جایگاه انسان در عرفان اوشو

  • 1394/05/03 - 08:48
اوشو یک نویسنده به معنای رایج کلمه نیست؛ او خود تاکنون هیچ کتابی ننوشته است و کتاب‌های چاپ‌شده به نام اوشو، در حقیقت، نسخه‌برداری از سخنرانی‌های وی هستند. از دیدگاه اوشو انسان، «حیوان ناقصی است که خود، به تنظیم و برنامه‌ریزی زندگی خویش می‌پردازد. او موجودی است بالقوه است که فرصت بالفعل شدن استعدادهایش را بدون کمک گرفتن از...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ اوشو یک نویسنده به معنای رایج کلمه نیست؛ او خود تاکنون هیچ کتابی ننوشته است و کتاب‌های چاپ‌شده به نام اوشو، در حقیقت، نسخه‌برداری از سخنرانی‌های وی هستند.
از دیدگاه اوشو انسان، «حیوان ناقصی است که خود، به تنظیم و برنامه‌ریزی زندگی خویش می‌پردازد. او موجودی است بالقوه است که فرصت بالفعل شدن استعدادهایش را بدون کمک گرفتن از هیچ نیرویی، در اختیار دارد. توانمندی‌های فراوان و ظرفیت نامحدود درونیش، او را از سایر حیوانات جدا ساخته است.» تفاوت اصلی انسان و حیوان، در توانایی انسان برای برنامه‌ریزی زندگی و ناتوانی حیوان برای این کار و چگونگی بروز احساسات و هیجانات، خلاصه می‌شود. انسان در تعیین سرنوشت، خود، محور و اصل است و اوست که آینده خود را رغم می‌زند. انسان، باقدرت خلاقیت خود، می‌تواند به‌سوی صعود، یا به‌سوی سقوط، گام بردارد. او در درون خود سرشتی کمال خواه و سعادت طلب دارد و حس خداجویی و خداپرستی نیازی است که او را به‌سوی سرچشمه کمال و سعادت می‌برد.[1]
درواقع، «خدای اوشو همان لذت پرستی است که انسان، باقدرت فراوان خود، بهشت (لذت‌جویی) یا جهنم (سرکوب جنسیت و مبارزه با هواهای نفسانی) را انتخاب می‌کند.» انسان با همه قابلیت‌هایش، دارای دو ساحت و دو بال است (ساحت جسم و ساحت روح) که رفع نیازهای واقعی این دو و پرهیز از نیازهای دروغین و افسارگسیخته، زمینه‌ساز کمال اوست.
اوشو انسان را موجودی دو ساحتی می‌داند که یک ساحت او ماده و ساحت دیگرش، روح است. اوشو، به تکامل انسان معتقد است و برای او دو بال، فرض می‌کند که با کمک آن‌ها به آسمان کمال، پرواز می‌کند. یکی از این دو بال، ماده (جسم) وبال دیگر، روح است که اگر انسان بخواهد حقیقت خود را تجربه کند، باید به این دو بال توجه داشته باشد. «تو به دو بال، نیاز داری؛ بیرون و درون، ماده و روح.»[2]
از دیدگاه اوشو برون و درون انسان، از همدیگر، جدایی‌ناپذیرند و بدن و روح، یکی بوده و از هم جدا نمی‌شوند. پس اوشو می‌گوید: «هر آنچه را که جامعه به تو داده دور بینداز؛ شخصیت، اخلاق، مفهوم خوب و بد، جدایی بدن و روح».[3]
 اوشو در اینجا بدن و روح را جدایی‌ناپذیر می‌داند. او باور به جدایی‌پذیری روح و بدن را باوری تحمیلی از افراد جامعه می‌داند و درجایی دیگر، تأکید می‌کند که بدن و روح، یگانه‌اند: «بدن و روح تو یگانه و یکی هستند».[4]
بنابراین با توجه به نظر و دیدگاه اوشو «بدن و روح، باهم، دو دشمن نیستند، بلکه دوست هم هستند؛ درواقع، نمی‌توانند جدا از هم، وجود داشته باشند.»[5]
همچنین دیدگاه غربی و شرقی هم این بوده است که انسان، دارای یک‌قطب و یک بعد است، درحالی‌که در فراسوی این دو، توازن کاملی از هر دواست؛ او هم روح است و هم بدن.[6]  
باکمی تأمل در گفتار اوشو متوجه یک نوع ناسازگاری درونی می‌شویم و آن‌هم اینکه نقص، ویژه انسان نیست: نقص، در تمامی موجودات (مخلوقات) وجود دارد نه اینکه ویژه انسان باشد و جداکننده انسان، از دیگر حیوانات، به شمار آید. اما اوشو معتقد است، نقص، ویژه انسان است که باید به کمال، تبدیل شود. اوشو می‌گوید: «انسان، موجودی نامحدود و دارای ظرفیت‌های ناتمام است و برای او مرزی وجود ندارد.» ولی حقیقت این است که باید گفت، انسان موجودی محدود است، او موجودی دو ساحتی است که کمیت و کیفیت در او، از صفات ساحت مادی و زمانمند و مکان مند است. همه ویژگی‌های ساحت مادی و جسمانی او، محدودیت ساز است و بُعد جسمانی انسان، به‌وضوح، اثبات‌کننده محدودیت انسان است. بنابراین اوشو خود با پذیرش دو ساحتی بودن انسان، اصل نامحدود بودن انسان را نقض کرده است. علاوه بر این، نامحدود و نامتناهی بودن فقط ویژگی موجودی است که وجودش ضروری باشد و او کسی نیست جز واجب‌الوجود، که علت هستی‌بخش دیگر موجودات است. اما اوشو به نامحدود بودن انسان معتقد بوده و به او تصویر خدا گونه می‌بخشد. همچنین انسان موجودی بی‌نهایت نیست بلکه باید به بی‌نهایت برسد: با توجه به اینکه انسان موجودی ناقص است، باید مسیر کمال را در پیش گیرد و با طی طریق، به کمال و بی‌نهایت و ابدیت، متصل شود. پس اگر بپذیریم که او بخشی از بی‌نهایت است، دیگر جایی برای تلاش در جهت رسیدن به تکامل باقی نمی‌ماند، چون سیر از نفس به کمال معنا نخواهد داشت.
درنتیجه باید گفت که قرآن کریم انسان را، موجودی مرکب از روح الهی و بدن مادی می‌داند و به همین خاطر زمینه صعود و سقوط بی‌نهایت را برای او قائل بوده و خداوند متعال در آیات متعددی او را ستایش و مدح کرده و از طرفی در نزدیک به شصت آیه نیز او را به‌نوعی مورد نکوهش قرار داده است. بنابراین باید گفت که دیدگاه اوشو راجع به انسان دیدگاه ناصواب و غلطی است، چون او انسان را از جایگاه واقعی و حقیقی خودش خارج کرده و از انسان موجودی فرا مادی و نامحدود ساخته که در عرض خداوند متعال قرار می‌گیرد.

پی‌نوشت:

[1]. اوشو، تعلیمات تانترا، ج 1، ترجمه بهروز قنبری و اشرف عدیلی، تهران، نشر هدایت الهی، ص 101
[2]. اوشو، گل‌های جاودانی، ترجمه محسن خاتمی، چاپ اول، تهران، نشرسی گل، ص 223
[3]. اوشو، راز، ترجمه محسن خاتمی، جلد 1، چاپ دوم، نشر زریاب، ص 92
[4]. همان، ص 85
[5]. همان، جلد 2، ص 119
[6]. اوشو، تائو ئیزم و عرفان شرق دور، جلد 2، ترجمه فرشته جنیدی، چاپ اول، نشر هدایت الهی، ص49

برای مطالعه بیشتر بنگرید به کتاب «سايبان خود ساخته عرفان مدرن» نوشته محمد اسماعيل عبداللهی.

تولیدی

دیدگاه‌ها

سلام متاسفانه مطالبی که درباره اشو نوشته اید ناقص و گاهی بدون ویرایش است و حتی فاقد نقد مطلوب. مثلا اشکال این جمله چیست؟"اوشو انسان را موجودی دو ساحتی می‌داند که یک ساحت او ماده و ساحت دیگرش، روح است. اوشو، به تکامل انسان معتقد است و برای او دو بال، فرض می‌کند ..." لطفا بازنگری شود متشکرم

با سلام- اگر کمی دقت بفرمایید مطالب درج شده در مقاله به دنبال نشان دادن تناقض و تضاد در حرف های اوشو است. مثلاً اوشو یک جا انسان را دوساحتی و متشکل از روح و جسم میداند و در جایی این دو را 2 شی جدایی ناپذیر از هم میداند. چطور می شود انسان دو ساحتی باشد و در عین حال از همدیگر جدا نباشند؟ شما بفرمایید؟

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.