جعل تاریخ برای پیوند صوفیه به ائمه اطهار(ع)
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ همواره در طول تاریخ، صوفیه برای اصالت بخشی و مشروعیت دهی به مکتب خود از هیچ عملی کوتاهی نکرده و دست به هر کاری میزنند تا به اهداف و مقاصد خود برسند که از منتسب کردن علماء به صوفیه تا جعل حدیث و همچنین از جعل تاریخ که صوفیان در آن ید طولایی دارند سوءاستفاده کرده و شخصیتهای بزرگ صوفیه را معاصر ائمه اطهار(علیهمالسلام) معرفی کرده و هر یک از آنان را از اصحاب خاص و اصحاب سر هریک از این ائمه معرفی کردهاند تا بتوانند بالاترین مشروعیت و مقبولیت، را هم به تصوف و هم به فرقه موردنظر خود بدهند.
یکی از کسانی که صوفیه معتقد است از امام سجاد(علیهالسلام) کسب علم کرده است ابراهیم ادهم از بزرگان صوفیه است که در بین علمای اهل سنت جایگاه ویژهای دارد و او را بسیار مدح کردهاند و جامی درباره ابراهیم ادهم میگوید: ابراهیم با سفیان ثوری و فضیل بن عیاض همصحبت بوده [1] و عطار نیز او را از اصحاب ابوحنیفه میداند.[2] هجویری نیز درباره ابراهیم میگوید: «ابراهیم با امام اعظم ابوحنیفه نیز اختلاط داشت و علم از وی آموخته بود، حدیث هم از وی روایت کرده است و اینهمه نشان میدهد که وی در مذهب اهل سنت بوده است».[3] تمام اینها نشاندهنده ارتباط ابراهیم ادهم با مخالفان ائمهاطهار(علیهمالسلام) است و ادعای ارتباط ابراهیم ادهم با امام سجاد(علیهالسلام) ادعایی بدون دلیل و سند است چون اولاً هیچ نامی در کتب رجال شیعه از ابراهیم ادهم نیست و در بین علماء کسی از او بهعنوان شاگرد و مصاحب حضرت یاد نکرده است و دیگر اینکه از لحاظ تاریخی و سنی هم بسیار بعید است این اتفاق افتاده باشد، چون تاریخ فوت ابراهیم ادهم را سال 161 نوشتهاند[4] و با توجه به گفته خود صوفیه مبنی بر اینکه ابراهیم ادهم در سال 132 از بلخ به مرو گریخته[5] و از آنجا به نیشابور آمده و نه سال در این شهر ساکن بوده و سپس چهارده سال با نماز و خضوع و خشوع بیانها را درنوردیده تا به مکه رسیده است[6] پس از همین رو باید ابراهیم ادهم در سال 155 به نزدیکی مکه رسیده باشد درحالیکه در آن موقع از شهادت امام سجاد(علیهالسلام) 61 سال گذشته بوده است و این بطلان ادعای صوفیه را در ارتباط داشتن و کسب علم ابراهیم ادهم از امام سجاد(علیهالسلام) را ثابت میکند.
از دیگر کسانی که صوفیه او را از شاگردان خاص مکتب اهلبیت(علیهمالسلام) معرفی میکنند بایزید بسطامی است که میگویند: دو سال برای امام سقائی کرد و در دستگاه امام وی را «طیفور السقاء» میخواندند[7] که برای کسب علم و معرفت به خدمت امام صادق(علیهالسلام) رسیده بوده است و بسیاری از صوفیه معتقدند بایزید بسطامی دانش خود را از امام صادق(علیهالسلام) گرفته است در حالی که وقوع چنین چیزی غیرممکن بوده است زیرا مدت عمر بایزید را 73 سال گفتهاند در این صورت خواه وفات وی به سال 234 واقعشده باشد و خواه به سال 261 باشد یا 264 بههرحال ولادت وی سالها بعد از وفات امام صادق (علیهالسلام) است که در سال 148 رویداده است بنابراین ملاقات آنها ناممکن خواهد بود[8] اما اگر واقعاً بایزید بسطامی شاگرد خاص حضرت بوده است پس چرا حتی یک روایت توسط او نقل نشده است و نام او در کتب روایی دیده نمیشود درحالیکه شاگردان غیر خاص امام نیز از حضرت روایت نقل کردهاند!
معروف کرخی نیز از کسانی است که صوفیه ادعا دارند او از اصحاب سر حضرت امام رضا(علیهالسلام) است و مدعی هستند که معروف کرخی در هفت سالگی بهدست حضرت اسلام آورد و سالها دربان و از موالی آن حضرت بوده است[9] که بعدها بهدست حضرت خرقه ولایت پوشیده است.[10]
اما تمام اینها ادعایی بیش نبوده است چون نه تنها در کتب رجالی شیعه که به شرححال هر یک از اصحاب و خواص و خدام و موالیان ائمه اطهار(علیهمالسلام) پرداخته و ولادت هر یک از مشاهیر و ثقات و ممدوحین و مذمومین ایشان را مینگارند، هرگز اشارهای به نام یا شرححال معروف کرخی نشده است بلکه از نظر تاریخی نیز این امر بعید به نظر میرسد چون حضرت امام رضا(علیهالسلام) مأمون را در طوس به سال 200 ملاقات کرده است و این همان سالی است که معروف در آن از دنیا رفته است[11] و بعضی از بزرگان نعمت اللهی همچون جواد نوربخش به این امر اعتراف کرده و میگوید: «معروف بهدست علی بن موسیالرضا مسلمان شد، تحقق تاریخی ندارد».[12] اگر هم بنا باشد برای اما دربانی فرض شود، این دربانی باید در طوس اتفاق افتاده باشد زیرا امام در مدینه احتیاج به دربان نداشت و آمدن امام به طوس همزمان با مرگ معروف کرخی بوده است. بنابراین معروف در حال حیات امام رضا (علیهالسلام) فوتشده بوده است زیرا سال شهادت امام رضا(علیهالسلام) در سال 203 میباشد، پس به گواهی تاریخ نمیتوان معروف کرخی را دربان و موالی آن حضرت به شمار آورد زیرا سال ورود حضرت به طوس همان سال وفات معروف کرخی است و در صورت ارتباط معروف با حضرت در سال آخر عمرش نیز، باز هم نمیتوان او را قطب دانست چون به قول صوفیه دو قطب در یک زمان جمع نمیشود و معروف حق نداشته است که خرقه بدهد و با وجود حضرت خود را مرشد بداند، و اگر هم بگویند معروف بعد از حضرت، قطب شده است باید بگوییم که اصلاً معروف قبل از امام رضا (علیهالسلام) از دنیا رفته است، پس چرا صوفیه خرقه خود را به او میرسانند؟!
پینوشت:
[1]. سلمی، ابو عبدالرحمن، طبقات الصوفیه، نشر دار الکتب العلمیه العلمیه، بیروت، 2003 م، ج 1، ص 27
[2]. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، تصحیح رینولد آلن نیکلسون، تهران، نشر اساطیر، 1388، ص 88
[3]. هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان، کشفالمحجوب، تصحیح عابدی، ناشر سروش، تهران، 1389، ص 128
[4]. الهامی، داود، موضع تشییع در برابر تصوف، نشر مکتب اسلام، قم، 1378، ص 116
[5]. دکتر بدوی، عبدالرحمن، تاریخ تصوف اسلامی، مترجم افتخارزداه، نشر افراز، تهران، 1389، ص 255
[6]. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، تصحیح رینولد آلن نیکلسون، تهران، نشر اساطیر، 1388، ص 41
[7]. سهلگی، محمد بن علی، النور من کلمات ابی الطیفور، کویت، 1978، ج 1، ص 47
[8]. زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، نشر امیرکبیر، تهران، 1368، ص 36-37
[9]. سلمی، ابو عبدالرحمن، طبقات الصوفیه، نشر دار الکتب العلمیه، بیروت، 2003 م، ج 1، ص 85
[10]. خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، محقق اسدالله اسماعیلیان، نشر دهاقانی، قم، ج 8، ص 136
[11]. الهامی، داود، موضع تشییع در برابر تصوف، نشر مکتب اسلام، قم، 1378، ص 126
[12]. نوربخش، جواد، چهار پیر طریقت، نشر یلدا قلم، تهران، 1379، ص 84
دیدگاهها
محسن
1395/08/12 - 20:42
لینک ثابت
با سلام
افزودن نظر جدید