تفاوت عارف و صوفی در اشعار حافظ

  • 1396/09/27 - 10:58
برخلاف کسانی که لفظ عارف و صوفی را یکسان دانسته و آن دو را مصداق مفهومی واحد تصور کرده‌اند، گروهی عارف و صوفی را دو مفهوم جدا در نظر گرفته و مصادیق آن دو مفهوم را نیز در خارج بصورت جداگانه قلمداد می‌کنند. یکی از کسانی که در اشعار خود به آن اشاره کرده است، حافظ شیرازی است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب- برخلاف نظر برخی از متقدمین و متاخرین که عرفان و تصوف را با هم یکسان می‌پندارند و هر دو را مصداق مفهوم واحد تصور می‌کنند، برخی دیگر این دو را تا قرن هفت یکی دانسته و بعد از آن، عارف و صوفی را بصورت دو مفهوم متفاوت تلقی می‌کنند.[درخانقاه بیدخت چه می‌گذرد، ص 14] مضاف بر آنکه مفهوم عارف و صوفی از لحاظ لغت و اصطلاح نیز با یکدیگر متفاوت هستند و تعابیر به کار گرفته شده در این زمینه گویای این سخن است.

یکی از کسانی که میان عارف و صوفی فرق نهاده و آنها را بصورت جداگانه از هم معرفی کرده است، حافظ شیرازی است. او دائما از "عارف" به نیکی یاد و از "صوفی" مذمت می‌کند. همین امر دلیل روشنی است بر آنکه عارف و صوفی نزد او دارای دو معنای کاملا متفاوت بوده است. بر همین اساس حافظ درباره عارف می‌گوید:
سرّ خدا که عارف سالک به کس نگفت
در حیرتم که باده فروش از کجا شنید[دیوان حافظ، غزل 243]

ولی درباره صوفی می‌گوید:
خیز تا خرقه صوفیه به خرابات بریم
شطح و طامات به بازار خرافات بریم[دیوان حافظ، غزل 373]

بنابر شواهدی که از اشعار حافظ مبنی بر تفاوت عارف و صوفی ذکر شد، روشن است که عارف و صوفی با هم متفاوت هستند و به هیچ عنوان نمی‌توان آن دو را مصداق یک حقیقت دانست.

پی‌نوشت:
مدنی محمد، درخانقاه بیدخت چه می‌گذرد، راه نیکان، تهران، 1391، چ پنجم، ص 14
دیوان حافظ، گرد آوردنده سلامی اسماعیل، هنرسرای گویا، 1384

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب- برخلاف نظر برخی از متقدمین و متاخرین که عرفان و تصوف را با هم یکسان می‌پندارند و هر دو را مصداق مفهوم واحد تصور می‌کنند، برخی دیگر این دو را تا قرن هفت یکی دانسته و بعد از آن، عارف و صوفی را بصورت دو مفهوم متفاوت تلقی می‌کنند.[درخانقاه بیدخت چه می‌گذرد، ص 14] مضاف بر آنکه مفهوم عارف و صوفی از لحاظ لغت و اصطلاح نیز با یکدیگر متفاوت هستند و تعابیر به کار گرفته شده در این زمینه گویای این سخن است.
در این میان یکی از کسانی که میان عارف و صوفی فرق نهاده و آنها را بصورت جداگانه از هم معرفی کرده است، خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین محمد، متخلص به حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷–۷۹۲ قمری)، معروف به لسان‌الغیب، ترجمان الاسرار، لسان‌العرفا و ناظم‌الاولیاء شاعر بزرگ سده هشتم ایران است. او دائما از "عارف" به نیکی یاد و از "صوفی" مذمت می‌کند. همین امر دلیل روشنی است بر آنکه عارف و صوفی نزد او دارای دو معنای کاملا متفاوت بوده است. او درباره عارف می‌گوید:
سرّ خدا که عارف سالک به کس نگفت
در حیرتم که باده فروش از کجا شنید[دیوان حافظ، غزل 243]

و در جای دیگر می‌گوید:
عارفی کو که کند فهم زبان سوسن
تا بپرسد که چرا رفت و چرا باز آمد[دیوان حافظ، غزل 174]

ولی درباره صوفی می‌گوید:
خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم
شطح و طامات به بازار خرافات بریم[دیوان حافظ، غزل 373]

او در جای دیگر نسبت به صوفیه با لحنی گلایه آمیز سخن رانده و گفته است:
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقه‌باز کرد
بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه
زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد
ساقی بیا که شاهد رعنای صوفیان
دیگر به جلوه آمد و آغاز ناز کرد
این مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت
واهنگ بازگشت به راه حجاز کرد
ای دل بیا که ما به پناه خدا رویم
زآنچ آستین کوته و دست دراز کرد[دیوان حافظ، غزل 133]
"آستین کوتاه" یعنی همان خرقه درویشان که معمولا آستین کوتاه بوده است و "دست دراز" نیز کنایه از آن است که صوفیان به حق خود قانع نبوده و از حریم خود تجاوز می‌کنند.

او در جای دیگر در نقد صوفیه می‌گوید:
نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.[ دیوان حافظ، غزل 159]

و در جای دیگر عمل صوفیان را عمل دجال، و روش آنان را همان روش افراد ملحد دانسته است:
کجاست صوفی دجال فعل ملحد شکل
بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید[دیوان حافظ، غزل 242]
بنابر شواهدی که از اشعار حافظ مبنی بر تفاوت عارف و صوفی ذکر شد، روشن است که عارف و صوفی با هم متفاوت هستند و به هیچ عنوان نمی‌توان آن دو را مصداق یک حقیقت دانست.
پی‌نوشت:
مدنی محمد، درخانقاه بیدخت چه می‌گذرد، راه نیکان، تهران، 1391، چ پنجم، ص 14
دیوان حافظ، گرد آوردنده سلامی اسماعیل، هنرسرای گویا، 1384

 

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.