طاهری: اگر شر نباشد خیر معنا ندارد

  • 1397/01/15 - 13:00
عرفان حلقه جزء فرقه‌هایی است که مطالبش، ملغمه‌ای از مکاتب مختلف است. وی در یکی سخنانش می‌گوید: «اگر شر نباشد خیر معنا ندارد و ارزش امام حسین به یزید است و...» و سخنان بی‌ارزشی از این قبیل. با اندکی تأمل به این سخنان متوجه می‌شویم که وی این سخنان را از مکاتبی مانند مسیحیت و یا برخی فلاسفه اخذ کرده است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ طاهری وجود شر را ضروری خیر می‌داند، به نظر می‌رسد سرکرده‌ی حلقه این سخن خود را از کلام افلوطین اخذ کرده، این فیلسوف مى‌‏گويد: «وجود شر، ضرورى و لازمه‌ی وجود خير است» و یا از آموزه‌های مسیحیت که می‌گویند: « وجود شر براى درك خير لازم است، اگر هيچ شری نبود هیچ‌گاه زيبايى و حسن عالم هستى به نحو شايسته‌‏اى دريافت نمى‌‏شد.» در ادامه سخن خود، پا را فراتر گذاشته و می‌گوید: «اگر یزید نبود امام حسین ارزشی نداشت.»[1] و در جای دیگر می‌گوید: «اگر شیطان نبود راه کمال انسان بسته می‌شد.»[2]

برای بررسی موضوع خیر و شر و این‌که آیا این دو کنار هم معنی پیدا می‌کنند؟ و یا این‌که خیر بدون شر هم‌معنا دارد؟ راهی جزء بررسی روایات و قرآن و نظر حکمای اسلامی باقی نمی‌ماند.
شيخ اشراق، شيخ شهاب الدّين سهروردى بنیان‌گذار حكمت اشراقى، معتقد است شر هیچ‌گونه ذات و تحققى ندارد و اگر احياناً برخى از موجودات، شر محسوب مى‏‌شوند به لحاظ ارتباط آن‌ها با ديگر موجودات است، زيرا ممكن است از موجود ديگر سلب كمال كنند و اگر موجودى باعث اختلال در هیئت كماليه و اعتدال موجود ديگرى نشود، براى خودش و ديگر موجودات منشأ شر نخواهد بود.

او مى‌‏گويد ممكنات در ارتباط با شرور دو قسم‌‏اند، برخى از ممكنات هیچ‌گونه شری در آن‌ها نيست، مثل عقول و مجردات و برخى ديگر از ممكنات هستند كه خير در آن‌ها غالب است و شر اندكى ملازم آن‌ها است، مثل موجوداتى كه در عالم جسمانى هستند مثلاً در آفرينش آتش، منفعت، بيش از ضرر است يا مار وجودش خير است، اما گاه موجب مى‏‌شود به ديگرى ضررى وارد آيد و... او در كتاب مشارع و مطارحات مى‌‏گويد وجود و نظام وجودى نمى‌‏توانست بهتر از آن‌چه هست باشد و لازمه‌ی اين نظام احسن اين است كه تصادمات، وجود داشته باشند و اين لوازم (شرور) به ماهيات اشياء برمى‌‏گردند، نه به وجود آن‌ها.[3]
حال سؤال اين است كه امورى مثل قتل، ظلم، غيبت، دروغ، ناسزاگويى و امثال آن‌ها از چه سنخى هستند؟ آيا امور وجودی‌اند يا امور عدمى؟ و اگر امور وجودی‌اند آيا از امور وجودى مرتبط با امور عدمى هستند يا نه؟ و اگر از امور وجودى مرتبط با امور عدمی‌اند آيا از امورى هستند كه منجر به امور عدمى می‌شوند، يا از امور متأثّر از امور عدمى هستند؟

در این‌که اين امور، امورى وجودی‌اند شكى نيست چون همه‌ی اين امور از سنخ فعل‌اند و فعل از سنخ امر وجودى است.

انسان زمانى اقدام به ظلم يا غيبت يا دروغ و امثال آن می‌کند كه فاقد كمالى از كمالات انسانى باشد لذا اميرالمؤمنين (علیه‌السلام) فرمود: «الْغِيبَهُ جُهْدُ الْعَاجِز.» غيبت نهايت درجه‌ی تلاش فرد عاجز است.[4] و فرمود: «مَا زَنَى غَيُورٌ قَطُّ.» انسان باغيرت هرگز زنا نمی‌کند.[5] و فرمود: «إِذَا كَثُرَتِ الْمَقْدِرَهُ قَلَّتِ الشَّهْوَهُ.» هرگاه توانايى زياد شد خواسته‏‌ها و اميال كم مى‌‏گردند.[6] و همچنین فرمود: «الْمُؤْمِنُ لَا يَظْلِمُ.» مؤمن ظلم نمی‌کند.[7] و امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: «... يَا هِشَامُ إِنَّ الْعَاقِلَ لَا يَكْذِب.» اى هشام شخص داراى عقل دروغ نمی‌گوید.[8] يعنى كسى كه روحش فاقد كمالى وجودى به نام قدرت است غيبت می‌کند، و آن كه كمالى به نام غيرت را ندارد زنا می‌کند، و اگر در كسى قدرت روحى بود ميل او به دنيا كم می‌شود، و آن كه فاقد كمالى وجودى به نام ايمان است ظلم می‌کند، و هر كه كمالى به نام عقل را ندارد دروغ می‌گوید.
يعنى همه‌ی اين معاصى در حقيقت افعالى وجودى هستند كه از نوعى نقص روحى نشأت می‌گیرند.
 لذا خداوند متعال به‌صورت يك فرمول کلی فرمود: «قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِه.»[الاسراء/ 84] بگو هر كس بر اساس شكل و ساختار وجودى خود عمل می‌کند. يعنى از وجود ناقص فعل مناسب آن و از وجود كامل نيز فعل مناسب آن بروز می‌کند. بر همين اساس نيز صدور گناه از انسان كامل محال است چون نقصى در او نيست تا منشأ ظهور معصيتى شود. لذا امام حسین(سلام‌الله‌علیه) که مظهر انسان کامل است، آیینه‌ی تمام نمای خیر است و یزید(لعنة‌اللهعلیه) که شاکله‌ی وجودیش ظلم و تجاوز و جهل است.
بنابراین، امورى مثل ظلم، غيبت، دروغ و امثال آن‌ها امورى وجودی‌اند كه از يك جهت حكايت‌گر امور عدمى و نقص وجودى در وجود شخص انجام دهنده‌ی آن افعال هستند و از جهتى ديگر امورى عدمى را در پى دارند. لذا اين افعال از آن جهت كه امور وجودى هستند منتسب به خدا هستند و خدا خالق آن‌هاست ولى از آن جهت كه با امور عدمى مرتبط می‌شوند به خدا نسبت داده نمی‌شوند مگر به نحو مجاز.

براى مثال وقتى كسى از سر ظلم مال كسى را غارت می‌کند، غارت كردن او از آن جهت كه يك فعل و امر وجودى است معلول و مخلوق خداست امّا از آن جهت كه اين فعل مرتبط با ضعف روحى شخص ظالم است يا از آن جهت كه باعث فقير شدن شخص مظلوم می‌شود، امر عدمى بوده و فاعل ندارد. لكن از آن جهت كه نقص وجودى شخص ظالم در اين فعل دخيل است اين فعل را به او منتسب نموده و او را ظالم می‌نامند و شخصى را كه از اين فعل آسیب‌دیده است مظلوم می‌گویند. بنابراین، آن‌چه حقيقتاً زشت و قبيح است همان نقص روحى است كه در ظالم وجود دارد فعل ظالمانه‌ی او نيز ظهور همين نقص درونى است.

و آن‌چه مایه‌ی عذاب اوست همين نقص وجودى است. لذا حتّى اگر چنين كسى در شرایطی قرار گيرد كه نتواند ظلم كند باز ظالم است چون ملکه‌ی ظلم را با خود دارد. به همين علّت نيز خداوند متعال در حق ابليس فرمود: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرين.»[البقره/ 34] و (ياد كن) هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده كنيد. همگى سجده كردند، جز ابليس كه سر باز زد، و تكبر ورزيد، و او از كافران بود. يعنى ابليس از قبل نيز كافر بود لكن زمینه‌ای براى ظهور كفرش فراهم نبود لذا او در جريان خلقت حضرت آدم (علیه‌السلام) كافر نشد، بلكه كفر پنهانی‌اش در اين جريان آشكار شد. باز دقيقاً به همين جهت است كه صدور ظلم از خدا و از انبياء و ائمه و معصومين (ع) محال است. چون نقصى در وجود آن‌ها نيست كه به صورت ظلم ظهور نمايد.

حاصل مطلب این‌که وجود خیر منوط به وجود شر نیست و معیار و ارزش خیر نیز با شر سنجیده نمی‌شود. در راستای همین سخن می‌توان به کلام خداوند و حالات بهشتیان اشاره کرد که در آن هیچ‌گونه شری نیست، بلکه خیر به وجه اتمم در آن نمود دارد. زیرا در آن‌جا مزاحمی بین موجودات وجود ندارد.

پی‌نوشت:
[1]. جزوه‌ی کمیته‌ی عرفان، محمدعلی طاهری، جلسه سیزدهم، بی‌تا، بی‌نا.
[2]. انسان و معرفت، محمدعلی طاهری، نشر گریگور، ارمنستان، 2011م، ص 220.
[3]. حسن سعيدى، نگرشى بر اصالت ماهيت و وجود در آثار شيخ اشراق سهروردى، 1371، ،ج3، ص 63، بی‌نا.
[4]. شهیدی، نهج‌البلاغه، حکمت 461، نشر بنیاد نهج‌البلاغه، 1386.
[5]. همان، حکمت 305.
[6]. همان، حکمت 245.
[7]. مستدرک الوسائل، طبرسی، ج12، ص 100، نشر اهل‌بیت، 1408.
[8]. اصول كافى، شیخ کلینی، ج1، ص 17، نشر اسلامی، 1369.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.