ادله کفایت حفظ کردن و عدم نیاز به نوشتن، و نقد آن
پایگاه جامع فرق، ادیان ومذاهب_ از جمله دلایلى که بزرگان اهل سنت در توجیه منع از تدوین حدیث (در زمان عمر)، ذکر مىشود، این است که مسلمین در صدر اسلام نیازى به گردآوردن حدیث در کتاب نداشتهاند، چون بر حافظه خویش تکیه داشته و از قوّه حافظه بسیار بالایى برخوردار بودهاند، به طورى که در این باره، در سطح خارق العادهاى قرار داشتهاند. سؤالی که در این زمینه مطرح است، این است که آیا حفظ کردن از نوشتن بینیاز مىکند؟ دکتر عبدالغنى عبدالخالق مصرى، استاد الازهر و رئیس بخش اصول فقه در دانشگاه الشریعة، این ادعا را مطرح نموده است و ما در این نوشتار به نقد آن میپردازیم:
دکتر عبدالغنى عبدالخالق، میگوید: «نوشتن، مفید ظن است، در حالیکه مطلبِ از برشده، چنین نیست (مفید قطع است). لذا مىبینیم علماء اصول درجایىکه حدیث مسموع با حدیث مکتوب به تعارض مىافتد، مورد اوّل را ترجیح مىدهند. آمُدى در ترجیح نقل شفاهی حدیث مىگوید: این که نقل یکى از دو خبر از طریق شنیدن، از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد و نقل دیگر از روى کتاب باشد، در این صورت روایت شنیده شده، ترجیح دارد، چون از دسترس تصحیف و غلط دورتر است... همچنین مىبینیم علماء حدیث، پس از آنکه درباره صحّت نقل حدیث، از طریق شنیدن، اتفاق نظر دارند، درباره صحّت نقل از طریق ارائه و نوشتن اختلاف دارند. تا آنجا که مىگوید: در مجموع، احتمالات خطا در نوشتن بیشتر از حدیث گفتن، به صورت شفاهى است و لذا اختلاف درباره اوّلى وجود دارد، امّا درباره دوّمى وجود ندارد، گرچه که صحیح این است که جواز اعتماد به آن نقل، از طریق نوشتن نیز، داده شود؛ البته با شرایطى که ابن حجر به برخى از آنها تصریح نموده است.»[1]
مىگوییم: این که حدیث شنیده شده، بر حدیث نوشته شده، ترجیح داشته باشد، مطلق نیست، بلکه برخى از علماء، این دو را یکسان دانستهاند و برخى از آنها نوشتن را بر آن مقدّم داشتهاند. برخی از علماء تصریح دارند به اینکه تصنیف علوم، واجب کفایى است وتردیدى نیست در اینکه حدیث و علوم مربوط به آن از برترین علوم، پس از کتاب خدا و علوم قرآنى است، بنابراین نوشتن آن نیز واجب است. زرکشى (در کتاب قواعد خود) مىگوید: «تصنیف علوم بر کسانى که خداوند به آنان فهم و علم عطا فرموده است، واجب کفایى است و اگر تصنیف رها شود، علم از دست مردم خواهد رفت.»[2] و از برکردن حدیث از واجبات اولیّه بر مسلمین نبوده است.
حافظان حدیث نیاز شدید خود را به نوشتن اظهار نمودهاند و چه بسیار حافظ حدیث که حدیث را نوشته است و چه بسیار نویسنده حدیث، که حدیث را از برکرده است! بلکه در میان مؤلّفین کتابهاى بزرگ، کسانى را مىیابیم که از همه مردم، بیشتر مطلب از بر دارند. ابن مبارک میگوید: «اگر کتاب نبود، از بر نمىکردیم.»[3] و شافعى مىگوید: «خدا شما را رحمت کند، بدانید که این علم، مىرمد، چنان که شتر میرمد، پس کتابها را حریم آن و قلمها را چوپان آن قرار دهید.»[4] و عبدالله بن احمد بن حنبل مىگوید: «پدرم (با وجود این که از بر بود) ندیدم، بدون کتاب حدیث گوید، به جز کمتر از یکصد حدیث.»[5] (که فقط آنها را از بر گفت)! طیالسى مىگوید: «شایسته است که طالب حدیث، پوششى از صداقت و ردایى از کتاب داشته باشد.»[6] و جمعى از محدّثین، به خاطر از بین بردن حدیث، پشیمان شدهاند. عروة بن زبیر میگوید: «حدیث را نوشتم، سپس از بین بردم، دوست داشتم، مال و فرزندانم را فدایش مىکردم، امّا آن را از بین نمىبردم.»[7] و منصور بن معتمر که ابتدا از نوشتن حدیث، خوشش نمیآمد، از ننوشتن احادیث، اظهار پشیمانی نمود.[8] حال چگونه نوشتن، منافى از برکردن است، در جایى که این حافظان، آرزوى نوشتن دارند؟!
چگونه خواستهاند، که فقط به حافظه تکیه شود، در حالىکه زید بن ارقم، که از راویان حدیث و از صحابهاى است که بسیار شنیده است، تصریح دارد به اینکه دچار فراموشى شده است. حصین بن سبره به او مىگوید: اى زید! تو خیر فراوانى را به خود دیدهاى، رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) را دیدهاى، حدیث او را شنیدهاى، به همراهش جنگیدهاى، با او نماز خواندهاى و خیر فراوانى را به خود دیدهاى. زید گفت: اى پسر برادرم! به خدا سوگند، سن من زیاد شده، و میان من با زمان حیات رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم)، فاصله زیادى افتاده است، و بخشى از آنچه از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) ازحفظ داشتم، فراموش کردهام. آنچه حدیث برایتان مىگویم، بپذیرید و آنچه نمىگویم را بر من تکلیف نکنید.[9]
ابن اثیر درباره نوشتن سخن گفته و مىگوید: «به خدا سوگند، که این کار اصل است، چرا که خاطر آدمى غفلت مىورزد و ذهن پنهان مىکند و یاد سستى مىورزد، امّا قلم حفظ مىکند و فراموش نمىکند.»[10] و ایّوب بن عتبه، وقتى از بر حدیث مىگوید، از روى توهّم مىگوید و به غلط مىافتد، امّا کتابهایش صحیح است.[11] و ابوداود طیالسى در حدیث، وقتى از بر میگفت، خطا میکرد و یونس بن حبیب میگوید به ما از حفظ احادیثی گفت و وقتی به بصره رفت و متوجه شد، نامهای نوشته، و غلطها را تصحیح کرد.[12] ابن شبّه میگوید: عبدالعزیز در حدیثش بسیار غلط مىگفت، چرا که وى کتابهایش را سوزانید و حدیث را فقط از بر مىگفت.[13]
احمد بن حنبل مىگوید: «براى ما گروهى از بر حدیث گفتند و گروهى از روى کتابهایشان، امّا آنانکه از روى کتابهایشان براى ما حدیث گفتند، گفتارشان محکمتر بود.»[14] وى همچنین مىگوید: اگر حدیث نمیشد، علم از بین میرفت؛ و اگرنوشتن نبود، ما الآن چه بودیم؟![15] عطاء بن مسلم خفّاف کتابهایش را دفن کرد، سپس از بر حدیث گفت و به وهم افتاد. و محمّد بن ابراهیم بن مسلم بغدادى از بر حدیث گفت و خطا کرد، آنگاه ابن حبّان گفت: از احتجاج (با او) خوشم نمىآید، مگر در مواردى که از روى کتابش برایم حدیث گوید.[16] یحیى بن معین میگوید: «به احمد بن حنبل گفتم: مرا توصیهای کن! احمد گفت: هرگز حدیث مگو، مگر از روى کتاب.»[17] یحیى بن معین در سخن خویش مبالغه نموده و میگوید: با دست خودم، یک میلیون حدیث نوشتم. و مىگوید: اگر حدیثى را پنجاه بار نمىنوشتیم، آن را نمىشناختیم.[18]
از بر داشتن حدیث، آدمى را از کتاب، بىنیاز نمىکند. و ابن المدینى درباره احمد بن حنبل مىگوید: در میان اصحاب ما، کسى بیش از وى، حدیث از حفظ نبود... و او جز از روى کتاب، حدیث نمىگفت و براى ما اسوهاى نیکو بود.[19]
ننوشتن حدیث، منجر به اضطراب و آشفتگى آن مىشود.
احمد درباره عکرمة بن عمّار مىگوید: احادیثى که به نقل از یحیى آورده است، ضعیف است و صحیح نمىباشد، یحیى بن قطّان نیز همین را گفته است. علّت این مسأله (آنطور که بخارى مىگوید) این است که وى کتابى، نداشته است، بنابراین حدیثش آشفته شده است.[20] شافعى میگوید: از میان محدّثین، کسى که غلطهایش زیاد است و کتاب صحیحى به عنوان اصل، ندارد، حدیثش پذیرفته نیست.[21]
دکتر عبدالغنى عبدالخالق، که شنیدن حدیث و حفظ کردن آن را بر نوشتن، مقدّم داشته، علّت مقدّم بودن آن را دورى از غلط و تصحیف ذکر کرده؛ در حالىکه اگر ضبط در نوشتن، به گونهاى انجام شود، که مورد اطمینان باشد، شنیدن بر نوشتن مزیّتى پیدا نخواهد کرد، بلکه نوشتن مزایایى همچون پایدارى و دوام را داراست، که شنیدن فاقد آن است. آیا جایى براى این سخن مىماند که گفته شود: «از برکردن ما را از تدوین، بىنیاز مىکند»؟
پینوشت:
[1]. حجية السنة، عبدالغني عبدالخالق، دارالوفاء - المعهد العالمي للفكر الإسلامي، 1407ق، ص402.
[2]. قواعد التحديث من فنون مصطلح الحديث، قاسمي، بیروت: دارالكتب العلمية، ص37.
[3]. تقیید العلم، خطیب بغدادی، دار إحياء السنة النبوية، ص114.
[4]. همان.
[5]. أدب الإملاء و الإستملاء، سمعانی، بیروت: دار ومكتبة الهلال، 1409ق، ص58.
[6]. همان.
[7]. تقیید العلم، خطیب بغدادی، دار إحياء السنة النبوية، ص60.
[8]. همان.
[9]. مسند احمد، احمد بن حنبل، بیروت: دارصادر، ج۴، ص۳۶۶.
[10]. جامع الاصول، ابن اثیر، مكتبة الحلواني - مطبعة الملاح - مكتبة دار البيان، 1389ق، ج۱، ص۴۰.
[11]. تهذیب التهذیب، ابن حجر، بیروت: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1404ق، ج۱، ص357.
[12]. همان، ج۴، ص۱63.
[13]. تاریخ المدینة، ابن شبه، قم: دارالفکر، 1410ق، ج۱، ص۱۲۳.
[14]. تقیید العلم، خطیب بغدادی، دار إحياء السنة النبوية، ص۱۱۵.
[15]. همان.
[16]. تهذیب التهذیب، ابن حجر، بیروت: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1404ق، ج7، ص189 و ج9، ص14.
[17]. أدب الإملاء و الإستملاء، سمعانی، بیروت: دار ومكتبة الهلال، 1409ق، ص58.
[18]تذکرة الحفّاظ، ذهبى، بیروت: دار إحياء التراث العربي، ج۲، ص۴۳۰.
[19]. تهذیب الکمال، مزّى، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1406ق، ج۱، ص۴۵۲.
[20]. ضعفاء العقیلی، عقیلی، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1418ق، ج3، ص378.
[21]. الکامل، ابن عدى، بیروت: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1409ق، ج۱، ص۱16.
افزودن نظر جدید