ابوحنیفه در مَسند قضاوت

  • 1394/01/16 - 08:23
ابوحنیفه کسی است که به گفته خود اهل سنت در یک مسأله پنج فتوا داده است، حال بر مسند قضاوت نشسته و بین مردم حکم می‌کند و به همین دلیل است که در قضیه‌ای که در ادامه شرحش را خواهیم آورد، امام صادق (علیه السلام) در رابطه با یکی از فتواهای او فرمودند: «به خاطر وجود چنین قضاوت‌هایی است که آسمان آبش و زمین برکاتش را بر مردم دریغ می‌دارد.» در کتاب شریف کافی داستانی را...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از شؤون فقیه جامع الشرائط که در کنار افتاء و غور در مسائل فقهی از وظائف او شمرده می‌شود، مقام قضاء و داوری بین مردم است، کاری که اگر به صورت درست و بی‌نقص انجام پذیرد، جامعه را از بی‌عدالتی و ظلم پاک‌سازی خواهد کرد؛ و این مهم وقتی عملی خواهد شد که بهترین و شایسته‌ترین افراد این امر را عهده دار باشند. با ورق زدن تاریخ و ریشه‌یابی بی‌عدالتی‌ها و ظلم‌هایی که باعث گسترش نابرابری و فساد در جوامع شده‌اند، به افرادی نظیر ابوحنیفه برخورد می‌کنیم که بدون داشتن صلاحیت امر قضاوت و افتاء وارد این مقوله شده و با استفاده از برخی از مبانی اشتباه و مخالف متن اسلام، به گسترش ظلم و فساد و حمایت از غاصبان و ظالمان دامن زده‌اند. در نگاه اسلام همان‌طور که عدالت جایگاه ویژه‌ای دارد مجریان عدالت نیز باید شایستگی این مقام را داشته باشند و به دور از هرگونه اشتباه و خطاء در این امر، بتوانند به خوبی از عهده این کار برآیند.

اما متأسفانه به هر دلیلی در تاریخ اسلام، شاهد ورود افراد ناشایست و فاقد صلاحیت در این منصب هستیم و می‌بینیم اشخاصی مانند ابوحنیفه و امثال او با قدوم خود در عرصه قضاوت و افتاء این مقام را به ورطه فنا و نابودی کشانده‌اند؛ و بی‌جهت نیست، بزرگان اهل سنت با احساس این خطر، تعابیری در رابطه با او به کار برده‌اند که بعضاً او را از فاسق‌ترین مردم نیز بدتر می‌دانند.

خطیب بغدادی درباره ابوحنیفه می‌گوید: «قال سمعت الأوزاعی و سفیان یقولان ما ولد فی الإسلام مولود أشام علیهم -وقال الشافعی شر علیهم- من أبی حنیفة...اسناده صحیح رجاله ثقات.[1] اوزاعی و سفیان می‌گفتند که در اسلام، فرزندی شوم‌تر -شافعی می‌گفت شرتر- از ابوحنیفه به‌ دنیا نیامده است. سند این روایت صحیح است و رجال این روایت ثقه هستند». مالک بن انس پیشوای مذهب مالکی نیز در رابطه با ابوحنیفه گفته است: «ایذكر أبو حنیفة ببلدكم قلت نعم قال ما ینبغی لبلدكم أن یسكن.[2] مالک بن أنس به من گفت که آیا در شهر شما، نام ابوحنیفه برده می‌شود؟ گفتم: بله. گفت: شهری که نام ابوحنیفه در آن برده می‌شود، شایسته سکونت نیست».

ابوحنیفه کسی است که به گفته خود اهل سنت در یک مسأله پنج فتوا داده است[3] حال بر مسند قضاوت نشسته و بین مردم حکم می‌کند و به همین دلیل است که در قضیه‌ای که در ادامه شرحش را خواهیم آورد، امام صادق (علیه السلام) در رابطه با یکی از فتواهای او فرمودند: «به خاطر وجود چنین قضاوت‌هایی است که آسمان آبش و زمین برکاتش را بر مردم دریغ می‌دارد.»

در کتاب شریف کافی داستانی را از یکی از شیعیان به نام ابو ولاد نقل می‌کند که در دعوایی که با شخصی سنی برایش پیش آمده بود (به خاطر مراعات مذهب او) جهت قضاوت نزد ابوحنیفه رفتند و او در آن دعوا حکمی کرد که موجب تعجب امام صادق (علیه السلام) شد و ایشان جمله مذکور را در ذمّ چنین قضاوتی بر زبان مبارکشان جاری کردند.

مرحوم کلینی در کتابش داستان را این‌چنین آورده است: «عَنْ أَبِی وَلَّادٍ الْحَنَّاطِ قَالَ: اكْتَرَیتُ بَغْلًا إِلَى قَصْرِ ابْنِ هُبَیرَةَ ذَاهِباً وَ جَائِیاً بِكَذَا وَ كَذَا وَ خَرَجْتُ فِی طَلَبِ غَرِیمٍ لِی فَلَمَّا صِرْتُ قُرْبَ قَنْطَرَةِ الْكُوفَةِ خُبِّرْتُ أَنَّ صَاحِبِی تَوَجَّهَ إِلَى النِّیلِ فَتَوَجَّهْتُ نَحْوَ النِّیلِ فَلَمَّا أَتَیتُ النِّیلَ خُبِّرْتُ أَنَّ صَاحِبِی تَوَجَّهَ إِلَى بَغْدَادَ فَاتَّبَعْتُهُ وَ ظَفِرْتُ بِهِ وَ فَرَغْتُ مِمَّا بَینِی وَ بَینَهُ وَ رَجَعْنَا إِلَى الْكُوفَةِ وَ كَانَ ذَهَابِی وَ مَجِیئِی خَمْسَةَ عَشَرَ یوْماً فَأَخْبَرْتُ صَاحِبَ الْبَغْلِ بِعُذْرِی وَ أَرَدْتُ أَنْ أَتَحَلَّلَ مِنْهُ مِمَّا صَنَعْتُ وَ أُرْضِیهُ فَبَذَلْتُ لَهُ خَمْسَةَ عَشَرَ دِرْهَماً فَأَبَى أَنْ یقْبَلَ فَتَرَاضَینَا بِأَبِی حَنِیفَةَ فَأَخْبَرْتُهُ بِالْقِصَّةِ وَ أَخْبَرَهُ الرَّجُلُ فَقَالَ لِی وَ مَا صَنَعْتَ بِالْبَغْلِ فَقُلْتُ قَدْ دَفَعْتُهُ إِلَیهِ سَلِیماً قَالَ نَعَمْ بَعْدَ خَمْسَةَ عَشَرَ یوْماً فَقَالَ مَا تُرِیدُ مِنَ الرَّجُلِ قَالَ أُرِیدُ كِرَاءَ بَغْلِی فَقَدْ حَبَسَهُ عَلَی خَمْسَةَ عَشَرَ یوْماً فَقَالَ مَا أَرَى لَكَ حَقّاً لِأَنَّهُ اكْتَرَاهُ إِلَى قَصْرِ ابْنِ‏ هُبَیرَةَ فَخَالَفَ وَ رَكِبَهُ إِلَى النِّیلِ‏ وَ إِلَى بَغْدَادَ فَضَمِنَ قِیمَةَ الْبَغْلِ وَ سَقَطَ الْكِرَاءُ فَلَمَّا رَدَّ الْبَغْلَ سَلِیماً وَ قَبَضْتَهُ لَمْ یلْزَمْهُ الْكِرَاءُ قَالَ فَخَرَجْنَا مِنْ عِنْدِهِ وَ جَعَلَ صَاحِبُ الْبَغْلِ یسْتَرْجِعُ فَرَحِمْتُهُ مِمَّا أَفْتَى بِهِ أَبُو حَنِیفَةَ فَأَعْطَیتُهُ شَیئاً وَ تَحَلَّلْتُ مِنْهُ فَحَجَجْتُ تِلْكَ السَّنَةَ فَأَخْبَرْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع بِمَا أَفْتَى بِهِ أَبُو حَنِیفَةَ فَقَالَ فِی مِثْلِ هَذَا الْقَضَاءِ وَ شِبْهِهِ تَحْبِسُ السَّمَاءُ مَاءَهَا وَ تَمْنَعُ الْأَرْضُ بَرَكَتَهَا ...[4] ابو ولاد آسیابان گفت: قاطرى را به مبلغ معینی كرایه كردم تا به قصر ابن هبیره بروم و برگردم. در جستجوى بدهكارى كه داشتم رفتم. همین‌كه به نزدیك پل كوفه رسیدم شنیدم بدهكارم به طرف نیل رفته به‌آنجا رفتم. وقتى به نیل رسیدم گفتند به بغداد رفته بالاخره در بغداد او را پیدا كردم و حساب خود را گرفتم و به کوفه بازگشتم در حالی‌که سفرم پانزده روز طول کشید. جریان را به صاحب قاطر گفتم براى این‌كه او را راضى كنم و حلالیت بطلبم پانزده درهم به او دادم قبول نكرد. قرار شد پیش ابو حنیفه برویم و هر چه او قضاوت نمود قبول كنیم. من جریان خود را گفتم او نیز شرح حكایت خود را داد. ابو حنیفه پرسید قاطر را چه كردى؟ گفتم: سالم به صاحبش تحویل دادم. صاحب قاطر نیز گفته من را تأیید کرد و گفت: بلى تحویل داد ولى پس از پانزده روز! ابوحنیفه گفت حالا از این مرد چه می‌خواهى. گفت: كرایه پانزده روز قاطرم را. ابو حنیفه گفت دیگر حقى بر او ندارى. زیرا او قاطر را تا قصر ابن هبیره كرایه كرده اما (در مسیر مورد اجاره نرفته بلکه) به نیل و از آن‌جا به بغداد رفته است. از آن‌جا كه (این مسیر) جزء اجاره ‏اش نبوده (لازم نیست اجاره‌ای بپردازد بلکه) ضامن قیمت قاطر است، وقتى قاطر را سالم به تو رد كند دیگر مبلغی به تو بدهکار نیست. هر دو از پیش ابو حنیفه خارج شدیم صاحب قاطر پیوسته با خود كلمه استرجاع (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ) می‌گفت: دلم بحال او سوخت، به همین خاطر مقدارى به او پول دادم و از او حلالیت طلبیدم. آن سال به حج رفتم جریان را خدمت حضرت صادق عرض كردم فتواى ابو حنیفه را نیز گفتم. فرمود: به واسطه همین قضاوت‌ها و كارهاى شبیه به آن است كه باران از آسمان نمى‌‏بارد و جلو بركت‏‌هاى زمین گرفته مى‏‌شود...».

پی‌نوشت:

[1]. خطیب بغدادی، تاريخ بغداد، بیروت:  دار الكتب العلمية، ج ۱۳ ص ۴۱۹
[2]. احمد بن حنبل، السّنة، بیروت: دار النشر, ج ۱ ص ۱۹۹
[3]. همان، ج ۱ ص ۲۰۵
[4]. کلینی، الکافی، تهران: اسلامیه، ج 5 ص 290

تولیدی

دیدگاه‌ها

مقاله شما همون چیزی بود که دنبالش میگشتم با تشکر

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.