نقد نظریه تناسخیان «ضرورت تکامل حیوانات نزدیک به انسان»
پایگاه جامع فرق ادیان و مذاهب_ یکی از دلایل تناسخ (صعودی) که تناسخیان برای اثبات مدعی خود میآورند «ضرورت تکامل حیوانات نزدیک به انسان» است. این استدلال را نخست در حکمت الاشراق[1] مطرح شده و ملاصدرا نیز در کتابهای[2] خود آن را ذکر نموده و سپس بررسی و نقد کرده است. شکل منطقی استدلال را میتوان اینگونه ترتیب داد:
مقدمه اول: حیوانات نفسی دارند که بهسان نفس نباتی منطبع در بدن نیست؛ بلکه نفسی مجرد است که بدن تعلق گرفته است. این مدعا میتوان ادلهای اقامه کرد:
الف) هیچ عضوی از اعضای حیوان نیست مگر اینکه در اثر حرارت و هوای اطرافش همواره در معرض تحلیل و تبدیل قرار میگیرد؛ پس عضو ثابتی در آن نمییابیم و بنابراین نمیتوانیم کمبودش را انکار کنیم. مثلا دربارۀ اسب که همۀ اجزایش تحلیل میرود، باید بگوییم از اسب بودنش کم میشود. در حالیکه چنین نیست؛ زیرا هیچوقت نمیتوانیم بگوییم از اسب بودنش کم میشود. در حالیکه چنین نیست؛ زیرا هیچوقت نمیتوانیم بگوییم اسب بودن اسب کم شده است، از این امر بر میآید که نفسی به آن تعلق دارد که منطبع در آن نیست و حافظ و نگهبان حقیقت اوست. از اینروی، چنین تحلیلی را نمیپذیرد و اسب بودن اسب هم کم و زیاد نمیشود؛
ب) در حیوانات با یک سلسله افعال شگفتانگیز مواجه میشویم که مزاج حیوان را نمیتوان عامل آن دانست؛ به زنبور و لانههای مسدس او بنگر؛ به عنکبوت و خانههایی که از تارپود ظریف و لطیف میبافد نظر کن؛ به میمون و طوطی و کارهایی که در تقلید از افعال انسان انجام میدهند و ریاستطلبی شیر و تکبر و نخوت پلنگ و حالت سماع در شتر و فراست و هوشیاری اسب و وفاداری سگ به صاحب خود و حیله و چارهجویی کلاغ بنگر! آنگاه ببین آیا صدور این افعال حاکی از هوش و درایت به مزاج یا به طبیعت جسم آنهاست، یا اینکه به نفس مجرد و غیرمنطبعی در آن است؛
ج) حیوانات حرکاتی ذهنی دارند که سبب انجام کاری از آنها میشود که به افعال انسانی شباهت دارد. مانند دوری گوسفند از جنس گرگ که حاکی از ادراک کلی است؛ زیرا اگر دوری از گرگ معین در نظر او باشد و در صورت آن در قوۀ خیال نقش بسته باشد، نباید از گرگ دیگری که در اندازه، شکل و رنگ با آن فرق دارد، بگریزد. بنابراین او از یک معنای عام و کلی که شامل همۀ گرگها میشود دوری میکند و ادراک کلی مستلزم بهرۀ حیوان از یک نفس مجرد است.
مقدمه دوم: هرچیزی که چنین نفسی دارد و منطبع در ماده نیست و با مرگ از بدن جدا میشود، شایستگی نیل به کمال انسانی و تعلق به بدن انسانی را دارد که اگر چنین نشود موجودی که شایستۀ نیل به کمال الهی است از کمالش باز میماند؛
مقدمه سوم: در سنت الهی و ناموس متقن آفرینش و عنایت ربانی روا نیست که چنین نفس مجردی را پس از مفارقت از بدن حیوان بدون ارتقا به مرتبۀ انسانی و انتقال به بدن انسان و نیل به سعادت عقلیۀ ویژۀ انسان رها کند و صلاحیت و استعداد او را برای احراز کمالات و مقامات عالیه نادیده بگیرد؛
نتیجه: ارتقای به مرتبۀ انسانی ضرورت دارد؛ پس تناسخ (صعودی) ضروری خواهد بود.
بررسی ونقد:
به نظر ما اشکال اصلی استدلال مزبور در مقدمۀ دوم است که از شایستگی نفس حیوانی برای عروج به مرتبۀ انسانی به ضرورت انتقال آن به بدن انسان استدلال شده؛ در حالیکه هیچدلیلی بر ملازمۀ مزبور وجود ندارد؛ زیرا برای تحقق یک چیز تنها شایستگی کافی نیست؛ بلکه موارد دیگری نیز لازم است. مانند ارادۀ علت فاعلی و نبود موانع، که اثبات وجود همۀ این عوامل مشکل و بلکه ناممکن است.
اینکه گفته میشود عنایت الهی بر این است که نفس مجرد حیوانی حتما در بدن انسان قرار گیرد و مراتب ترقی را طی کند، چگونه قابل اثبات است؟ شاید عنایت الهی بر این باشد که نفس بدون انتقال به بدن انسانی وارد نشئۀ دیگری شود.
ملاصدرا در کتابهای مختلف خود بر استدلال مزبور اشکالاتی وارد کرده است که به اختصار نقل میکنیم:[3]
اشکال اول: این اشکال به بخشی از مقدمۀ اول است که در آن از راهکارهای عجیب حیوانات، بر وجود نفس مجرد در آنها استدلال شده است؛ ملاصدرا در پاسخ میگوید: به اعتقاد ما برای هر حیوانی فرشته و راهنمایی است که او را به ویژگیهای اعمال و افعال شگفتانگیز و کارهای دیگر راهنمایی میکند. همانگونه که آیه شریفۀ «وَ اَوحی رَبُّکَ اِلَی النَّحلِ.[نحل/68] و پروردگارت به زنبور عسل الهام نمود.» حاکی از آن است و نیز باید دانست که صدور بعضی از افعال شگفتانگیز از حیوانات دارای مشاعر و ادراکات جزئی بعید نیست(و نیاز به وجود نفس انسانی ندارند).»[4]
اشکال دوم: ملاصدرا در پاسخ دوم ضرورت انتقال به بدن انسانی را که در مقدمۀ دوم مطرح شده، کاملا نقد میکند: «افزون بر آن ما منکر این معنا نیستیم که برای برخی حیواناتی که درجه و رتبۀ آنها به رتبههای نخست انسان نزدیک است حشر و بازگشتی به بعضی از برازخ سفلای اخروی باشد»؛[5]
اشکال سوم: این اشکال نیز مبتنی بر پذیرش مقدمۀ اول است. از این روی، مقدمۀ دوم را نشانه میرود؛ آنگاه که میگوید: «بر فرض که نفوس آنها منطبع در بدن نباشد این اشکال مطرح میشود که چه ضرورتی دارد که حتما کمال این دسته از حیوانات کمال عقلانی باشد»؛[6]
اشکال چهارم: این اشکال نیز بهسان دو اشکال پیشین ملازمه را هدف قرار داده است: «بر فرض که استعداد کمالات عقلی را داشته باشند، این مسئله را نمیپذیریم که حتما باید از مجرای انسانی عبور کنند؛ زیرا راههای نیل به خدا و بار یافتن به ملکوتش منحصر در یک راه نیست».[7]
این نکته نباید از نظر دور بماند که ملاصدرا در پاسخ نخست بر مبنای خویش سخن رانده؛ اما اگر براساس مبنای فلاسفۀ مشاء و حکمت اشراق سخن بگوییم، پاسخها قدری تفاوت میکند که به آن اشاراه میکنیم:
براساس مبنای مشائیان، ادراکات و حرکات شگفتانگیز بعضی حیوانات به کمک نیروهای فلکی و الهامات آسمانی از آنها سر میزند. البته ممکن است برخی حرکات ادراکی از قوای مادی صورت پذیرد که با مزاج تناسب دارد. مانند شتری که از شنیدنیها و موسیقیهایی لذت میبرد،[8] ولی بنابر مبنای حکمت اشراق هر یک از انواع حیوانی دارای ربالنوعی هستند که قوام آنها بهاوست. ربالنوع به افراد نوعش عنایت دارد و حتی اختلافاتی که بین انواع حیوانات در شرافت و پستی هستند، به سبب اختلاف در قرب و بعد ربالنوعها به نورالانوار است. افراد هر نوعی با اتصال وجودی خاصی که با ربالنوع خود دارند ویژگیهای افعال و کارهایشان را از راه الهام از او میگیرند.[9]
مرحوم آشتیانی نیز در پاورقیهای کتاب مبدأ و معاد بر مقدمۀ نخست اشکالی وارد کرده، میگوید: «دوری گزیدن گوسفند از گرگ به دلیل ادراک حسی نیست؛ بنابراین اندازه، شکل و رنگ تأثیری ندارند. ادراک او با قوۀ واهمه است که مدرک معانی جزئی است؛ در نتیجه فرار کردن گوسفند از گرگ دیگر که برای نمونه از لحاظ اندازه با گرگ پیشین فرق دارد به این سبب است که معنای جزئی دیگری از عداوت را که مانند اولی است درک میکند.»[10]
این بیان قابل اشکال مینماید؛ زیرا وجود قوۀ واهمه در انسان و حیوان بهطور جدی قابل تردید است و دلیلی درستی بر آن نداریم.[11]
پینوشت:
[1]. التلویحات، مجوعه مصنفات شیخ شهابالدین سهروردی،انتشارات انجمن اسلامی، فلسفۀ ایران، ترهان، 1396 ق، ج1، ص 82_83.
[2]. الشواهد الربوبیة، ملاصدرا، مرکز نشر دانشگاهی، قم، ص 237.
[3]. همان.
[4]. اسفار الاربعة، ملاصدرا، مکتبة المصطفوی، قم، 1379 ش، ج9، ص 24.
[5]. همان.
[6]. المبدأ و المعاد، ملاصدرا، انجمن حکمت و فلسفۀ ایران، تهران، 1354ش، ص 335.
[7]. الاسفار الاربعة، ملاصدرا، مکتبة المصطفوی، قم، 1379 ش، ج9، ص 25.
[8]. المبدأ و المعاد، ملاصدرا، انجمن حکمت و فلسفۀ ایران، تهران، 1354ش، ج 334_335.
[9]. همان، 334.
[10]. همان، پاورقی ص335.
[11]. آموزش فلسفه، مصباح یزدی، سازمان تبلیغات اسلامی، قم، 1378 ش، ص 187.
برای اطلاع بیشتر: تناسخ از دیدگاه عقل و وحی، محمد تقی یوسفی، موسسه امام خمینی (رحمهالله)، قم، ص 80.
افزودن نظر جدید