خدا شناسی معنوی در بیانات مقام معظم رهبری

  • 1394/12/02 - 14:44
اساس معنویت، ارتباط با خداست و این ارتباط در گرو معرفت اوست؛ البته اگر معرفت خدا درست بررسی شود، خواهیم دید که ارتباط با او همان معرفت اوست؛ زیرا معرفت خدا هنگامی در شکل‌گیری معنویت مؤثر است، که صرفا ذهنی و نظری نباشد، بلکه هستی و حیات انسان را دگرگون کند و او را در نور الهی غرق سازد. «توحید، اقیانوس بی‌کرانه‌ای است که اولیای خدا در آن غرق می‌شوند.»

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ اساس معنویت، ارتباط با خداست و این ارتباط در گرو معرفت اوست؛ البته اگر معرفت خدا درست بررسی شود، خواهیم دید که ارتباط با او همان معرفت اوست؛ زیرا معرفت خدا هنگامی در شکل‌گیری معنویت مؤثر است، که صرفا ذهنی و نظری نباشد، بلکه هستی و حیات انسان را دگرگون کند و او را در نور الهی غرق سازد. «توحید، اقیانوس بی‌کرانه‌ای است که اولیای خدا در آن غرق می‌شوند.»[1] معرفت خداوند چنان عظیم و فراگیر است که گویی انسان را در خود غرق می‌کند، بلکه حقیقتا انسان را در خود غرق می‌کند و غیر از خدا در آگاهی فرد باقی نمی‌ماند؛ چنان‌که حقیقت نیز همین است و غیر از خدا هیچ موجود دیگری نیست که مستقل و جدا از او باشد.
درک حضور خداوند نخستین رکن خداشناسی معنوی است؛ درک حضوری فراگیر که همۀ هستی را دربرگرفته و انسان، خود را غرق در او می‌یابد؛ به‌طوری‌که همۀ نمودهای هستی را آیت و جلوه خدا می‌بیند و به هر سوی که می‌نگرد، نور خدا و جلوه‌های او چشم و دلش را پر می‌کند؛ درست مثل کسی که در میان اقیانوس است، و در هر سو غیر از بی‌کرانگی نمی‌بیند. درک وجود و معرفت حضور خداوند به‌گونه‌ای‌ست که اگر به‌درستی حاصل شود، در عالم چیزی مستقل از او به نظر نمی‌آید و این، نظر گاهی صادقانه و منطبق بر واقعیت هستی است.
پس از درک حضور خداوند، درک ارتباط و پیوند با او دومین رکن خداشناسی معنوی است. ارتباط با خدا از منظر معنویت اسلامی از نوع روابط اعتباری و قراردادی نیست که در روابط اجتماعی بین انسان‌ها شکل می‌گیرد. اگر آسمان و زمین و آن‌چه در آن است برای خداست، مثل این نیست که شما ملکی دارید و به موجب سندی این ملک را متعلق به شما می‌دانند. مالکیت خداوند نسبت به آفریدگانش و ارتباط بندگان با او، رابطه‌ای حقیقی و تغییرناپذیر است. همچنین رابطه با خداوند از نوع برخی روابط تکوینی میان پدیده‌ها و مبتنی بر تعلق و وابستگی دوطرفه نیست؛ مثل پدر و فرزند، که هرکدام در طرفین این رابطه‌اند و تعلقی دوطرفه وجود دارد که گاهی به صورت نیازمندی متقابل دیده می‌شود. این رابطه به‌گونه‌ای است که وقتی انسان به خود نگاه می‌کند، ربوبیت خداوند را می‌بیند. از این منظر همه پدیده‌های هستی از جمله وجود انسان به‌صورت جلوه‌ای از اراده خداوند دیده می‌شود و اصالت و استقلال همه در ارادۀ خداوند محو می‌گردد. از این منظر «هرچه هست از خدای متعال است؛ از اراده ذات مقدّس ربوبی است. ما عجز محض هستیم.»[2]
در این مرحله از ارتباط، انسان با دیدن خویشتن و تأمل در نیرو، توفیقات، شکست‌ها و زندگی خود، دست ربوبیت الهی را درمیان خود و خداوند به‌روشنی مشاهده می‌کند. به این ترتیب همه افعال و اوصاف انسان در پیش‌گاه هستی و اراده خداوند رنگ می‌بازد و معلوم می‌شود که وجود، قدرت و زندگی انسان و سایر آفرینش، چیزی جز نیاز و فقر و ربط و تعلق به قدرت و ارادۀ الهی نیست. «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ. [فاطر/15] اى مردم شما به خدا نيازمنديد و خداست كه بى‌‏نياز ستوده است.»
عمق این پیوند با افزایش بینش معنوی بیش‌تر می‌شود، تا جایی که از مرحلۀ رابطۀ ربوبی به مرحلۀ ربط عبودی می‌رسد و معلوم می‌شود که «مایی وجود ندارد؛ هرچه هست از اوست.»[3] در این مرحله از معرفت و ارتباط، انسان به‌طورکلی هستی خود را در برابر خداوند از دست می‌دهد و از این حقیقت آگاه می‌شود که همۀ هستی برای خداست و ما عبد و مملوک محض هستیم. نه تنها افعال و ارادۀ انسان، بلکه هستی و حیات او از خدا و جریانی از حیات الهی است.
عبد یعنی مملوک؛ کسی‌که متعلق به دیگری است. عبد اگر به معنای قراردادی و اجتماعی آن در نظر گرفته شود، هیچ مفهومی در رابطه با خداوند ندارد؛ اما در معنای حقیقی، عبد یعنی مملوک واقعی خداوند؛ کسی که هستی و حیاتش دقیقا هستی و حیات مولاست و بدون مولا و معبودش هیچ نیست. این‌که فرمودند: «مایی وجود ندارد؛ هر چه هست اوست.»[4] به معنای دقیق و حقیقی عبودیت اشاره دارد.
رسیدن خداشناسی معنوی به درک ربط عبودی با خداوند، شخص را به افقی از معرفت می‌رساند که می‌فهمد همۀ عالم، لبریز از نور و حضور و لطف و رحمت و حیات الهی است و کسی که این حقیقت را دریابد، در جاذبۀ لطف الهی قرار می‌گیرد؛ جاذبه‌ای که توهّم استقلال هستی‌شناختی پدیده‌های هستی را از دل و اندیشه می‌زداید و نور خدا را در همه‌جا می‌نماید. واقعیت و حقیقت موجودات عالم، تعلق و ربط و نیاز به خداست و چیزی جز تجلیات نور او در عالم آشکار نشده است؛ از این‌رو بدون معرفت او هیچ‌چیز به درستی شناخته نمی‌شود. «خدای متعال روح هستی و حقیقت هستی است.»[5]
زمینۀ گشایش این افق از معرفت خدا، با تزکیه نفس انجام می‌شود. این زلال معرفت بسیار بلندمرتبه‌تر از آن است که هرکس خود به سوی آن برود و بیابد. در صورت وجود زمینه مناسب، این معرفت از سوی پروردگار عنایت و افاضه می‌شود. این نخستین ویژگی خداشناسی معنوی است غیر از عنایتی بودن، خداشناسی معنوی دو ویژگی دیگر هم دارد: یکی این‌که فراذهنی است و دیگر این‌که سرشار از هیجان و احساس است. این سه ویژگی، یعنی عنایی، فراذهنی و هیجان آفرین بودن، در یک عبارت بیان شده است. «اراده وقدرت و خواست اوست که دل‌ها را نرم و جان‌ها را به حقایق متمایل می‌کند و نور معنویت را به بعضی دل‌ها می‌تاباند. کسانی را به عبودیت خدای متعال مبتهج می‌کند که دیگر هیچ در دنیا برای آن‌ها لذت بنده‌ی خدا بودن را ندارد.»[6]
خدا شناسی معنوی، نوری است که بر دل می‌تابد و قلب‌ها آن را درک می‌کنند به‌طوری که ذهن در برابر این فروغ بی‌پایان تسلیم می‌شود و بی‌تکلف آن‌را می‌پذیرد؛ به همین علت است که لذت و سُرور را برمی‌انگیزد و شور و هیجانی وصف ناپذیر در دل اهل معنویت برپا می‌شود.

پی‌نوشت:
[1]. رهبر معظم انقلاب، سید علی، خامنه‌ای، بیانات، 22/1/69.
[2]. همو، بیانات، 17/11/72.
[3]. همان.
[4]. همان.
[5]. همو بیانات، 30/9/83.
[6]. همو، بیانات، 17/11/72.
برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به: معنویت رهایی بخش، مظاهری سیف، صهبای یقین، قم، 1393، ص 45.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.