توسل انبیاء به اهلبیت (ع)، طبق روایات اهلسنت
محمد عثمان قلندرزهی، امام جمعه مسجد الخلیل اهلسنت خاش در بیان تفسیر خود، از آیات سوره صافات و درخواست حضرت ایوب (ع) و حضرت زکریا (ع) از خداوند، شرک بودن توسل به غیرخداوند را نتیجه میگیرد؛ این استدلال انحصار سیره انبیاء را ثابت نمیکند؛ روایات بسیاری در کتب اهلسنت، توسل حضرت آدم (ع) به اهلبیت (ع) را در شأن نزول آیات سوره بقره، ذکر کردهاند.
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ محمد عثمان قلندرزهی، امام جمعه مسجد الخلیل اهلسنت خاش، در جلسه تفسیر قرآن در مسجد جامع پزم تیاب، در شهرستان کنارک، آیاتی از سوره انبیاء را تفسیر کرد. وی پس از اینکه سخنانی در باب شرک مطرح کرد و توسل کنندگان به صالحان را مشرک خواند،[1] برای تأیید سخن خود به سیره انبیاء استدلال کرد و گفت: «پیامبران الهی، به هنگام حاجت، تنها الله تعالی را صدا میزدند. چنانچه حضرت ایوب علیهالسلام به هنگام تکلیف و بیماری، برای رفع آن، تنها الله تعالی را فرا خواند. در سوره انبیاء آمده است: «و یاد کن ایوب را، هنگامی که پروردگارش را ندا کرد: به یقین، به من آسیب رسیده است و تو مهربانترین مهربانانی»[2] (سپس خداوند) دعای وی را پذیرفت؛... درس قرآن این است که به طور کامل، تعلقتان را تنها با الله تعالی برقرار سازید و تماس و ارتباطتان را با غیر الله به طور کامل نیز قطع نمایید. لازم به ذکر است که اینکه انسانها یکدیگر را از فاصله نزدیک صدا میزنند، این نوع صدا زدن، مباح، معتاد و متعارف است و شرک نیست؛ ... حضرت زکریاء علیهالسلام (نیز) تنها الله تعالی را صدا زد؛ ... در سوره انبیاء آمده است: «و یاد کن زکریا را، زمانی که پروردگارش را ندا کرد، ای پروردگار من! مرا تنها نگذار و تو بهترین وارثانی»[3] ... اینجا بود که الله تعالی، دعای وی را پذیرفت و فرمود: دعای او را اجابت کردیم و به او یحیی را بخشیدیم و در همسرش، صلاحیت فرزندآوری را گذاشتیم، یقیناً آنان در کارهای نیک میشتافتند و ما را با بیم و امید میخواندند و برای ما نیازمند و تسلیم بودند».[4]
درباره این استدلال که "انبیاء الهی حاجات خود را فقط از خداوند میخواستند، پس کسی حق ندارد به غیر خداوند متوسل شود و هرگونه درخواست از صالحان شرک است"، باید گفت، اگر مفاد استدلال صحیح هم باشد، نمیتوان نتیجه گرفت که توسل به غیر خدا اگر مستند به قدرت و اذن و مشیت خداوند باشد، مستلزم شرک است؛ همچنین مواردی که این عالم اهلسنت برای اثبات نظر وهابیت بیان کرده است، انحصار را نمیرساند و نهایتاً اثبات میکند که درخواست از خداوند جایز یا مستحب است، نه اینکه درخواست از دیگران جایز نیست.
روایات بسیاری در کتب حدیثی و تفسیری اهلسنت، توسل انبیاء، مخصوصاً حضرت آدم علیهالسلام به اهلبیت علیهمالسلام را نقل کردهاند؛ مثلاً نقل شده که از پیامبر صلیاللهعلیهوآله از کلماتی که خداوند به حضرت آدم آموخت، سؤال کردند؛ فرمود: «توسل به حق پنج تن بود که باعث بخشش حضرت آدم شد».[5] از «ابنعباس» این حدیث، به صورتهای مختلف نقل شده که همه آنها، همین شأن نزول را تأیید میکند. سیوطی دو روایت در این زمینه از امیرالمؤمنین علیهالسلام و ابنعباس نقل کرده است.[6] «قندوزی شافعی»، شأن نزول این آیه را توسل آدم به پیامبر صلیاللهعلیهوآله دانسته است.[7] شوکانی پس از نقل روایات مختلف در تأیید این شأن نزول، به روایتی که سیوطی از ابنمنذر به نقل از امام باقر علیهالسلام آورده، اشاره میکند و ایراد مرسل بودن این حدیث توسط برخی از علما را وارد نمیداند و میگوید: «نه ایشان تفسیر به رأی میکند و نه در سند آن حضرت میتوان تشکیک کرد».[8]
در تأیید این قضیه، میتوان از روایاتی که اهلبیت علیهمالسلام را به باب حطه بنیاسرائیل تشبیه کرده، استفاده کرد. خداوند به یهودیان دستور داد که برای بخشش گناهان گذشته و شکر نعمت فتح به دست آمده، از دروازه «حطه» وارد شده و در هنگام ورود، سجده یا خضوع کنند و بگویند «حطه» یعنی خدایا گناهان ما را بریز؛ پیامبر صلیاللهعلیهوآله، اهلبیت علیهمالسلام را به این دروازه تشبیه کرد؛ حلبی از علمای اهلسنت، معنای این تشبیه را اینگونه بیان میکند: «در روایت نبوی آمده است که اهلبیت من در بین شما مثل باب حطه در بنیاسرائیل است که کسی که داخل آن میشد، گناهانش بخشیده میشد، ... پس همانطوری که خداوند این کار را برای بنیاسرائیل، سبب بخشش قرار داد، محبت اهلبیت علیهمالسلام را نیز سبب بخشش قرار داده است».[9] بنابراین استدلال این عالم اهلسنت جهت اثبات عقاید وهابیت، از کتب اهلسنت قابل پاسخگویی است.
پینوشت:
[1]. «ارائه نظرات وهابیت توسط امام جمعه اهلسنت خاش»
[2]. سوره انبیاء، آیه 83.
[3]. همان، آیه 89.
[4]. سخنان محمدعثمان قلندرزهی در 9 شهریور 1403، مسجد جامع پزم تیاب کنارک.
[5]. مناقب علی، ابن مغازلی، ص115. «عن ابنعباس قال: سئل النبی ص عن الكلمات التی تلقى آدم من ربه فتاب عليه، قال: سأله بحق محمد وعلی وفاطمة والحسن والحسين إلا تبت علی؛ فتاب عليه».
[6]. الدر المنثور، سيوطی، ج1، ص147.
[7]. ینابیع المودة، قندوزی، ج1، ص66 وص290.
[8]. الفتح الربانی، شوكانی، ج1، ص288.
[9]. السیرة الحلبیة، حلبی، ج2، ص693.
افزودن نظر جدید