظ.
و خلاصه جوابى كه از مجموع سه آيه استفاده مى‏شود اين است كه: تهمتى كه شما به وى مى‏زنيد كه بشرى به او تعليم مى‏دهد، و او آن را به خدا نسبت داده افتراء مى‏بندد، اگر مقصود شما از تعليم، تلقين الفاظ است و قرآن كريم كلام آن مرد است، نه كلام خدا، جوابش اين است كه آن مرد غير عرب است، و اين قرآن به زبان عربى مبين است.[6]  
اگر منظورتان اين است كه آن مرد معانى و معارف قرآنى را باو ياد مى‏دهد، و الفاظ از رسول خدا (ص) است، و او الفاظ خود را به خدا افتراء مى‏بندد، جواب تان اين است كه معارف حقيقى‏اى قرآن در بر دارد كه هيچ صاحب عقلى در حقيقى بودن آن شك ننموده و تمامى عقول، مجبور و مضطر در قبول آنند، اگر رسول خدا (ص) آنها را از بشرى گرفته بود خودش نسبت به آنها ايمان نمى‏داشت، و حال آنكه او به آيات خدا ايمان دارد و اگر ايمان نمى‏داشت خدا هدايتش نمى‏كرد، چون خدا كسى را كه به آياتش ايمان ندارد هدايت نمى‏كند، و چون مؤمن به آيات خداست، ديگر به خدا افتراء نمى‏بندد، چون به خدا افتراء نمى‏بندد مگر كسى كه ايمان به آيات او نداشته باشد، پس اين قرآن افتراء نيست، و از بشرى گرفته نشده، بلكه منسوب به خداى سبحان است. [7]
با توجه به نکات مطرح شده در تفاسیر می توانیم به این جمع بندی برسیم که این شبهه جوابی متقن و دلایل رد فراوان دارد.
و به اختصار کوتاه ترین جواب ها این گونه است که : اولا این آیه در مکه نازل شده است و از طرفی سلمان با اسلام و پیامبر در مدینه آشنا شده و با ایشان در مکه هیچ گونه برخورد و ملاقاتی نداشته است. در ثانی اشارت به عجمی بودن در آیه به معنای غیر عرب بودن است ، نه ایرانی بودن که در این صورت سلمان فارسی را منظور نظر داشته باشد. ثالثا افراد بسیاری قبل از سلمان در اولویت خطاب این آیه هستند  و آنها از اهمیت و نزدیکی بسیار بیشتری برخوردارند.
البته همان طور که بیان شد در این نوشتار قصد پاسخ به یکی از شبهات اشاره شده در این زمینه را داشتیم و در مطالب بعدی به مواردی از این قبیل که رد و نقضی باشد بر نظرات مری بویس (که در ابتدای مقاله اشاره شد) خواهیم داشت.

پی نوشت ها و پاورقی ها:
[1]. زردشتیان باورها و آداب دینی آن ها، ص 182
[2]. تفسیر نمونه ،ج‏11، ص: 408
[3]. يلحدون از ماده" الحاد" به معنى انحراف از حق به باطل است و گاهى به هر گونه انحراف نيز گفته مى‏شود، و در اينجا اشاره به اين است كه افتراگران، تمايل داشتند كه قرآن را به بشرى نسبت دهند و او را معلم پيامبر (ص) بخوانند.
[4]. اعجام و عجمه در اصل به معنى ابهام است و اعجمى به كسى گفته مى‏شود كه در بيان او نقصى باشد، خواه، عرب باشد يا غير عرب، و از آنجا كه عربها اطلاعات ناقص از بيان غير داشتند، ديگران را عجم خطاب مى‏كردند!.
[5]. تفسير نمونه، ج‏11، ص: 409
[6]. ترجمه تفسير الميزان، ج‏12، ص: 501
[7]. ترجمه تفسير الميزان، ج‏12، ص: 502
 

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.