آیا جريان يوم الدار، با نصب الهى امامت سازگار است؟

  • 1394/01/25 - 20:05
در روایت آمده است که عامر بن طفیل یکی از سران قبیله بنی‌عامر، شرط اسلام اختیار کردنش را واگذاری مقام خلافت و جانشینی رسول خدا بود،‌ که حضرت صریحاً در پاسخ او بیان فرمود: «لیس ذلک إلی إنما ذلک إلی الله عزوجل یجعله حیث یشاء.[4] واگذاری امر خلافت در اختیار من نیست؛ بلکه به دست خداوند است، هر که را او بخواهد، قرار می‌دهد.» از اینجا روشن می‌شود که جانشین...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ طبق آیات و روایات، انتخاب مقام امامت به دست خدا است. سؤال این است اگر جعل امامت به دست خدا است و هیچ بشری حق انتخاب امام و جانشین رسول خدا را ندارند، پس چرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در آغاز دعوتش، در جریان یوم الدار، انتخابات برگزار کرد، وجهت تعیین امام و جانشین پس از خود کاندیدا طلب نمود و قول خلافت و امامت به داوطلبان داد؟ این جریان دلیل بر این است که جعل امامت به دست خدا نیست.

در پاسخ می‌گوییم: رسیدن به مقام امامت،‌ لیاقت و شایستگی می‌خواهد به همین جهت کسانی را که خداوند به این مقام برگزید، در ابتدا آنها را مورد امتحان سخت و آزمایش‌های گوناگون قرارداد، که نمونه آنان حضرت ابراهیم می‌باشد. آن حضرت پس از موفقیت در آزمون الهی، به مقام امامت نائل شد. در مورد جریان یوم الدار نیز قضیه همین است. رسول خدا طبق دستور خداوند، همه بزرگان بنی‌هاشم و فرزندان عبدالمطلب را به سوی خداوند دعوت نمود و خداوند می‌خواست آنها را امتحان کند و قرار بر این بود که هرکه دعوت رسول خدا را اجابت کند، از امتحان الهی سرافراز بیرون آمده و لیاقت و شایستگی مقام امامت و رهبری پس از پیامبر را دارد. طبق تصریح منابع اهل سنت در نوبت دوم مهمانی که از رسول خدا انجام گرفت، حضرت آنها را به پذیرش اسلام فراخواند، تنها کسی که در آن مجلس به دعوت آن حضرت پاسخ گفت، امیرمؤمنان حضرت علی (علیه السلام) بود. طبری از علمای تاریخ نگار اهل سنت، قضیه را این گونه نقل کرده است: «به نقل ابن عباس، امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود: چون آیه «وانذر عشیرتک الاقربین» (یعنی فامیل‌های نزدیک خود را بیم ده)، بر رسول خدا (صلی لله علیه وآله وسلم) نازل گردید، آن حضرت مرا طلبید و فرمود: ای علی، خدای بزرگ به من دستور داده که فامیل‌های نزدیکت را بیم ده، و این مأموریت مرا سخت تحت فشار قرار داده و می‌دانم که هرگاه این مأموریت  را با آنها در میان بگذارم، پاسخ ناراحت کننده‌ای از ایشان دریافت خواهم کرد و به همین خاطر دم فرو بستم. (تا فرصتی پیش آید و آن را انجام دهم) تا این که جبرئیل آمد و گفت: ای محمد! اگر مأموریت خود را انجام ندهی. پروردگارت تو را عذاب خواهد کرد. ... سپس رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آغاز سخن کرده فرمود: ای فرزندان عبدالمطلب! من به خدا سوگند در میان عرب جوانی را سراغ ندارم، که برای قوم خود چیزی بهتر از آنچه من برای شما آورده‌ام، آورده باشد، من برای شما خوبی دنیا و آخرت آورده‌ام و خدا به من دستور داده تا شما را بدان دعوت کنم، اینک کدامیک از شما است که مرا در این مأموریت کمک کند تا به پاداش آن، برادر من و وصی و جانشین من در میان شما باشد؟ علی علیه السلام می‌فرماید: همه از پاسخ به دعوت رسول خدا خودداری کردند و من که از همه آنها کم سن و سال تر و ... بودم گفتم: ای پیامبر خدا! من کمک کار تو در این مأموریت خواهم بود! رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)، گردنم را گرفت و فرمود: به راستی که این است برادر و وصی و جانشین من در میان شما و شما از او شنوائی داشته و پیرویش کنید! و آن گروه برخاسته در حالی که می‌خندیدند، به ابوطالب گفتند: تو را مأمور کرد تا از پسرت شنوائی داشته و از او اطاعت کنی!»[1]

طبق نقل دیگر، رسول خدا آنها را در همان جلسه دوم، سه بار به سوی خدا دعوت فرمود،‌ در هر سه نوبت، هیچ کسی به سخنان حضرت پاسخ نداد و تنها حضرت علی (علیه السلام) بود که ایستاد و تبعیت خودش را از برنامه‌های وحیانی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) اعلام کرد. امیرمؤمنان خودش در این باره می‌فرماید: «پس هیچ کسی به سوی رسول خدا نرفت (پاسخ مثبت نداد). من رو به سوی پیامبر ایستادم، در حالی که کوچک‌ترین آن جمعیت بودم. رسول خدا فرمود: بنشین. امیرمؤمنان می‌گوید: من سه بار ایستادم و اعلام آمادگی کردم، اما رسول خدا به من فرمود: بنشین. تا نوبت سوم رسول خدا دستش را به دست من داد و فرمود: با این پاسخ، پسر عمویم وارث من شد، نه عمویم.»[2] با توجه به متن روایت، دو نکته مهم به دست می‌آید: اول اینکه این دعوت از بزرگان بنی‌هاشم و فرزندان عبدالمطلب، به دستور خداوند انجام شده است. (إن الله أمرنی أن أنذر عشیرتی الأقربین؛ وقد أمرنی ربّی أن أدعوکم الیه). دیگر اینکه هدف از این تجمع، تنها دعوت به دین اسلام نیست؛ بلکه اعلام جانشینی رسول خدا نیز منظور خداوند است: (یا محمّد، إنّک إن لا تفعل ما تؤمر به یعذّبک ربّک). اگر مقصود تنها دعوت به دین الهی باشد، تهدید از جانب خدا معنی ندارد، این عبارت فوق که از جانب خداوند به رسول خدا توسط جبرئیل گفته شده، شبیه آیه تبلیغ است که در حجة الوداع بر رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نازل شد؛ از طرفی دیگر،‌ رسول خدا هیچ وقت از نزد خود سخنی نگفته و برنامه‌ای را برای مردم اعلام نکرده است. آن حضرت هر سخن و برنامه‌اش، طبق دستور الهی بود همان گونه که قرآن درباره ایشان می‌فرماید: «وَما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یُوحی. [نجم/3-4] و سخن از روی هوی نمی‌گوید. نیست این سخن جز آنچه بدو وحی می‌شود.»

برای تحقیق در قضیه یوم الدار می‌توان به منابع متعددی مراجعه نمود.[3] همچنین در روایت آمده است که عامر بن طفیل یکی از سران قبیله بنی‌عامر، شرط اسلام اختیار کردنش را واگذاری مقام خلافت و جانشینی رسول خدا بود،‌ که حضرت صریحاً در پاسخ او بیان فرمود: «لیس ذلک إلی إنما ذلک إلی الله عزوجل یجعله حیث یشاء.[4] واگذاری امر خلافت در اختیار من نیست؛ بلکه به دست خداوند است، هر که را او بخواهد، قرار می‌دهد.» از اینجا روشن می‌شود که فرد جانشین رسول خدا از جانب خدا معین بوده و آن حضرت علاوه بر دعوت آنها، مأمور بوده تا جانشینش را برای مردم معرفی کند. اما این که حضرت به آنها فرمود: «اینک کدامیک از شما است که مرا در این مأموریت کمک کند تا به پاداش آن، برادر من و وصی و جانشین من در میان شما باشد». صرفاً به خاطر دفع شبهه و توطئه آنها بود که می‌گفتند:‌ رسول خدا با وجود بزرگان دیگر چرا علی (علیه السلام) را که از همه کوچک‌تر بود به جانشینی‌اش انتخاب کرد. رسول خدا این سخن را بیان کرد تا  همه را بیازماید و چهره حقیقی همه را روشن سازد وگرنه خودش می‌دانست آنان دعوت او را پاسخ نخواهند گفت. با توجه به این نکته‌ها و دقت در کلمات این روایت به دست می‌آید که رسول خدا در این جمع انتخابات برگزار نکرد؛ علاوه بر دعوت آنان به اسلام، مأمور به معرفی جانشین الهی خودش نیز بوده است. بنابراین، این جریان برخلاف آیات قرآن و روایاتی که نصب امامت را الهی می‌دانند نیست.

پی‌نوشت:

[1]. طبری، تاریخ الطبری، بیروت: دارالکتب العلمیة، ج 1، ص 542
[2]. همان، ج 1، ص 543
[3]. منابع بیشتر برای تحقیق در قضیه یوم الدار:
بغوی، تفسیر البغوی، بیروت: دارالمعرفة، ج 3،‌ ص 400
ابن‌جوزی، الوفا بأحوال المصطفی، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1408 ق، ج 1، ص 183
ابن‌جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک والأمم، بیروت: دارصادر، 1358 ق، ج 2، ص 366
متقی هندی، کنز العمال، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1419 ق، ج 13، ص 58
ابن‌أثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1415 ق، ج 1، ص 586
[4]. بغوی، تفسیر البغوی، بیروت: دارالمعرفة، ج 3، صص 9
قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، قاهره: دارالشعب، ج 9، ص 297
ثعالبی، الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن، بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، ج 5، ص 276

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.