افزودن نظر جدید

سایت ادیان‌نت مطلب غرض‌ورزانه پیج پان‌‌عرب(ایران‌باستان)را کپی کرده و بدون‌کوچک‌ترین سندی، بازنشر کرده، اولاً مردمان قوم لُر مثل سایر اقوام، سرگرم امور روزانه زندگی‌شان هستند و گرایش به باستان‌گرایی در بین تمام جوانان اقوام دیده می‌شود و دلیل نمی‌شود شما اسم قوم خاصی را بیاورید و زمینه توهین به آنان را فراهم کنید. دوماً《شاهنامه کتاب شعر و افسانه است》نه منبع تاریخی و در حوزه《ادبیات》بررسی می‌شود. درشاهنامه رستم‌500‌سال عمر می‌کند! و در تمام نبردها پیروز است و ناهار دو گوسفند و یک خیک شراب میخورد! کیکاوس سوار عقاب می‌شود و پرواز میکند! زال را یک پرنده(سیمرغ)بزرگ می‌کند! سیاوش از داخل آتش زنده می‌ماند و سُرب داغ می‌خورد! در شاهنامه دیوهای هفت‌سر و شاخ‌دار وجود دارد! فریدون جُنیدی(رییس بنیاد نیشابور)معتقداست: سی‌هزار بیت شاهنامه جعلی است و به‌مرور زمان توسط کاتبان به شاهنامه اضافه شده‌است. این یعنی کل شاهنامه زیر سوال می‌رود. ما از《نسخه اصلی شاهنامه》اطلاعی نداریم و نسخه اصلی در حمله مغولان به خراسان، از بین رفته چون فردوسی سال‌411‌هجری مُرده و قدیمی‌ترین نسخه شاهنامه متعلق به‌621‌هجری است یعنی دو قرن بعداز مرگ فردوسی! نسخه‌اصلی شاهنامه درحمله‌مغول از بین رفته‌ و دو قرن بعد در حلب‌سوریه فردی بنام《بنداری‌اصفهانی》دوباره شاهنامه را به‌صورت پراکنده جمع‌آوری می‌کند. شاهنامه چندین نسخه دارد که در《تعداد ابیات》و《موضوع》و《متن》باهم فرق دارند چون ابیات را تو در تو نوشتند برخی به‌خط نستعلیق و انواع خطوط که کلمات نسخه قدیمی را نتوانستند درست بخوانند و یک چیزی با دل خودشان نوشتند مثلاً: شاهنامه بایسنقری که نسخه اصلیش در موزه ملی آمریکاست شاهنامه بروخیم شاهنامه خالقی‌مطلق شاهنامه مسکو شاهنامه ژول‌مورل فرانسوی شاهنامه دبیر سیاقی شاهنامه نسخه بمبئی شاهنانه نسخه‌خطی بروتیش موزیوم شاهنامه نسخه‌خطی کتابخانه ملی فلورانس دکتر تورج‌دریایی استاد تاریخ دانشگاه کالیفرنیا در برنامه پرگار گفت: داستان‌های شاهنامه از دوره خسروانوشیروان به بعد کمی حالت تاریخی بخود می‌گیرند و به واقعیت نزدیکترند و باید به گفته‌های شاهنامه به عنوان یک تاریخدان《شک》کرد! دکتر منوچهر اقبال که خراسانی هم هست در مورد فردوسی می‌گوید: شاهنامه کتابی پر از《دروغ》وو《افسانه》است و یکی از اسباب عقب‌ماندگی فکری ما ایرانیان بوده، بیشتر قهرمانان و پادشاهان شاهنامه موجوداتی افسانه‌ای و غیرواقعی‌اند که فقط نظیرشان در شاهنامه یافت میشود. سوماً حدود جغرافیایی و ایران موردنظر فردوسی با ایران امروزی فرق می‌کند حتی اگر نقشه غزنویان(دوره فردوسی)را ببینید تقریبا هیچ نقطه‌ای از ایران(بجز طوس و نیشابور)جزء کشور غزنویان نبوده‌است فردوسی درجایی از شاهنامه، شهرها و نواحی《ایران》را معرفی کرده. درنامۀ «پیران» به «گودرز» می‌خوانیم که سردار تورانی از شهرهای ذیل بعنوان شهرهای ایران یاد میکند و متعهد میشود در قبال صلح با ایران، این شهرها را از سپاه توران تخلیه کند: هرآن شهر کز مرز ایران نهی بگو تا کنم آن ز ترکان تهی . از ایران به کوه اندر آید نخست در《غرچگان》از بر بوم بُست . دگر《طالقان》شهر تا《فاریاب》 همیدون در《بلخ》تا اندرآب . دگر《پنجهیر》و در《بامیان》 سر مرز ایران و جای کیان . دگر《گوزگانان》فرخنده جای نهادست نامش جهان کدخدای . دگر《مولیان》تا در《بدخشان》 همین است از این پادشاهی نشان . فروتر دگر دشت《آموی》و زم که با شهر《ختلان》برآید برم . چو شگنان و《ترمذ》و ویسه گرد 《بخارا》و شهری که هستش به گرد . همیدون برو تا در《سغد》نیز نجوید کسی پادشاهی به چیز . وزان سو که شد رستم گردسوز سپارم به او کشور نیمروز . ز《کشمیر》و ز《کابل》و《قندهار》 شما را بود آنهمه زین شمار . شهرهایی که دراین شعر به‌عنوان نواحی ایران ذکر شده مانند: غرچگان، بُست، طالقان، بلخ، فاریاب، مرو، کابل، قندهار، نیمروز، بامیان، پنجهیر، اندرآب، بدخشان و...همگی در افغانستان‌اند. حتی عمامه فردوسی الهام‌گرفته‌شده از عمامه پشتون‌های افغان است و اشرف غنی‌زی رییس‌جمهور افغانستان مثل فردوسی عمامه می‌بست یا تارندرا مودی نخست‌وزیر هند یا عمران‌خان نخست‌وزیر پاکستان مثل فردوسی عمامه می‌بندند و مجسمه فردوسی درتهرانم توسط رائوهادر مهاتر هندی به ابتکار پارسیان هند ساخته شده و آرامگاه حافظ شیرازی با الهام از معماری چتری در شهرهای جیپور و اودایپور و جیسمیر ساخته شد و نام اصلی جونپور، شیراز بوده‌است هفت‌پیکر یا《بهرام‌نامه》داستان زندگی بهرام‌گورساسانیه و نظامی(مؤلف) از کتاب‌های تاریخی سود بُرده مثل: «تاریخ‌بخاری» و «تاریخ‌طبری» و «تاریخ بلعمی» ولی هیچ اشاره‌ای به افسانه لوریان نمی‌کند و از خنیاگران به‌عنوان《کوسان》یاد میکند که اتفاقاً کوسان در زبان پهلوی به‌عنوان خنیاگر(آوازه‌خوان)آمده‌ . سرودی گفت《کوسان》نوآیین در او پوشیده حال ویس و رامین . ما_نسخه_اصلی_شاهنامه_را_نداریم چون قدیمی‌ترین شاهنامه متعلق به‌621‌هجری، دوقرن بعداز مرگ فردوسی‌است و ایران موردنظرفردوسی درشمال‌شرقی ایران کنونی است. درکتاب‌های تاریخی زمان فردوسی مثل: تاریخ‌طبری/بلعمی/بخاری و...هیچ اشاره‌ای به افسانه لوریان نشده‌ و در قدیمی‌ترین نسخه شاهنامه یعنی(نسخه فلورانس)اصلا افسانه لوریان نیامده‌است و پایان شاهنامه هم فرق دارد و سپاه ایران در کوهستان گم می‌شود و از سرما یخ می‌زنند . درنسخه خطی شاهنامه‌(کتابخانه‌مجلس‌ایران)‌به‌شماره ثبت‌‌16299‌‌،‌ صفحه‌456‌‌، نوشته:《لولیان》 . درنسخه خطی شاهنامه(کتابخانه کنگره آمریکا)نوشته:《لوزیان》 . درشاهنامه نسخه مسکو، جلد‌۷‌، صفحه‌۴۵۱‌، نوشته: 《نوریان》 . درشاهنامه جلال‌خالقی، جلد‌۶‌، صفحه‌۶۱۲‌ نوشته: 《کوریان》 . در جامع‌التواریخ فضل‌الله‌همدانی، قرن‌۷‌،‌ آمده: ‌۱۲‌هزار کاولی(کابلی)و لولی . دکتر کریستَن‌سِن، درکتاب ایران زمان ساسانیان، صفحه‌۲۹۹‌، آورده: لوریان اجداد《فیوج》فعلی‌اند. دکتر بهرام فره‌وشی درکتاب کولی‌ها، صفحه‌۲۲‌ آورده: فیوج‌ها در اصفهانند . درمنابع انگلیسی مثل《از اقیانوس هند تا ساحل مکران》نوشته؛ صابر بدلخان صفحه‌‌۲۵۷ و کتاب《مردم در حرکت》اثر دیوید فیلیپ، صفحه‌‌۲۹۵ آمده: لوری‌‌ها جماعتی خانه‌به‌دوش هستند که در بلوچستان‌پاکستان پیدا می‌شوند و نباید آنها را با لرها اشتباه دانست که آنها(لرها)به‌کلی یک قوم کاملاً مجزا هستند که درایران زندگی می‌کنند . دکترابراهیم خدایی درمقاله(کریستوف کُلمب باشیم اما کشفیات‌مان درحد شباهت دو کلمه نباشد)نوشته: کاملاً اتفاقی‌است که اسامی شبیه زبان ما، در دیگر زبان‌ها، یافت شود بدون اینکه کوچک‌ترین ارتباطی به‌ما داشته باشد مثلاً این لوری با آن لر فقط یک لام و راء بهم شبیه دارند، نه چیز دیگر . اگر لُرستیزان دنبال خوراک می‌گردند در ارمنستان یک استان با نام لوری هست که تنها شباهت لفظیه و ارتباطی با قوم‌لُر ‌لر ندارد یا درفرانسه استانی بنام لوریان است یا در ایالت نیدرزاکسن آلمان شهری بنام لر هست . دکترفریدون جُنیدی رئیس بنیاد نیشابور: سی‌هزاربیت شاهنامه الحاقی است یعنی نیمی از شاهنامه در طول زمان توسط کاتبان و منشیان به آن اضافه شده‌است . دکتراسکندر امان‌اللهی با مقایسه واژگان زبان کولی‌ها با زبان‌های فارسی و لری آورده: هیچ ارتباطی بین این زبان‌ها وجود ندارد مثلاً: . ارباب به لری میشه ارویی ولی کولی‌ها میگن: مانه‌سیوی . خانه به لری میشه مال، قلا یا حونه ولی کولی‌ها میگن: کورم . انسان به لری میشه آیم ولی کولی‌ها میگن: مانس گراز به لری میشه وراز، جیره و تاونه ولی کولی‌ها میگن نرقین . گاو به لری میشه گاوو ولی کولی‌ها میگن تیرن . گوسفند به لری میشه: میش یا کاوه، ولی کولی‌ها میگن وایگل . بز به لری، بز یا تیتی میشه ولی کولی‌ها میگن لوتاوین . بیمار به لری میشه مارگی ولی کولی‌ها میگن نیمجا . شهر به لری شَهر یا شِیر میشه ولی کولی‌ها میگن قلیتژا . نان به لری میشه نو ولی کولی‌ها میگن منا لوری هیچ ربطی به قوم لر ندارد. چنانچه سعدی بزرگ در گلستان سعدی می‌فرماید که: حکایت کنند که عربی را درمی چند گرد آمده بود و شب از تشویش《لوریان》در خانه تنها خوابش نمی‌برد. همین‌طور جناب سعدی می‌فرمایند که: هرچند که هست عالم از خوبان پر شیرازی و کازرونی و دشتی و《لُر》 حال آیا لوریان و لر از نظر سعدی یکی بوده‌ آنها را یک‌جور کتابت می‌کرد
CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.