افزودن نظر جدید
امیر اهوارکی, [25.06.17 05:54
امیر اهوارکی, [25.06.17 05:54]
در آثار فلاسفۀ قدیم به وفور دیده می شود که از عقل اول به عنوان رئیس جهان، یاد می شده است. آثار فیلسوفان رواقی در این خصوص حیرت انگیز است. آنها به درستی اعتقاد داشتند که لوگوس، رئیس زمین است لذا اجازه نمی دهد هر چیزی در طبیعت رخ دهد. و اگر او همه چیز ر اتقدیر می کند پس هیچ چیز شر در جهان، امکان وقوع نخواهد داشت. جبرگرایی آنها به همین سبب بود. لذا با بررسی زندگی رواقیان می بینیم که آنها جزو شادترین و صبورترین افراد در تاریخ یونان بوده اند. (ای کاش ما هم به اندازۀ آنها ولایت پذیر بودیم و به این حقیقت ایمان داشتیم).
سقراط، افلاطون و ارسطو و همۀ فلاسفۀ قدیم از جمله فلوطین، مکرراً از لوگوس سخن گفته اند و او را ستوده اند. آثار و تحقیقات آنها کاملاً بر لوگوس مبتنی بود. مثلاً ارسطو کتاب «اخلاق» خود را بر اساس تعالیم لوگوس نوشت. همچنین کتاب منطق خود را به لوگوس منتسب کرد. او می گفت: لوگوس به ما «خوب سخن گفتن» را می آموزد. لذا نام Logic را برای آن برگزید که از Logos منشعب شده است.
اگر کسی آثار فلاسفۀ قدیم را بخواند به دو حقیقت خیلی عجیب پی می برد. اولاً آنها مردم را به «عقل بیرونی» یعنی لوگوس دعوت می کردند و نه به عقل گرایی صرف که خاص فلاسفۀ بعد از دکارت است. ثانیاً که آنها چقدر مؤمن و ولایت پذیر بوده اند. مخصوصاً که می گفتند که صدای لوگوس را می شنوند که به آنها تعلیم می دهد و در درونشان با آنها سخن می گوید. و مقصود آنها از «حیوان ناطق»، همین نطق درونی بود که نوعی از وحی است که با واسطۀ عقل، جاریان دارد. آنها عقل ما را موهبت لوگوس به انسان ها می دانستند و صحیح هم هست. (چنانکه در عهد عتیق نیز آمده است و سراسر باب هشتم از امثال سلیمان، سخنان حکمت یا همان ماشیح است در خطاب به انسان ها). در ضمن یونانیان مشرک نبودد بلکه خداوند را به عنوان خالق و مدبّر جهان قبول داشتند اما لوگوس را واسطۀ فیض می دانسته اند.
برای تفصیل بیشتر به مدخل «لوگوس» در دائرة المعارف های مختلف رجوع کنید. دو نمونه که به فارسی ترجمه شده اند:
1ـ زبان شناسی و ادبیات (تاریخچۀ چند اصطلاح)، ترجمۀ کورش صفوی، نشر هرمس، 1377 [ترجمۀ چند مدخل از یک دائرة المعارف آلمانی در فلسفه]
2ـ فصلنامۀ نقد و نظر، تابستان و پاییز 1377، شماره 16-15/ لوگوس، ژان پین، ترجمۀ اعظم پویا
...............................................................................................................
ممکن است این سؤال پیش آید که چطور همۀ مردم جهان، مخلوق اول را می شناخته اند. حقیقت این است که این تعلیم را انبیاء در جان شهرت داده و «معروف» کرده اند. از آیات 81 تا 83 آل عمران برمی آید که خداوند از انبیاء پیمان گرفته است که از رسول خود در جهان سخن بگویند. او درست است که در مقام آخرین پیامبر به عرصۀ گیتی می آید اما روح شریف او، مخلوق اول خدا است و خلیفۀ خداوند در زمین (بقره/ 30). متأسفانه اغلب مفسران، استخلاف را بر حضرت آدم حمل کرده اند یا حتی نوع بشر. در حالیکه این کلمه اشاره دارد به حضرت رسول اکرم که مخلوق اول خداوند بوده است. «شاهد» بودن حضرت رسول الله در قرآن نیز به همین معنی است. او تا زمان تولد جسمانی اش شاهد اعمال بندگان بوده و این مسئولیت بعد از او به امامان دوازده گانه سپرده شده است. در قواعد فقهی آمده که حکم فرزند، همچون حکم پدر است. لذا فرزندان رسول خدا این مقام را از آن حضرت به ارث بردند. به همین سبب است که خداوند داوری در قیامت را به حضرت رسول اکرم و اوصیاء او سپرده است. چون آنها «شاهد» اعمال بندگان بوده اند.
سخن حیرت انگیز و صحیحی در انجیل متی باب 25 آمده که به طور مبسوط به داوری ماشیح در قیامت می پردازد. اینکه وقتی پادشاه بر مسند داوری می نشیند، خوبان را در طرف راست خود جمع می کند و بدان را در سمت چپ. پس او از خوبان تشکر می کند که شما به من نیکی کردید پس بهشت را به میراث گیرید. برخی از آنها می گویند ما اصلاً تو را ندیده ایم. آنگاه «پادشاه در جواب ایشان گوید: هر آینه به شما می گویم آنچه به یکی از این برادران کوچک من کردید به من کرده اید» [متی 25/ 40]. با همین استدلال، بدان به جهنم می روند چون به پیامبران قوم خود بدی کرده اند.
شاید لازم باشد اشاره ای کنم که همۀ انبیاء، مختص به قوم خود بوده اند؛ حتی انبیاء اولو العزم. لذا پیامبران پیشین همگی، زمان و مکان و مخاطبان محدودی داشته اند. فقط حضرت رسول الله است که رسول مطلق خدا است، برای همۀ زمان ها و همۀ مکان ها و همه انسان ها. زیرا روح مبارک او، پیش از آنکه زمان و مکان و انسان خلق شود آفریده شد.
از این منظر آیات بسیاری از قرآن که ما به سادگی از آن می گذریم به درستی معنا می شوند. وقتی حضرت یعقوب می فرمود از روح الله ناامید نباشید [یوسف/ 87] احتمالاً مقصودش همان مخلوق اول خدا بوده است که مؤمنان را یاری می رسانده. یا وقتی سامری گفت که من یک مشت خاک از جای پای «الرسول» برگرفتم [طه/ 96] اشاره داشت به روح رسول خدا که برخی او را دیده بودند وقتی که دریا را می شکافت. در تورات کنونی آمده است که فرشتۀ خدا دریا را شکافت و بنی اسرائیل را تا فلسطین راهنمایی کرد. که البته سراسر غلط نیست. زیرا از آن حقیقت غالباً به «الروح» یاد می شده است. یسئلونک عن الروح قل الروح من أمر ربّی. یا در ابتدای انجیل متی آنجا که بعد از تعمید یحیی می گوید که روح خدا مانند کبوتری نازل شد و بر عیسی آمد [متی 3/ 16]. تحقیقات راقم نشان می دهد که اصطلاح «پسر خدا» سخن مردم عوام یهود بود برای اشاره به مخلوق اول. و مقصود آنها این بود که او جانشین خدا در زمین است (خلیفة الله). لذا به تبع تعالیم پولس که عیسی را ماشیح می خواند به آن حضرت، «پسر خدا» گفته شد.
این ادعا البته دروغ است زیرا اناجیل سعی دارند حضرت عیسی را مخلوق اول خدا و ماشیح موعود معرفی کنند. در حالیکه هیچ کجا در اناجیل دیده نمی شود که عیسی(ع) آشکارا خود را ماشیح معرفی کرده باشد بلکه حتی بر خلاف آن سخنانی فرموده است که ماشیح از نسل داوود نخواهد آمد (متی 22/ 41 تا 45) و کسانی که ادعا می کنند عیسی همان ماشیح موعود است، فریبکارند و حواریان نباید فریب آنها را بخورند (متی 24/ 4 و 5). این فقره بر پولس صدق می کند. مخصوصاً که حضرت پطرس در باب دوم از نامۀ دوم خود در عهد جدید، به تفصیل توضیح می دهد که چگونه این افراد دروغگو ظاهر شده و مردم را فریب داده اند.
آنطور که بنده احصاء کرده ام ماشیح در عهدین با هفتاد خصلت معرفی شده است. در همۀ کتب انبیاء این حقیقت هنوز باقی است. این مقدمات می تواند مطالعه کنندگان را در این مسیر یاری رساند. از همۀ اینها واضح تر و کامل تر، کتاب حکمت سلیمان است که از میراث یهود است اما جزو کتب سود آپوکریفا محسوب می شود. این کتاب در کمال تعجب اصلاً تحریف نشده یا تحریفاتش بسیار اندک است. مسیحیان کاتولیک آن را جزو کتب قانونی خود می آورند (کتاب های قانونی ثانی، ترجمۀ پیروز سیار، نشر نی، 1380). اما مسیحیان پروتستان به تبعیت از یهود، از سال 1828 میلادی این کتاب را با هشت متن دیگر از کتب خود خارج کرده اند. مطالعۀ متن این رساله ممکن است مؤمنانی که حقیقت آن را می فهمند به جایی برساند که همام بعد از شنیدن خطبۀ امیرالمؤمنین رسید.
یارعلی
1396/04/23 - 11:29
لینک ثابت