حفظ دین اسلام، یکی از دلایل سکوت امیرالمؤمنین در برابر خلفا
امیرالمومنین در هنگام غصب خلافت، برای احقاق حق حکومت و خلافتش قیام نکرد و 25 سال سکوت و صبر پیشه ساخت.
معلوم است که اهل بیت (علیهمالسلام)، حکومت را براى حفظ، اجراى احکام اسلام، احقاق حق و احیای سنت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) مىخواهند.
امام حسین (علیهالسلام) در مورد هدف قیام خود فرمود: «شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش دعوت میکنم؛ همانا سنت مرده و بدعت زنده شده است.»[1]
امیرالمؤمنین نیز هدف از جنگ و قیام خود را در جنگ صفین چنین بیان مىکند: «خدایا! تو آگاهى که انگیزه ما براى جنگ، رغبت به زمامدارى و به دست آوردن مال و منال بىارزش دنیا نبود؛ بلکه ما مىخواستیم با این اقدامات نظامى، احکام و آثار فراموش شده دین تو را به صحنه برگردانیم و اصلاحات اجتماعى را انجام دهیم تا بندگان مظلوم تو امنیت داشته باشند و حدود تعطیل شده تو اجرا گردد.»[2]
بنابراین حفظ اسلام در فرهنگ اهل بیت (علیهمالسلام) محور بوده و تشکیل حکومت و قیام آنها در راستاى حفظ اسلام است؛ اگر در شرایطى، اسلام به واسطه قیام حفظ شود، آنان قیام کرده، و وحشت از مرگ در سیره آنها راه ندارد، و اگر در مقطع زمانى دیگر، سکوت ایشان، موجب حفظ اسلام شود، سکوت مىکنند، اگرچه این سکوت، موجب از دست دادن حق مسلم آنها گردد، و این همان سیاست مشروع و اسلامی اهل بیت است که در سیره خود از آن تجاوز نمىکردند.
برای مشخص شدن علت سکوت امیرالمؤمنین، میبایست وضعیت جامعه اسلامی در عصرِ پس از رحلت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) را در نظر گرفت.
با بررسى اوضاع سیاسى و اجتماعى آن ایام مشخص میشود که اسلام و مسلمین دچار مشکلات و بحرانهاى خطرناکی شده بودند، که هرکدام آنها براى اسلام و مسلمین خطرات جدى بودند. ظهور پیامبران دروغین، ارتداد و اختلافات شدید بین مسلمین، و احتمال جنگ غیرمسلمانان برای از بین بردن اسلام را مىتوان از جمله آنها ذکر کرد.[3]
ابنهشام مىنویسد: «چون پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) وفات یافت، بلا و مصیبت بر مسلمین بزرگ شد؛ یهودیان سر برافراشته و مسیحیان خوشحالى کردند؛ اهل نفاق از دین برگشته و اعراب مىخواستند مرتد شوند؛ اهل مکه مىخواستند مجدداً بتپرستى کرده و دین پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) را نسخ کنند.»[4]
اختلاف بر سر مهمترین موضوع مسلمانان، یعنی خلافت مسلمین، میتوانست این فرصت را برای دشمنان اسلام فراهم کند. از این جهت امیرالمؤمنین سکوت را بر قیام ترجیح دادند و در اینباره صبر پیشه کردند.
امیرالمؤمنین خود در خصوص علل سکوتشان میفرماید: «دست نگه داشتم تا اینکه دیدم گروهى از مردم از اسلام برگشتند، (مرتد شدند) و مردم را به محو دین محمد (صلیاللهعلیهوآله) دعوت مىکنند؛ ترسیدم که اگر در این لحظات حساس، اسلام و مسلمین را یارى نکنم، خرابى و یا شکافى در اسلام خواهم دید که مصیبت آن بر من از مصیبتِ از دست رفتن چند روزه خلافت بیشتر است.»[5]
و یا درجاى دیگر میفرماید: «در اندیشه فرو رفتم که میان دو راه، کدام را برگزینم؟ آیا با کوته دستى قیام کنم و یا بر تاریکى کور صبرکنم، که به سبب آن، بزرگسالان فرتوت مىشوند، و تازه سال، پیر مىگردد و مؤمن در تلاش سخت، تا آخرین نفس واقع مىشود؛ دیدم صبر بر همین حالتِ طاقتفرسا، عاقلانهتر است؛ پس صبر کردم، در حالىکه خارى در چشم و استخوانى در گلویم بود.»[6]
بنابراین امیرالمؤمنین در صدد تشکیل حکومت بود، زیرا حکومت، حق و وظیفه ایشان بود؛ گرچه حکومت در فرهنگ ایشان، هدف نبود و ابزارى براى پیاده کردن قوانین اسلام و احقاق حق بود و وقتی حفظ اسلام به سکوت ایشان بستگی داشت، برای حفظ دین، ایشان چارهای جز این نداشته و از حق خود گذشتند.
پینوشت:
[1]. تاریخ طبرى، طبری، ج4، ص266.
[2]. نهج البلاغه، امیرالمؤمنین، خطبه 131.
[3]. تاریخ یعقوبى، یعقوبی ج2، ص107.
[4]. سیره ابن هشام، ج4، ص316.
[5]. نهج البلاغه، امیرالمؤمنین، نامه62.
[6]. نهج البلاغه، امیرالمؤمنین، خطبه2.
افزودن نظر جدید