خدای رنجور؛ بدعتی نو در عصر نو

  • 1398/03/06 - 23:32
یکی از بدعت‌های نوین در الهیات مسیحی بحث رنج بردن خدا در این دین است، دانشمندان اولیه مسیحیت که اصرار داشتند ساحت الهی را از هرگونه رنج و ناملایمت به دور بپندارند، امروزه جای خود را به الهی‌دانانی نظیر یورگن مولتمان داده‌ند که شدیدا معتقد به امکان درد و رنج کشیدن در ذات خدا را داده‌اند و این مسئله در واقعه‌ی صلیب مسیح به وقوع پیوست؛ به وضوح مشخص است که چنین بدعت‌هایی ناشی از پیش فرض غلطی نظیر عیسی خدایی است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از آنجایی که خشت اول در مسیحیت کج گذاشته شد، لاجرم این دیوار تا ثریا کج خواهد رفت و هر به اصطلاح الهی‌دانی این دین را طبق آنچه خود می‌پسندد، تفسیر و تبیین می‌کند.
اما آن خشت کج چه بود؟ الوهیت مسیح!! از وقتی که اندیشه‌ی عیسی‌خدایی در مسیحیت وارد شد تا سال حدودا پانصد میلادی همواه بر سر ماهیت و شخصیت او بحث بود؛ اگر عیسی مسیح خداست پس چگونه بر صلیب رنج کشید؟ اگر خداست پس چرا غذا می‌خورد؟ اگر خداست پس این صفات انسانی که در اناجیل به او انتصاب داده شده چه توجیهی می‌‌تواند داشته باشد؟ اگر خداست اضطراب او در شب دستگیری‌اش چگونه ممکن است؟   
الهی‌دانان اولیه این مشکل را تا حدودی حل کرده بودند و با قائل شدن به اینکه مسیح دارای دو طبیعت است و صفات خوردن، رنج کشیدن، اضطراب و دیگر صفات برای طبیعت بشری است نه الهی، چرا که در خدا چنین احساساتی راه ندارد و ذات خدا منزه از هر گونه تغییر و تبدل است، مسئله را به ظاهر توجیه می‌کردند؛ اما امروزه ورق برگشته؛ آنکه رنج کشید نه طبیعت انسانی مسیح بلکه طبیعت الهی او بود، خود خدا بر صلیب کشیده شد و رنج کشید، این اندیشه توسط یورگن مولتمان در نیمه‌ی دوم قرن بیستم با انتشار کتاب خدای مصلوب (crucified god) مورد توجه عام قرار گرفت، هرچند که بارقه‌هایی از این قبیل در اندیشه‌های گذشته‌گان یافت می‌شود، اما هیچ‌گاه چون امروز مورد قبول واقع نشد.
مولتمان بیان می‌کند خدایی که نمی‌تواند رنج ببرد خدایی ناقص است نه کامل! البته نه اینکه مجبور باشد، بلکه خود خواسته رنج می‌کشد، او چنین استدلال می‌کند که لازمه‌ی محبت کردن این است که قبلش شخص رنج ببرد و الا اگر رنج نباشد محبت پدید نمی‌آید و از آنجایی که خدای مسیحیت خدای محبت است، پس رنج کشیده.
یورگن مولتمان نه تنها قائل است که خدای پسر بر روی صلیب رنج برده بلکه خدای پدر نیز رنج می‌برد آنجایی که در فقدان خدای پسر است و وقتی خدای پسر می‌میرد خدای پدر نیز رنجور می‌شود.[1]
متاسفانه آنچنان که شاهدیم به خاطر یک پیش فرض غلط (عیسی خداست) می‌بینیم که امروزه چه تعالیم غلط و غیر منطقی در الهیات مسیحی راه یافته و چه زیباست این گفته که "اگر مسیح را خدا بدانیم، مسیح را بزرگ نکرده‌ایم، خدا را کوچک کرده‌ایم".

پی‌نوشت:

[1] برای اطلاعات بیشتر در موضوع رنج خدا به کتاب درسنامه الهیات مسیحی، آلیستر مک گراث، جلد 2، ص 409_415، انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.