رستم دستان و گوش‌های دشت‌بان

  • 1400/06/11 - 08:48
حکیم ابوالقاسم فردوسی در بسیاری از بخش‌های شاهنامه، تصویری مایل به سیاهی، گمراهی و ظلمت از شاهان و جنگجویان ایران باستان نشان می‌دهد. برای نمونه روایت می‌کند که رستم پهلوان نامدار، بدون رخصت با اسبش وارد گندمزاری می‌شود. وقتی دشت‌بان به او اعتراض می‌کند که چرا اسبت را وارد گندمزار کردی، رستم گوش‌های آن مرد بیچاره را می‌کَنَد! بعد که چند از تن از پهلوانان به رستم اعتراض می‌کنند، رستم آنان را گردن می‌زند!

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ امروزه کتاب شریف شاهنامه، بسیار مورد سوء استفاده جریان باستانگرا قرار دارد. لیکن مسئله قابل توجه آنجاست که اکثر شاهنامه‌دوستان و فردوسی‌پرستان، چه بسا در طول زندگی‌شان حتی یک بار هم شاهنامه را نخوانده باشند. حکیم ابوالقاسم فردوسی در بسیاری از بخش‌های شاهنامه، تصویری مایل به سیاهی، گمراهی و ظلمت از شاهان و جنگجویان ایران باستان نشان می‌دهد. برای نمونه به یکی از این حکایات اشاره می‌کنیم.

فردوسی روایت می‌کند: روزی رستم با اسبش (رخش) به گندم‌زاری وارد شد. رستم به خواب فرو رفت. ناگهان دشتبان سر رسید و با چوب بر پای رستم زد که چرا اسب خود را در گندم‌زار رها کردی تا از آنچه كه براى آن رنج نبرده‏‌اى، بهره‏‌مند گردد؟ رستم، خشمگین، هر دو گوش آن مرد را از سر جدا کرد!

ز گفتار او تيز شد مرد هوش
بجست و گرفتش يكايك دو گوش‏

بيفشرد و بركند هر دو ز بن
نگفت از بد و نيك با او سخن‏

دشت‌بان ستمدیده، از سر درد، گوش‌های خود را برداشته؛ فریادکنان به سوی پهلوانی دلیر به نام اولاد رفت و از او یاری خواست. اولاد که چنین دید، با یارانش به سوی رستم رفت و به او گفت: نامت چیست؟ چرا اسبت را در گندمزار رها کرده و گوش‌های دشت‌بان را برکندی؟ رستم در پاسخ، به اولاد گفت: اگر نام من بدانی، روان از تنت بیرون خواهد شد. پس شمشیر از نیام برکشید و به سوی اولاد و یارانش تاخت. رستم، به زخم شمشیر، سر از بدن یاران اولاد جدا کرد:

چو شير اندر آمد ميان بره
همه رزمگه شد ز كشته خره‏

بِيِك زخم دو دو سر افگند خوار
همى يافت از تن بيك تن چهار.[1].

پی‌نوشت:

[1]. حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، بر اساس نسخه مسکو، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی و مرکز خدمات کامپیوتری نور، 1389، شماره ثبت کتابخانه ملی: 815279، برگه 141-142.

تولیدی

دیدگاه‌ها

درست نیست اونجایی که رستم گوش های آن دشت بان رابریددرشاهنامه همه دیوان ودشمنان ایران بودند

دیو نبودند. انسان بودند. اون کشاورز، کِی و کجا با ایران دشمنی کرد؟ اصلاً شاهنامه از دئشمنی اون کشاورز با رستم حرفی نمیزنه. رستم هم نگفت که تو دشمن ایران هستی، چون اون کشاورز به رستم اعتراض کرد که چرا بدون اجازه اومدی تو زمین من، رستم هم زد گوش اون بدبخت رو برید.

کانال «باستان‌نامه» پیرامون تاریخ ایران باستان، دین زرتشتی و دفاع از مکتب اسلام ::::::::::::::::: ایتا و اینستاگرام: ir_bastan ــــــــــــــــــــ تلگرام: n_bastan ــــــــــــــــــ روبیکا: ir_bastan2

مازندران قلمرو دیوها بوده و برخلاف نبردهای رستم با تورانیان که قلمرو انسانها بوده هرگز چنین رفتاری از رستم در سرزمین انسانها دیده نشده، اون کشاورز در سرزمین دیوها یا دیو بوده یا برای دیوها کشاورزی میکرده و از طرفی با چوب به رستم حمله ور شده و ضربه ای به پای رستم وارد کرده و وقتی شکایت میکنه به اولاد دیو و سربازانش، دیوها برای گرفتن حق یک کشاورز به رستم حمله ور میشن و رستم با دیوها مبارزه میکنه

پاسخ به کاوه کاظمی: 1. در شاهنامه آمده که دیوها انسان بودند، انسان‌های که خداپرست نبودند: تو مَر دیو را مردم بد شناس، کسی کو ندارد ز یزدان سپاس. 2. چون کشاورز برای دیوها کشاورزی میکرد، پس رستم حق داشت بدون اجازه وارد زمین او شود؟ و گوش‌های او را از سر جدا کند؟ 3. اولاد، انسان بود. نه دیو. اسناد و دلایل را ببینید: [فاطمه ماه وان، «اولاد: دیو یا انسان؟ بررسی هویّت اولاد بر مبنای نگاره های شاهنامه»، نشریه ادب و زبان، دوره 19، بهار و تابستان، 1395 شماره 39]

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.