نقدی بر تصدیق ابوزرعه و بهشتی شدن او !

  • 1393/10/13 - 11:37
اهل حدیث که در مورد علمای خود بسیار غلو می‌نمایند و با ساختن مطالبی پیرامون آنان، جایگاه عظیمی را از آنان نزد مسلمانان درست می‌کنند، درباره یکی از عالمان حنبلی، به نام ابوزرعه مطالبی را آورده‌اند که التزام به آن مطالب باعث تشبیه و تجسیم می‌گردد، که مورد قبول مسلمانان نبوده و چنین اعتقادی باعث خروج از دین می‌گردد. مثلاً از این نوع مطالب...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ اهل حدیث که در مورد علمای خود بسیار غلو می‌نمایند و با ساختن مطالبی پیرامون آنان، جایگاه عظیمی را از آنان نزد مسلمانان درست می‌کنند، درباره یکی از عالمان حنبلی، به نام ابوزرعه مطالبی را آورده‌اند که التزام به آن مطالب باعث تشبیه و تجسیم می‌گردد، که مورد قبول مسلمانان نبوده و چنین اعتقادی باعث خروج از دین می‌گردد.
مثلاً از این نوع مطالب که در مورد ابوزرعه نقل نموده‌اند این است که محمد بن مسلم می‌گوید: «ابوزرعه رازی را در خواب دیدم و از وضعیت او سؤال کردم. ابوزرعه پس از حمد و سپاس خدا، پاسخ داد: «مرا در مقابل خداوند حاضر کردند. خداوند خطاب به من فرمود: ای عبیدالله! چرا در مورد بندگان من زیاد حرف زدی؟ گفتم: آنان دین تو را خوار و ذلیل کرده بودند. خداوند نیز حرف مرا تصدیق کرد و چیزی نگفت.» پس از من، طاهر خلقانی را در پیشگاه خداوند حاضر نمودند؛ من از طاهر نزد خداوند شکایت نمودم. خداوند دستور داد او را صد ضربه شلاق بزنند و سپس دستور حبس و زندانی شدن او را صادر کرد و به ملائکه دستور داد مرا در بهشت نزد سفیان ثوری، مالک و احمد بن حنبل ببرند.»[1]
ذهبی پس از نقل این خواب، با شادمانی، سند این قضیه را تأیید نموده و آن سند را به خورشید تشبیه کرده است.[2]
از ابوالعباس مرادی هم نقل شده است که می‌گوید: «ابوزرعه را در خواب دیدم و از وضعیت او پرسیدم. پاسخ داد: خداوند را ملاقات کردم. خداوند به من فرمود: ای ابوزرعه! به دستور من اطفال را که هیچ زحمتی برای دین نکشیده‌اند به بهشت می‌برند؛ جایگاه کسانی مانند تو که برای حفظ سنن و قوانین الهی زحمات زیادی کشیده‌اید، روشن است؛ هر کجای بهشت را که می‌خواهی انتخاب کن.»[3]
ابوالعباس واعظ رازی نیز در مورد ابوزرعه می‌گوید: «شخصی ابوزرعه را در خواب دید و از وضعیت وی جویا شد. او در پاسخ گفت: در مقابل پروردگار ایستادم و به خداوند عرض کردم: من به خاطر حفظ دین تو دچار مشکلاتی شدم و از ناحیه مردم، مورد آزار و اذیت قرار گرفتم. خداوند فرمود: چرا بندگانم را به من واگذار نکردی و خودت پیش من نیامدی؟»[4]
حال با دقت در این مطالب ذکر شده می‌توان نکات بسیاری را مورد بررسی قرار داد:
اگر از عدم حجیت خواب این اشخاص صرف‌نظر نماییم، می‌توانیم علت خوشحالی ذهبی را، که از صحت سند اولین نقل ایجاد شده، مورد سؤال قرار دهیم؛ ذهبی که روایت صحیحه‌ای که در مورد فضایل امیرالمؤمنین توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیان گردیده را با توضیحاتی رد می‌نماید و در موضع دیگری منکَر می‌نامد،[5] چگونه از این خوابی که برای ابوزرعه فضیلتی ساخته است، حمایت کرده و صحت سندش را متذکر می‌گردد؟
چرا این خواب‌هایی که خلاف عقل است و بر خلاف اعتقاد مسلمانان است، به جای رد نمودن، می‌گوید سندش بسیار خوب است؟
کدام‌یک از مسلمانان معتقدند با مردن روح انسان می‌تواند خداوند را ببیند؟
همچنین در خواب‌های ذکر شده، عدم اطلاع خداوند را از بعضی مسائل نشان می‌دهد، که با بیان ابوزرعه، خداوند به آن‌ها اطلاع یافته و یا از روی حیا نسبت به ابوزرعه، او را تأیید می‌نماید.
اگر این استدلال که اطفال بدون هیچ زحمتی برای دین، به بهشت می‌روند؛ به طریق اولی جایگاه علما که برای حفظ سنن و قوانین الهی زحمات زیادی کشیده‌اند، روشن است؛ و هر کجای بهشت را که بخواهند، انتخاب می‌کنند، صحیح باشد؛ آیا حدیث عشره مبشره که بسیار بر آن تأکید می‌شود، برای آن ده نفر از صحابه فضیلتی می‌باشد؟
وقتی مسلم است که بچه‌ها به بهشت می‌روند، علما هم قطعاً بهشتی‌اند، و با این استدلال می‌توان هزاران بهشتی یقینی، را نام ببریم؛ پس بشارت به بهشت توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) لغو بوده و یا این‌که این احادیث ساختگی، رؤیاهای کاذبه‌اند که هیچ فضیلتی را برای اشخاصی مانند ابوزرعه نمی‌سازند.

پی‌نوشت:
[1]. «سمعت محمد بن مسلم بن وارة يقول: رأيت أبازرعة في المنام فقلت له ما حالك يا أبازرعة؟ قال: أحمدالله على الأحوال كلها، إني أحضرت فوقفت بين يدي الله تعالى، فقال لي يا عبيدالله! بم تذرعت في القول في عبادي؟ قلت: يا رب انهم خاذلوا دينك، فقال: صدقت، ثم أتى بطاهر الحلقاني، فاستعديت عليه إلى ربي تعالى فضرب الحد مائة، ثم أمر به إلى الحبس، ثم قال: ألحقوا عبيدالله بأصحابه، بأبي عبدالله، وأبي عبدالله، وأبي عبدالله؛ سفيان الثوري، ومالك بن أنس، وأحمد بن محمد بن حنبل.» تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، بیروت: دارالكتب العلمية، 1417ق، ج10، ص335.
تاریخ دمشق، ابن عساکر، بیروت: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1415ق، ج38، ص34.
تهذیب الکمال، مزی: بیروت: مؤسسة الرسالة، 1413ق، ج19، ص102.
سیر اعلام النبلاء، ذهبی، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1413ق، ج13، ص76.
تاریخ الاسلام، ذهبی، بیروت: دار الكتاب العربی، 1407ق، ج20، ص132.
الوافی بالوفیات، صفدی، بیروت: دار إحياء التراث، 1420ق، ج19، ص256.
[2]. «... سمعت محمد بن مسلم بن وارة يقول: رأيت أبازرعة في المنام، فقلت له: ما حالك يا أبازرعة؟ قال: أحمدالله على أحواله كلها، إني حضرت، فوقفت بين يدي الله تعالى، فقال: يا عبيدالله! لم تذرعت القول في عبادي؟ قلت: يا رب! إنهم حاولوا دينك. قال: صدقت. ثم أتي بطاهر الخلقاني، فاستعديت عليه إلى ربي تعالى، فضرب الحد مئة، ثم أمر به إلى الحبس، ثم قال: ألحقوا عبيدالله بأصحابه: أبي عبدالله، وأبي عبدالله، وأبي عبدالله: سفيان الثوري، ومالك بن أنس، وأحمد بن حنبل. قلت: إسنادها كالشمس.» سیر اعلام النبلاء، ذهبی، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1413ق، ج13، ص85.
[3]. «حدثنا أحمد بن محمد أبوالعباس المرادي قال: رأيت أبازرعة في المنام فقلت: يا أبازرعة ما فعل الله بك؟ فقال: لقيت ربي تعالى فقال لي: يا أبازرعة إني أوتى بالطفل، فآمر به إلى الجنة، فكيف بمن حفظ السنن عن عبادي؟! تبوأ من الجنة حيث شئت.» تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، بیروت: دارالكتب العلمية، 1417ق، ج10، ص335.
تاریخ دمشق، ابن عساکر، بیروت: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1415ق، ج38، ص39.
طبقات الحنابلة، ابن ابی یعلی، بیروت: دارالمعرفة، ج1، ص201.
شذرات الذهب، ابن عماد حنبلی، بیروت: دار إحياء التراث العربی، ج2، ص169.
[4]. «سمعت أباالعباس الواعظ الرازي يقول: رئي أبوزرعة في النوم فقيل ما فعل الله بك. قال: وقفني بين يديه فقلت: يا رب! لقد أوذيت فيك. فقال: هلا تركتَ خلقي عليّ وأقبلتَ أنت عليّ.» تاریخ دمشق، ابن عساکر، بیروت: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1415ق، ج38، ص37.
[5]. «ذهبی و حدیث ایمان محب و نفاق مبغض»

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.