پیامبر اکرم (ص) شایسته‌ترین فرد برای رسالت

  • 1397/01/25 - 12:16
یکی از افترائاتی که به پیامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نسبت داده شده است، حالت جنون و ترس و تردید نسبت به بعثت و رسالت خویش و نشناختن فرشته وحی (جبرئیل)، و ترس و لرز پیامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) حتی پس از مقدار زیادی پیاده روی (فاصله بین غار حراء تا کنار کوه مروه که خانه حضرت خدیجه در آنجا بود.) و دلداری دادن و تقویت روحیه...

.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از افترائاتی که به پیامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نسبت داده شده است، حالت جنون و ترس و تردید نسبت به بعثت و رسالت خویش و نشناختن فرشته وحی (جبرئیل)، و ترس و لرز پیامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) حتی پس از مقدار زیادی پیاده روی (فاصله بین غار حراء تا کنار کوه مروه که خانه حضرت خدیجه در آنجا بود.) و دلداری دادن و تقویت روحیه توسط حضرت خدیجه (سلام الله علیها) و پسر عموی ایشان ورقة بن نوفل نصرانی است، که روایات مشابهی به طور مکرر در کتب حدیث اهل سنت نقل گردیده است.

روایت مفصلی که در ابتدای صحیح بخاری و مکرراً در جاهای دیگر آن آمده، روایتی منسوب به عایشه است: «عن عائشة أنها قالت: أول ما بدئ به رسول الله صلى الله عليه وسلم من الوحي، الرؤيا الصالحة في النوم. فكان لايرى رؤيا الا جاءت مثل فلق الصبح، ثم حبب إليه الخلاء، وكان يخلو بغار حراء، فيتحنث فيه، وهو التعبد الليالي ذوات العدد قبل أن ينزع إلى أهله ويتزود لذلك ثم يرجع إلى خديجة. فيتزود لمثلها حتى جاءه الحق وهو في غار حراء. فجاءه الملك. فقال اقرأ. قال: ما انا بقارئ. قال: فاخذني فغطني حتى بلغ منى الجهد، ثم أرسلني. فقال: اقرأ. قلت: ما انا بقارئ. فاخذني فغطني الثانية، حتى بلغ منى الجهد، ثم أرسلني. فقال: أقرأ. فقلت: ما أنا بقارئ. فاخذني فغطني الثالثة، ثم أرسلني. فقال: أقرأ باسم ربك الذي خلق * خلق الانسان من علق * إقرأ وربك الأكرم * فرجع بها رسول الله صلى الله عليه وسلم يرجف فؤاده، فدخل على خديجة بنت خويلد. فقال: زملوني زملوني، فزملوه. حتى ذهب عنه الروع. فقال لخديجة: وأخبرها الخبر، لقد خشيت على نفسي. فقالت خديجة: كلا والله. ما يخزيك الله أبداً؛ انك لتصل الرحم، وتحمل الكل، وتكسب المعدوم، وتقري الضيف، وتعين على نوائب الحق. فانطلقت به خديجة حتى أتت به ورقة بن نوفل بن أسد بن عبدالعزى، ابن عم خديجة، وكان امرأ قد تنصر، في الجاهلية وكان يكتب الكتاب العبراني. فيكتب من الإنجيل بالعبرانية، ما شاء الله أن يكتب. وكان شيخاً كبيراً قد عمى. فقالت له خديجة: يا ابن عم! اسمع من ابن أخيك. فقال له ورقة: يا ابن أخي! ماذا ترى. فأخبره رسول الله صلى الله عليه وسلم ما رأى. فقال له ورقة: هذا الناموس الذي نزل الله على موسى. يا ليتني فيها جذعاً، ليتني أكون حياً إذ يخرجك قومك. فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: أو مخرجي هم؟ قال: نعم. لم يأت رجل قط بمثل ما جئت به، الا عودي وان يدركني يومك، أنصرك نصراً مؤزراً. ثم لم ينشب ورقة أن توفى وفتر الوحي.[1] از عایشه نقل شده است که اولین (نوع از) وحی که بر پیامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نازل شد، رؤیای صادقه بود. طوری که هر رؤیایی که (در خواب) می‌دید، همان نیز در عالم واقع اتفاق می‌افتاد. پس از آن او بیشتر متمایل به گوشه نشینی شد. (در این مقطع) در غار حراء خلوت می‌کرد و در آن چند شب معدود به پرستش می‌پرداخت؛ پیش از آنکه مشتاق دیدار خانواده‌اش شود، برای تعبد (در آن چند شب) توشه برمی‌گرفت. سپس نزد خدیجه برمی‌گشت و برای چند شب دیگر، همانند شب های قبل غذای خود را به همراه خویش می‌برد. تا این که (امر) حق نازل شد؛ در حالی که در غار حراء بود. فرشته نزد او آمد و گفت: بخوان. (رسول خدا به فرشته) گفت: من خواننده نیستم. (پیامبر) گفت: این بود که آن فرشته مرا گرفت و محکم به سینه خویش فشرد؛ طوری که تاب و توان را از من برید. پس از آن مرا رها کرد و گفت: بخوان. گفتم: نمی‌توانم بخوانم. آن فرشته نیز برای بار دوم همان عمل اول را تکرار نمود، تا جایی که بی‌حرکت ماندم. پس از آن مرا رها کرد و گفت: بخوان. من همان مطلب قبل را گفتم. سپس گفت: بخوان «أقرأ باسم ربك الذي خلق خلق الانسان من علق اقرأ وربك الأكرم» بخوان به نام پروردگارت که آفرید. همان کس که انسان را از خون بسته‌ای خلق کرد. بخوان! که پروردگار تو کریم‌‌ترین است.» پیامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نیز با آن آیات برگشت؛ در حالی که دلش به شدت می‌تپید. سپس نزد خدیجه دختر خویلد رفت و گفت: مرا بپوشانید! آنان نیز او را در جامه‌ای فروپیچیدند، تا این که ترس و لرز او زایل گشت و در حالی که آن خبر را برای خدیجه حکایت می‌کرد، گفت: نسبت به خویشتن نگران شدم. خدیجه گفت: هرگز! (این گمان را نبر و نترس.) به خداوند قسم! که او هیچ وقت و در هیچ حال تو را خوار و رسوا نمی‌سازد؛ چرا که تو پیوند خویشاوندی را برقرار می‌داری، و بار سنگین فرد ناتوان را برعهده می‌گیری؛ به فقرا کمک می‌کنی، و مهمان را ارجمند می‌داری، و در حوادث و اتفاقات ناخوشایند، درماندگان را یاری می‌رسانی. این بود که خدیجه او را با خود نزد ورقة بن نوفل، پسرعموی خویش برد. ورقه در جاهلیت نصرانی شده بود و عبرانی را کتابت می‌کرد. به همین خاطر، به اندازه وسع خویش انجیل را به زبان عبرانی می‌نوشت. او پیرمردی بسیار سالخورده بود و بینایی خود را از دست داده بود. خدیجه به او گفت: ای پسرعمو! به برادرزاده‌ات گوش بده. ورقه نیز به پیامبر عرض کرد: ای برادرزاده! چه چیزی می‌بینی؟ پیامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نیز خبر آن چه دیده بود، به او داد. ورقه به ایشان گفت: این (فرشته) همان ناموسی است که خداوند بر موسی نازل کرد. ای کاش! در آن زمان من جوان تنومند می‌بودم. ای کاش! در زمانی که قومت تو را (از این شهر) بیرون می‌کنند، من زنده می‌بودم. پیامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) گفت: آیا کسانی که مرا بیرون می کنند، آنانند؟ گفت: آری. وقتی هر کس چیزی مانند آن چه تو آورده‌ای ، بیاورد. مورد دشمنی قرار گرفته است، و اگر آن روز را درک کنم و ببینم، حامی و یاور تو خواهم بود؛ اما دیری نپایید که ورقه درگذشت و وحی هم فترت یافت.»

و روایت دیگری که عایشه مستقیم نقل می‌نماید: «قالت عائشة: فرجع النبي صلى الله عليه وسلم إلى خديجة، يرجف فؤاده. فانطلقت به إلى ورقة بن نوفل، وكان رجلاً تنصر، يقرأ الإنجيل بالعربية؛ فقال ورقة: ماذا ترى؟ فأخبره. فقال ورقة: هذا الناموس الذي انزل الله على موسى وان أدركني يومك أنصرك نصراً مؤزراً.[2] عایشه نقل کرد که زمانی که پیامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) با حالت ترس و لرز نزد خدیجه کبری برگشت، خدیجه کسی را پیش ورقه فرستاد که مرد نصرانی بود و انجیل می‌خواند. ورقه به پیامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) گفت: چه چیزی می‌بینی؟ پیامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به او خبر داد. ورقه گفت: این همان ناموس (هم رازی) است که خداوند او را بر موسی فرستاده بود و اگر روز (ظهور نبوتت) را دریابم، تو را با شدت، یاری خواهم داد.»

با توجه به چند نکته در این روایت جعلی بودن این روایت مشخص خواهد شد:

راوی منحصر به فرد آن عايشه است كه در آن زمان هنوز به دنيا نيامده بود که جاعلین نقل این حدیث را به او نسبت داده‌اند!
وحی، بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شد و آن حضرت از آن بي‌خبر بود!
ورقة بن نوفل بهتر از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) می‌دانست كه آن وحی است!
اعتماد خديجه (سلام الله علیها) از رسول خدا (صلی الله عليه و آله و سلم) بيشتر بود و او حضرتش را دلداری می‌داد!
عايشه، حديث فوق را از قول خودش نقل می‌كند، نه آن كه گفته باشد كه رسول خدا (صلی الله عليه و آله و سلم) چنين فرمود و معلوم است كه اين از بافته‌های جاعلین است که به او نسبت داده‌اند.
اگر بپذيريم كه اين قصه را رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به عايشه گفته است، بايد بگوييم كه آن حضرت مدت 15 سال يا بيشتر، آن راز را در سينه نگه داشت و تنها محرم راز او عايشه بود!
همه می‌‏‌دانيم كه علی (عليه ‏السلام) از كودكی با رسول خدا (صلی الله عليه و آله و سلم) بوده است و او از همه كس از آن چه كه در منزل خديجه (سلام الله علیها) اتفاق می‌افتاد، مطلع بوده است. چه شد كه از او چنين داستانی نقل نشده است؟
مگر به حرا رفتن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) امری اتفاقی بوده است كه از جريان وحی مطلع نباشد؟ آن حضرت جايی را برای عبادت انتخاب كرده بود و بر روی تخته سنگی می‌ايستاد كه خانه خدا ديده مي‌شد و عبادتش را رو به آن خانه انجام می‌داد و اين بيانگر اين است كه آن حضرت، قبل از بعثت نيز كعبه را قبله خويش می‌دانست.
مگر مسلم در صحيح خويش نقل نكرده است كه قبل از بعثت، سنگی بر آن بزرگوار سلام می‌كرد، آيا می‌توان پذيرفت كه سنگی نبوت حضرتش را بداند و او خود بی‌خبر باشد؟

«عن جابر بن سمرة قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: انى لأعرف حجراً بمكة كان يسلم علي قبل ان ابعث انى لأعرفه الآن.[3] از جابر بن سمره نقل است که پیامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: من سنگی را در مکه می‌شناختم (می‌دیدم) که بر من سلام می‌کرد، قبل از آنکه مبعوث شوم، و هنوز هم آن را می‌شناسم.»
و ابن ابی‌الحدید هم در همین راستا جواب اشکالی را می‌دهد: «أن يقال: كيف علل نهيه لهم على البراءة منه عليه السلام، بقوله: (فإني ولدت على الفطرة)، فإن هذا التعليل لا يختص به عليه السلام، لان كل أحد يولد على الفطرة، قال النبي صلى الله عليه وآله: (كل مولود يولد على الفطرة، وإنما أبواه يهودانه وينصرانه.) والجواب، أنه عليه السلام علل نهيه لهم عن البراءة منه بمجموع أمور وعلل، وهي كونه ولد على الفطرة، وكونه سبق إلى الايمان والهجرة، ولم يعلل بآحاد هذا المجموع، ومراده هاهنا بالولادة على الفطرة أنه لم يولد في الجاهلية، لأنه ولد عليه السلام لثلاثين عاماً مضت من عام الفيل، والنبي صلى الله عليه وسلم أرسل لأربعين سنة مضت من عام الفيل، وقد جاء في الأخبار الصحيحة أنه صلى الله عليه وآله مكث قبل الرسالة سنين عشراً يسمع الصوت ويرى الضوء، ولا يخاطبه أحد، وكان ذلك إرهاصاً لرسالته عليه السلام فحكم تلك السنين العشر حكم أيام رسالته صلى الله عليه و آله، فالمولود فيها إذا كان في حجره وهو المتولي لتربيته مولود في أيام كأيام النبوة، وليس بمولود في جاهلية محضة، ففارقت حاله حال من يدعى له من الصحابة مماثلته في الفضل. وقد روى أن السنة التي ولد فيها على عليه السلام هي السنة التي بدئ فيها برسالة رسول الله صلى الله عليه وآله، فأسمع الهتاف من الأحجار والأشجار، وكشف عن بصره، فشاهد أنواراً وأشخاصاً، ولم يخاطب فيها بشیء. وهذه السنة هي السنة التي ابتدأ فيها بالتبتل والانقطاع والعزلة في جبل حراء، فلم يزل به حتى كوشف بالرسالة، وأنزل عليه الوحي، وكان رسول الله صلى الله عليه وآله يتيمن بتلك السنة و بولادة علي عليه السلام فيها، و يسميها سنة الخير وسنة البركة، و قال لأهله ليلة ولادته، و فيها شاهد ما شاهد من الكرامات و القدرة الإلهية، و لم يكن من قبلها شاهد من ذلك شيئاً: (لقد ولد لنا الليلة مولود يفتح الله علينا به أبواباً كثيرة من النعمة والرحمة)، وكان كما قال صلوات الله عليه، فإنه عليه السلام كان ناصره والمحامي عنه وكاشف الغماء عن وجهه، و بسيفه ثبت دين الاسلام، ورست دعائمه، وتمهدت قواعده عليه السلام.[4] ابن ابی‌الحدید در ذيل فرمايش على (عليه السلام) كه فرمود: «انّى ولدت على الفطرة» مى‌نويسد:‏ مراد حضرت از ولادت بر فطرت اين است كه در جاهليت متولد نشده‌ام. چه آن كه تولد او (عليه السلام) 30 سال بعد از عام الفيل بود و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) 40 سال بعد از عام الفيل به رسالت مبعوث شد و در اخبار صحيحه آمده است كه آن حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم) 10 سال قبل از رسالت، صداهايى مى‌شنيد و انوارى مشاهده مى كرد و كسى با او صحبت نمى‌كرد و اين سنگ بناى رسالت او (صلى الله عليه و آله و سلم) بود . پس حكم آن 10 سال، حكم ايام رسالت است و آن كس كه در آن سال‌ها به دنيا آمد، اگر در دامان او بزرگ شده و متولى تربيتش او باشد، گوييا در ايام نبوتش به دنيا آمد، و ديگر مولود زمان جاهليت نيست. پس حال او با حال كسانى از اصحاب كه خود را مثل او مى‌دانند فرق دارد، و تحقيقاً روايت شده، سالى كه على (عليه السلام) متولد شد، سالى است كه رسالت، با شنيدن بعض اصوات از سنگ و درخت و غير آن ها، آغاز شده و پرده از چشم آن حضرت كنار رفت و انوار و اشخاصى را مى‌ديد ولى كسى با او سخن نمى‌گفت، و اين سالى است كه از مردم كناره مى گرفت و براى عبادت به غار حراء مى رفت و پيوسته اين گونه بود تا آن كه وحى بر آن حضرت نازل شد و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آن سال و نيز ولادت على (عليه السلام) را خوش يُمن مى‌دانست و آن را سال خير و بركت ناميد و در شب ولادتش (كه از همان شب از كرامات و قدرت خداوندى چيزهايى مشاهده كرد كه قبل از آن نديده بود) به اهلش فرمود: تحقيقاً در اين شب براى ما مولودى به دنيا آمد، كه خداوند به وسيله او درهاى زيادى از نعمت و رحمت را بر ما مى‌گشايد: و همان گونه بود كه حضرتش صلوات اللَّه عليه فرمود. چه آن كه على (عليه السلام) ياور و حامى او بوده و هم و غم‌ها را از آن وجود مقدس مى زدود، و به شمشير او دين اسلام ثبات يافت و ستون‌هايش برافراشته و پايه‌هايش نهاده شد. سلام بر او.»

آیا این از پیامبری عیب نیست که پیامبری خود را نداند، و کس دیگری به او بگوید که پیامبر شده است؟
آيا مى‌توان پذيرفت كه سنگى نبوت حضرتش را بداند و او خود بى‏‌خبر باشد؟
آیا چنين نيست كه راويان حديث جعلی تصور كرده‌اند، كه آن حضرت كاملاً از وحى بيگانه بود.
آيا هيچ مسلمانى مى‌تواند بپذيرد كه از ميان انبياء الهى فقط پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از وحى مطلع نبود و يك نفر نصرانى او را دلدارى داد و او با گفته او آرام شد؟
‏حضرت عيسى (علیه السلام) در آغوش مادر و حضرت يحيى (علیه السلام) در كودكى، نترسيدند؛ ولى رسول گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در چهل سالگى هراسناك گرديد! چگونه ممكن است مسلمانى آن را بپذيرد؟ پناه مى‌بريم به خدا از چنين رواياتى و از چنين نسبت‌هايى به اشرف مخلوقات.

پی‌نوشت:

[1]. صحيح البخاري، بخاری، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1401ق، ج1، ص3؛ ج6، ص88، تفسير سوره علق؛ ج8، ص68، ابتداي كتاب التعبير.
صحيح مسلم، مسلم نیشابوری، بیروت: دارالفکر، ج 1، ص97 - 99، (چهار روایت) كتاب الايمان، باب بدء الوحي الي رسول اللّه(صلى الله عليه و آله و سلم).
[2]. صحيح البخاري، بخاری، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1401ق، ج4، ص124، كتاب بدء الخلق، باب و قال رجل مؤمن... .
[3]. صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، بیروت: دارالفکر، ج7، ص59، كتاب الفضائل، باب اول.
[4]. شرح نهج البلاغة، ابن ابی‌الحدید، دار إحياء الكتب العربية، 1378ق، ج4، ص114- 115.

برچسب‌ها: 
تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.