قدرت طلبی، از عوامل گرایش به عرفان‌های کاذب

  • 1395/01/19 - 10:40
میل به قدرت در انسان یک مسئله فطری است، جهتش نامحدود بوده و تعیّن خاصی ندارد. با توجه به اینکه با توسعه معلومات و معارف، انسان نیز جهت و تشخّص خود را پیدا کرده و به این تشخیص می‌رسد که چه کاری شدنی است و او می‌تواند انجام دهد و همچنین چه قدرتی برای انسان دست یافتنی است و می‌تواند آن را تحصیل کند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ میل به قدرت در انسان یک مسئله فطری است، جهتش نامحدود بوده و تعیّن خاصی ندارد. با توجه به اینکه با توسعه معلومات و معارف، انسان نیز جهت و تشخّص خود را پیدا کرده و به این تشخیص می‌رسد که چه کاری شدنی است و او می‌تواند انجام دهد و همچنین چه قدرتی برای انسان دست یافتنی است و می‌تواند آن را تحصیل کند.
بنابراین، حسّ قدرت طلبی انسان، در هیچ نقطه‌ای صد درصد اشباع نشده و به توقّف و رکود نمی‌انجامد؛ بلکه هر وقت زمینه و فرصت جدیدی برای قدرت نمایی دست بدهد، او را به تلاش برای دست یافتن به آن تحریک خواهد کرد. از نخستین قدرت‌هایی که در وهله اول برای انسان مهم تلقی می‌شود، قدرت‌های محسوس، ملموس و بی واسطه جسمانی است؛ توانایی برای کارهایی که توسط جسم انسان انجام می‌گیرد و به نیروی خاص جسمانی نیاز دارند. او می‌خواهد هرچه بیشتر قوی شود تا بتواند کارهای هرچه سنگین‌تر و مهم‌تری را انجام دهد.
اما مدتی بعد، انسان کم کم متوجه می‌شود که با کسب نوع دیگری از قدرت، می‌تواند بر نیروهای طبیعت فائق شود. در این مرحله او سعی می‌کند، برنیروهای طبیعت غالب شده و قدرتی پیدا کند که محکوم قوای طبیعی نباشد. اینجاست که او به فکر می افتد تا به کمک انجام دادن اعمالی، قدرت روحی خود را تا اندازه‌ای افزایش دهد که حاکم بر قوای طبیعت باشد. در نتیجه برخی از افراد، به دلیل تمایل به کسب قدرت، به فرقه‌های نوظهور و عرفان واره ها روی می‌آورند؛ به عنوان مثال افرادی که به اعمال شیطانی گرایش دارند، معتقدند که شیطان مظهر یک سری از قدرت‌هاست و به همین دلیل می‌تواند قدرت خویش را به آنها انتقال داده و حس قدرت طلبی را در وجودشان پررنگ‌تر بکند.
آنها تصور می‌کنند با ورود به مکاتب مدعی و مروج عرفان‌های بدلی و دروغین، این نیاز و حس آن‌ها تا حد زیادی پاسخ داده خواهد شد. از طرفی در دیدگاه قرآن کریم، میل به قدرت با همه شئون و مظاهرش گرایشی فطری محسوب می‌شود. در بسیاری آیات قرآن کریم، به طور غیر مستقیم به فطری بودن قدرت با همه شئونش اشاره شده است؛ از بعضی آیات به روشنی این مطلب استنباط می‌شود. در داستان حضرت آدم (علیه السلام) و وسوسه شیطان که در قرآن کریم ذکر شده است، وقتی شیطان می‌خواهد آدم (علیه السلام) را وسوسه کند تا او را به تناول از آن شجره منهیّه وادار سازد به او می‌گوید:
«یَا آدَمَ هَلْ أدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لَّا یَبْلَی [طه 120]، (شیطان آدم را وسوسه کرد و) گفت: ای آدم، آیا تو را به درخت جاودانگی و سلطنت و قدرت بی زوال هدایت کنم؟»[1]
براساس این آیه، شیطان برای وسوسه آدم و فریب دادن او بر دو چیز تکیه کرد تا توجه وی را جلب و او را به خوردن از آن درخت وادار کند. نخست: بر جاودانگی آدم تکیه کرد و به او گفت اگر می‌خواهی، تو را به درخت جاودانگی رهنمون شوم؛ یعنی شیطان خواست از گرایش به بقاء و انگیزه جاودانگی که در وجود آدم (علیه السلام) ریشه داشت استفاده کند. دوم: شیطان روی قدرت طلبی  تکیه کرد و خواست از مطلوب بودن آن و گرایش آدم به آن سوء استفاده کند و او را به بیراهه بکشاند. از این رو، به وی گفت: آیا می‌خواهی تو را به سلطنت بی زوال و کهنه نشدنی هدایت کنم؟ «سلطنت» و به تعبیر خود آیه «مُلْک» در واقع نماد قدرت است.
سپس قرآن در ادامه حکایت می‌کند که آدم و حوّا تحت تأثیر وسوسه‌های شیطان قرار گرفتند و فریب وعده و وعیدهای او را خوردند.
پرسشی که دراینجا درباره قدرت جلب توجه می‌کند، این است که نظر قرآن درباره بار ارزشیِ مثبت یا منفیِ به کارگیری این میل چیست؟ آیا قرآن آن را کاملاً خوب می‌داند یا کاملاً بد؟ و یا اینکه بین موارد آن تفصیل می‌دهد؟ در پاسخ بایدگفت: نباید توقع داشت که قرآن انسان را به طورکامل از به کارگیری یک میل فطری باز دارد؛ زیرا هم از نظر عقل و هم از منظر قرآن آن چه خدای متعال در فطرت انسان قرار داده بیهوده نیست، بلکه زمینه تکامل وی را فراهم می‌آورد.
همچنین وجود یک میل طبیعی در انسان نمی‌تواند مطلقاً خطرناک باشد بلکه نباید به طور کلّی سرکوب شود. نتیجه سخن آن است که سرکوب کلّی یک میل فطری را نه عقل می‌پذیرد و نه آیات قرآن تأیید می‌کند. از آیه فطرت، «فِطْرَةَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا [روم/30] با همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن سرشته است» و آیاتی دیگر نظیر آن استفاده می‌شود، آن چه را خدا به انسان عطا کرده و در نهادش آفریده، برای این است که وسیله‌ای برای تکاملش باشد و بر این اساس، استفاده از آن را منع نخواهد کرد و اگر در ارتباط با آن منعی وجود داشته باشد، مربوط به کمیّت و کیفیّت تحصیل یا به کارگیری آن و به منظور جهت صحیح دادن به آن خواهد بود. [2]
در نتیجه باید گفت: تا زمانی که انسان برای خود علم، قدرت، عزّت و ریاست (مستقلاً) قائل است، آبرویی برای خودش می‌بیند و تلاش می‌کند آن را حفظ نماید، از برکت فنای اراده خود در اراده خدا محروم است. انسانی که در اراده خدا فانی شد، مملوکات و صفات خود را به صاحبش برمیگرداند.
تعبیر پُر معنای «رِدای کبریایی»؛ مخصوص خدا است. اگر کسی بخواهد با خدا در این رِدا شریک شود در واقع مدعی نوعی الوهیت است. از همان قدم اول انسان باید تکبر (و حس قدرت طلبی و رسیدن به قدرت را) از خودش دور کند، (در واقع) همین رذیله باعث شد که شیطان از دستگاه الهی رانده شود. [3]
ولی در عرفان واره ها با تبلیغ و ترویج روحیه قدرت طلبی و به کسب قدرت و در نتیجه تسخیر دیگران و اشیاء پیرامون، افراد غافل و جاهل را به سمت خود جذب می‌کنند، غافل از اینکه همه اینها جز برای رسیدن به اهداف شوم و پلید سرکردگان عرفان‌های کاذب چیز دیگری نمی‌باشد.

پی‌نوشت
[1]. ر. ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 14، ص 239.
[2]. برگرفته از سایت اطلاع رسانی علامه مصباح یزدی، www.mesbahyazdi.ir
[3]. همان

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.