آغاز شاهنامه با خون

  • 1400/02/09 - 22:07
ابومنصور دقیقی (آغازگر شاهنامه) به خاطر خُلق بسیار بدی که داشت به دست برده‌اش کشته شد و محمد بن عبدالرزاق طوسی (حاکم خراسان و حامی مالی شاهنامه) به دست سامانیان مسموم و نهایتاً سر بریده شد. شاهنامه با خون آغاز شد و محتوای آن هم سراسر حکایت جنگ و ریختن خون‌هاست. حال آنکه بسیاری از شاهنامه دوستان، این حقیقت را نادیده گرفته و نگاهی رمانتیک به شاهنامه دارند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ حکیم ابوالقاسم فردوسی در ابتدای شاهنامه می‌گوید: از روزگار باستان، نامه‌‏اى دربردارنده‌ی داستان‌ زندگی گذشتگان برجاى مانده بود که در گذر ایام، این نامه پراکنده شد و به دست هر موبدی، قطعه‌ای مانده بود. تا اینکه پهلوانی از نژاد یک دهگان [1]، تکه‌های پراکنده را گرد آورد و این چنین، شاهنامه پدید آمد (که به صورت نثر بود). ایام گذشت، تا اینکه یک جوان به نام ابومنصور دقیقی، در قرن چهارم هجری، اراده کرد که شاهنامه را به نظم (شعر) درآورد. او سرایش شاهنامه را آغاز کرد. اما خُلق و خوی بدی داشت چنانکه در زندگی، هیچ گاه به حالِ خوش نبود و پیوسته با دیگران در جنگ و ستیز بود. تا اینکه نهایتاً به دست بَرده‌اش کشته شد. فردوسی در ادامه می‌گوید: انديشه كردم كه خود، سُرایش شاهنامه را ادامه دهم. اما از گردش روزگار ترسيدم که مبادا زندگی‌ام به سرآید و این نامه همچنان ناتمام بماند. با خود گفتم: گنج و داشته‌ای هم ندارم که تا پایان راه، یاری‌گر من باشد. روزگاری گذشت، تا اینکه جوانمردی از تبار پهلوانان، به نام محمد بن عبدالرزاق طوسی (که حاکم خراسان بود) از من پشتیبانی کرد و ادامه سرایش شاهنامه را آغاز کردم.

نکته‌ای برای اینجانب (نویسنده‌ این نوشتار) قابل توجه به نظر رسید. اینکه 3 تن مستقیماً در پیدایش شاهنامه سهیم بودند: یکی ابومنصور دقیقی (آغازگر شاهنامه)، دیگری محمد بن عبدالرزاق طوسی (حاکم خراسان و حامی مالی شاهنامه) و دیگری: ابوالقاسم فردوسی (سراینده شاهنامه). که ابومنصور دقیقی به خاطر خُلق بسیار بدی که داشت به دست برده‌اش کشته شد. محمد بن عبدالرزاق طوسی (حاکم خراسان و حامی مالی شاهنامه)، در سال 350 هجری به دست سامانیان مسموم و نهایتاً سر بریده شد.[2] همان سامانیان که حود را از تبار شاهان ساسانی می‌خوانده و پشتیبان فرهنگ ایرانی بودند.[3] شاهنامه با خون آغاز شد و محتوای آن هم سراسر حکایت جنگ و ریختن خون‌هاست. معتقدیم این واقعیت تاریخ بشر (و تبعاً تاریخ ایران) است. حال آنکه بسیاری از شاهنامه دوستان، این حقیقت را نادیده گرفته و نگاهی رمانتیک به شاهنامه دارند.

پی‌نوشت:

[1]. مظور از دهگان (دهقان)، همان دارندگان زمین‌ها بوده است. به عبارتی، دهگان (دهقان) به ارباب‌ها اطلاق می‌شد که امروز، معنایش تغییر کرده و در میان مردم، به برزگر و کشاورز، دهقان گفته می‌شود.
[2]. دانشنامه بزرگ اسلامی، تألیف مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، جلد 6، صفحه 2575، مدخل: ابومنصور محمد بن عبدالرزاق، شماره مقاله: 2575.
[3]. ابى‌بكر نرشخى‏، تاريخ بخارا، تهران: انتشارات توس،‏ 1363، ص 82 و 263. محمد ميرک بن مسعود منشى‏، رياض الفردوس خانی‏، به تصحیح ايرج افشار و فرشته صرافان‏، تهران: بنياد موقوفات دكتر محمود افشار، 1385، ص 211. مجمل التواريخ و القصص، به تصحیح ملك‏‌الشعراء بهار، تهران: نشر كلاله خاور، ص 386. ابى‌سعيد گرديزى‏، زین الاخبار، تهران: انتشارات دنیای کتاب، 1363، صص 320-319. ابوريحان بيرونى، الآثار الباقية عن القرون الخالية، تهران، مركز نشر ميراث مكتوب، 1422 هـ‌ ق، ص 46. شهاب‌الدين نويرى، نهاية الأرب في فنون الأدب، قاهره: دار الكتب و الوثائق القومية، 1423 هـ ق، ج 25، ص 331.






 

تولیدی

دیدگاه‌ها

برده اش یک تورک تجاوز زاده بود فردوسی دقیقی را ستایش می کند

حکیم ابوالقاسم فردوسی هیچ چیزی در بدی آن برده نگفت. اما در بدی دقیقی سخن گفت و او را بد اخلاق و ستیزه جو نامید: «بدان خوی بد جان شیرین بداد، نبد از جوانیش یک روز شاد. یکایک ازو بخت برگشته شد، به دست یکی بنده بر کشته شد»

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.