انحراف مقام ابراهیمی از دیدگاه نورعلی تابنده

  • 1394/04/13 - 02:17
انسان موجودی مکلف است که خداوند از طریق برگزیدگان خویش که همان انبیاء و پیامبران و اوصیاء آن‌ها هستند تکالیف را به او ابلاغ می‌کند. این برگزیدگان الهی دارای ویژگی‌هایی هستند که مفصلاً در علم کلام و حدیث در مورد آن بحث می‌شود. محمد بن علی ابن‌بابویه، معروف به شیخ صدوق (رحمه الله) عالم جلیل‌القدری است که قسمتی از عمر بابرکت خود را در زمان عصر غیبت...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ انسان موجودی مکلف است که خداوند از طریق برگزیدگان خویش که همان انبیاء و پیامبران و اوصیاء آن‌ها هستند تکالیف را به او ابلاغ می‌کند. این برگزیدگان الهی دارای ویژگی‌هایی هستند که مفصلاً در علم کلام و حدیث در مورد آن بحث می‌شود. محمد بن علی ابن‌بابویه، معروف به شیخ صدوق (رحمه الله) عالم جلیل‌القدری است که قسمتی از عمر بابرکت خود را در زمان عصر غیبت صغری سپری کرده و با روایات اهل‌بیت عصمت و طهارت (علیهم‌ السلام) مأنوس بوده است و چندین کتاب روایی و فقهی و اعتقادی از خود باقی گذاشته است که "من لایحضره الفقیه" از آثار اوست. اين کتاب جزء کتب اربعه‌ی شیعه به شمار می‌رود. وی کتابی را به درخواست اهالی نیشابور در مورد عقاید شیعه به نگارش درآورده که چکیده‌ای از روایات معصومین در آن باب به‌حساب می‌آید. در این کتاب شریف وقتی به اعتقاد در مورد انبیاء و اوصیای آن‌ها می‌رسد، می‌فرماید: «أنّهم-عليهم السّلام- لم ينطقوا إلّا عن اللّه تعالى و عن وحيه و أنّ سادة الأنبياء خمسة الذين عليهم دارت الرحى‏ و هم أصحاب الشرائع و هم أولو العزم: نوح، و إبراهيم، و موسى، و عيسى، و محمد، صلوات اللّه عليهم أجمعين.[1] (اعتقاد ما امامیه در مورد انبیا و اوصیا این است که) هیچ‌یک سخن نگفتند مگر از خدا و از وحى خدا. و اينكه سادات انبياء پنج نفرند كه مدار تمام دوران گرديده‏ اند و آن پنج نفر صاحبان شريعت‌هايند و اولوالعزمند. نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمّد (صلى اللَّه عليه و آله و عليهم أجمعین).‏»
در ادامه در مورد افعال و عصمت انبیاء و اوصیا نیز چنین آورده است:«اعتقادنا في الأنبياء و الرسل و الأئمّة و الملائكة صلوات اللّه عليهم أنّهم معصومون مطهّرون من كل دنس، و أنّهم لا يذنبون ذنبا، لا صغيرا و لا كبيرا و لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ، وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ‏ و من نفى عنهم العصمة في شي‏ء من أحوالهم فقد جهلهم‏ و اعتقادنا فيهم أنّهم موصوفون بالكمال و التمام‏ و العلم من أوائل امورهم إلى أواخرها، لا يوصفون في شي‏ء من أحوالهم بنقص و لا عصيان‏ و لا جهل.[2] اعتقاد ما در مورد انبياء و رسل و ائمه و ملائكه (صلوات اللَّه عليهم أجمعین) این است كه ايشان معصوم‏ و پاکیزه‏ شدگان‌اند از هر آلودگی و آنكه ايشان هيچ معصيتى را مرتكب نمی‌شوند نه كبيره و نه صغيره، و نافرمانى حق‌تعالی نمى‏‌نمايند، هر چه امرشان می‌فرماید و هر چه مأمور می‌شوند می‌کنند، و هر كه ايشان را در حالى از احوالشان معصوم ندانسته، پس به تحقیق كه جاهل به‌ حق ايشان شده است و اعتقاد ما در شأن ايشان آن است كه از ابتدا امرشان تا آخر هميشه معصوم و كامل و تمام و عالم می‌باشند، و در هيچ حالى از احوالشان متصف به نقص و معصيت و جهلى نمى‌باشند.»
در آیات قرآن و روایات معصومین بعد از پیامبر خاتم حضرت محمد (صلی‌ الله علیه و آله) از حضرت ابراهیم (علیه‌ السلام) بسیار تمجید شده، به‌طوری‌که در قرآن کریم فقط سه مرتبه لفظ "اسوه" یعنی الگو به‌کار رفته است که یکی در مورد حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) [احزاب/21] هست[3] و دو مورد هم در مورد حضرت ابراهیم (علیه‌ السلام) که خداوند می‌فرماید: «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في‏ إِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلاَّ قَوْلَ إِبْراهيمَ لِأَبيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصيرُ - رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذينَ كَفَرُوا وَ اغْفِرْ لَنا رَبَّنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ  - لَقَدْ كانَ لَكُمْ فيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد.‏[ممتحنه/6-4] قطعاً براى شما در ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست؛ آنگاه‌که به قوم خود گفتند: ما از شما و از آنچه به‌جای خدا مى‏‌پرستيد بيزاريم. به شما كفر مى‌ورزيم و ميان ما و شما دشمنى و كينه هميشگى پديدار شده تا وقتی‌که فقط به خدا ايمان آوريد جز سخن ابراهيم به عموی خود (که گفت) حتماً براى تو آمرزش‌خواهم خواست، باآنکه در برابر خدا اختيار چيزى را براى تو ندارم. اى پروردگار ما! بر تو اعتماد كرديم و به‌سوی تو بازگشتيم و فرجام به‌سوی توست. -پروردگارا، ما را وسيله آزمايش براى كسانى كه كفر ورزيده‏ اند مگردان، و بر ما ببخشاى كه تو خود تواناى سنجیده کاری. - قطعاً براى شما در آنان سرمشقى نيكوست براى كسى كه به خدا و روز بازپسين اميد مى‏ بندد و هر كس روى برتابد خدا همان بى‏‌نياز ستوده‏ است‏.»
اما خداوند عزوجل در سوره‌ی انعام از حضرت ابراهیم (علیه‌ السلام) داستانی نقل می‌کند که آن حضرت در مورد ستاره و ماه و خورشید جمله «هذا ربی» را استعمال نموده‌اند. ماجرا را قرآن این‌چنین نقل می‌کند: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى‏ كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلينَ - فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِني‏ رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ - فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ يا قَوْمِ إِنِّي بَري‏ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ - إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكين‏.[انعام/79-76] پس چون شب بر او پرده افكند، ستاره‌‏اى ديد؛ گفت: اين پروردگار من است. و آنگاه چون غروب كرد، گفت: غروب کنندگان را دوست ندارم. و چون ماه را در حال طلوع ديد، گفت: اين پروردگار من است. آنگاه چون ناپديد شد، گفت: اگر پروردگارم مرا هدايت نكرده بود قطعاً از گروه گمراهان بودم. پس چون خورشيد را برآمده ديد، گفت اين پروردگار من است. اين بزرگ‌تر است. و هنگامی‌که افول كرد، گفت: اى قوم من، من از آنچه [براى خدا] شريك مى‏‌سازيد بيزارم. من از روى اخلاص، پاكدلانه روى خود را به‌سوی كسى گردانيدم كه آسمان‌ها و زمين را پديد آورده است؛ و من از مشركان نيستم.»
قانون عقلايی که در باب جدال احسن ذکرشده، چنین است که یکی از بهترین روش‌ها برای قانع کردن مخاطب، مماشات و مجارات با خصم است؛ به این معنا که اول به‌ظاهر کلام مخاطب را انسان می‌پذیرد و سپس به‌مرور زمان تالی فاسدها و مضرات قول خصم را برایش آشکار می‌کند که این کار حضرت ابراهیم (علیه‌ السلام)  هم از مصادیق همین قانون است. اول به‌ظاهر امر کلام ستاره‌پرست را تکرار و با او همراهی و مماشات می‌کنند و بعد مشکله‌ی ستاره‌پرستی را برای او آشکار می‌سازند. این در صورتی است که جمله‌ی "هذا ربی" را جمله خبریه بگیریم.
اما امام هشتم عالم آل محمد(علیه‌ السلام) در تفسیر این آیه جمله "هذا ربی" را استفهام انکاری بیان نموده‌اند: مأمون (لعنت الله علیه) از امام رضا(علیه‌ السلام) پرسید: مگر شما نمی‌گویید که پیامبران معصوم‌اند؟ حضرت فرمودند: بله پیامبران معصوم‌اند. سپس مأمون از آیاتی که در مورد حضرت آدم و حواء (علی نبینا و آله و علیهما السلام) نازل‌شده بود پرسید و حضرت جواب او را دادند؛ بعد از آنکه قانع شد، در مورد همین آیات سوره‌ی انعام که در شان حضرت ابراهیم (علیه‌ السلام) نازل‌شده است پرسید و گفت: «أَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي إِبْرَاهِيمَ فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى‏ كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي  فَقَالَ الرِّضَا ع إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَقَعَ عَلَى ثَلَاثَةِ أَصْنَافٍ صِنْفٍ يَعْبُدُ الزُّهْرَةَ وَ صِنْفٍ يَعْبُدُ الْقَمَرَ وَ صِنْفٍ يَعْبُدُ الشَّمْسَ ذَلِكَ حِينَ خَرَجَ مِنَ السَّرَبِ الَّذِي أُخْفِيَ فِيهِ- فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى‏ الزُّهْرَةَ قَالَ هذا رَبِّي عَلَى الْإِنْكَارِ وَ الِاسْتِخْبَارِ- فَلَمَّا أَفَلَ الْكَوْكَبُ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ لِأَنَّ الْأُفُولَ مِنْ صِفَاتِ الْمُحْدَثِ وَ لَيْسَ مِنْ صِفَاتِ الْقَدِيمِ- فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّي عَلَى الْإِنْكَارِ وَ الِاسْتِخْبَارِ- فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ يَقُولُ لَوْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَكُنْتُ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ- فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكْبَرُ «5» مِنَ الزُّهْرَةِ وَ الْقَمَرِ عَلَى الْإِنْكَارِ وَ الِاسْتِخْبَارِ لَا عَلَى سَبِيلِ الْإِخْبَارِ وَ الْإِقْرَارِ- فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ لِلْأَصْنَافِ الثَّلَاثَةِ مِنْ عَبَدَةِ الزُّهْرَةِ وَ الْقَمَرِ وَ الشَّمْسِ- يا قَوْمِ إِنِّي بَرِي‏ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ. إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ المُشْرِكِينَ فَإِنَّمَا أَرَادَ إِبْرَاهِيمُ ع بِمَا قَالَ أَنْ يُبَيِّنَ لَهُمْ بُطْلَانَ دِينِهِمْ وَ يُثْبِتَ عِنْدَهُمْ أَنَّ الْعِبَادَةَ لَا تَحِقُّ لِمَنْ كَانَ بِصِفَةِ الزُّهْرَةِ وَ الْقَمَرِ وَ الشَّمْسِ وَ إِنَّمَا تَحِقُّ الْعِبَادَةُ لِخَالِقِهَا خَالِقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ كَانَ مِمَّا احْتَجَّ بِهِ عَلَى قَوْمِهِ مِمَّا أَلْهَمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ آتَاهُ كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تِلْكَ حُجَّتُنا آتَيْناها إِبْراهِيمَ عَلى‏ قَوْمِه‏.[4] مأمون گفت: گواهى مى‌‏دهم كه تو به حقّ زاده رسول خدايى، حال درباره آيه "پس چون تاريكى شب بر وى درآمد ستاره‌‏اى را ديد، گفت اين خداى من است" توضيح بفرماييد. فرمود: ابراهيم در ميان سه گروه واقع‌شده بود، گروهى كه [سیاره] زهره را مى‌‏پرستيدند، و گروهى ماه و گروهى خورشيد را ستايش مى‏‌كردند، و اين در دوره‌‏اى بود كه از مخفيگاه‏ خود در زیرزمین كه او را پنهان داشته بودند خارج شد. وقتى شب او را فراگرفت [سیاره] زهره را ديده از روى انكار پرسيد: آيا اين خداى من است؟! پس چون فرو شد، گفت: فروشَوَندگان را دوست ندارم، زيرا فرو شدن و افول از خصوصيات محدث است نه قديم. پس چون ماه را برآينده ديد بازهم از سر انكار پرسيد: اين خداى من است؟! پس چون فروشد گفت: اگر پروردگارم مرا راه ننمايد بى‌‏گمان از گمراهان باشم، مى‌‏گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمون نگردد گمراه گردم. چون وارد روز شد خورشيد را براينده ديد گفت: اين خداى من است، اين بزرگ‌تر از زهره و ماه است؟! اين سخن بر سبيل انكار و پرسش گفت نه اخبار و اعتراف. پس چون فروشد، به گروه سه‏‌گانه‏‌اى كه زهره و ماه و خورشيد را مى‌‏پرستيدند، گفت: اى قوم من، من ازآنچه شريك مى‏‌گيريد بيزارم، و قصد ابراهيم عليه السّلام از آنچه گفت تنها اين بود كه بطلان عقیده‌شان را بر آنان روشن‏ گردانده و بديشان ثابت نمايد كه عبادت شايسته چيزهايى مانند زهره و ماه و خورشيد نيست، و تنها اين عبادت سزاوار خالق آنان و آفريننده آسمان‌ها و زمين است، و آن دلیل‌هایی كه براى قوم خود مى‏‌آورد از الهاماتى بود كه خداوند بدو نموده و عطا فرموده، همچنان كه خداوند عزّ و جلّ فرموده: و این‌ها حجّت ما بود كه به ابراهيم در برابر قومش داديم.»
با این شان و جلالت حضرت ابراهیم (علیه‌ السلام)، نورعلی تابنده قطب فعلی فرقه‌ی گنابادی در کلامی اسف‌بار که حکایت از گمراه بودن –نعوذبالله- حضرت ابراهیم دارد، در تعریف عرفان می‌نویسد: عرفان مراتبی دارد و سپس برای بیان مراتب عرفان حضرت ابراهیم پیامبر را اول ستاره‌پرست و بعد ماه پرست و بعد خورشیدپرست و بعد از افول ستاره و خورشید و ماه این پیامبر به تکامل می‌رسد و خداپرست می‌رود!
وی در کتاب آشنایی با تصوف و عرفان چنین آورده است: «حال ببینیم عرفان اجمالاً چیست؟ عرفان در لغت یعنی شناخت. شناخت هم مراتبی دارد، فی‌المثل حضرت ابراهیم(علیه السلام) که می‌دانست؛ یعنی با فطرت خود درک کرده بود که این جهان خدایی دارد و آن خدا بر همه مسلط است، دارای شناختی بود. چنانچه وقتی ستاره را دید گفت این خدای من است.«قالَ هذا رَبِّی [انعام/۷۶] گفت: این است پروردگار من.» ستاره ای که می‌گویند شعرای یمانی بود. ولی وقتی ستاره افول کرد گفت: «لا أُحِبُّ الْآفِلینَ [انعام/۷۶] من چیزی را که افول می‌کند، دوست ندارم». ماه درآمد، حضرت گفت: «این خدای من است ولی بعد از غروب آن باز فکر کرد و گفت: «این هم که غروب کرد، پس این هم خدای جهان نیست». «فَلَمَّا رَأَی الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ.[انعام/۷۷] آنگاه ماه را دید که طلوع می‌کند. گفت: این است پروردگار من. چون فرو شد، گفت: اگر پروردگار من مرا راه ننماید، از گمراهان خواهم بود.» یعنی در مرحله ای بود که می‌دانست خدایی هست و این خدا قدرت و عظمت دارد، ولی برای خدا در تصور بدوی خود جسمیت قائل بود. تا اینکه خورشید طلوع کرد. حضرت گفت: حتماً این خداست. «فَلَمَّا رَأَی الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّی هذا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ یا قَوْمِ إِنِّی بَری‌ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ [انعام/۷۸] و چون خورشید را دید که طلوع می‌کند، گفت: این است پروردگار من، این بزرگ‌تر است. و چون فروشد، گفت: ای قوم من، من ازآنچه شریک خدایش می‌دانید بیزارم.» آن‌هم که غروب کرد آن‌وقت عرض کرد: «إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ [انعام/۷۹] من از روی اخلاص روی به‌سوی کسی آوردم که آسمان‌ها و زمین را آفریده است، و من از مشرکان نیستم.» روی خودم را به‌سوی کسی می‌کنم که آسمان‌ها و زمین را خلق کرده است. این درجات عرفانی است. ساده‌ترین درجات عرفان همان اول بود که حضرت نمی‌دانست خدایی که او را آفریده، جسمانی است، یا نه؟ به چه نحو است؟ تا به‌تدریج به‌جایی رسید تا خداوند در قرآن فرمود: «وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ [انعام/۷۵] بدین‌سان به ابراهیم ملکوت آسمان‌ها و زمین را نشان دادیم تا از اهل یقین گردد.»[5]
واقعا جای تاسف دارد که کسی‌که ادعای دستگیری و ارشاد مردم را دارد در چنین مساله‌ای، این‌قدر مقام پیامبر الهی را تحریف کرده و برگزیده‌ی خداوند را در مراتبی از عرفان بت پرست معرفی کند!

پی‌نوشت:

[1].‌ ابن بابویه؛ محمد بن علی، اعتقادات الامامیه، ناشر: کنگره شیخ مفید، قم، 1414 هجری قمری، صفحه 92
[2].‌ همان، صفحه 96
[3]. الگو بودن پیامبرخاتم (صلی الله علیه و آله) در تمامی افعال در قرآن مطرح شده است ولیکن الگو بودن حضرت ابراهیم (علیه‌ السلام) به تعصب توحیدی و برائت از مشرکین قید خورده است.
[4]. طبرسی؛ احمد بن علی، الإحتجاج على أهل اللجاج، نشر مرتضی، مشهد، 1403 هجری قمری جلد 2، صفحه 427
[5]. تابنده، نورعلی، آشنایی با عرفان و تصوف، چاپ سوم، حقیقت، تهران، ۱۳۸۳، صفحه ۱۷ – ۱۹

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.