نقدی بر مکتب اکهارت توله

  • 1395/05/17 - 12:08
اکهارت تحصیل در دوره‌ی دکترا را متوقف کرد و حدود دو سال، وقتش را بر نیمکت پارکی در مرکز لندن گذراند و گذشتن دنیا را تماشا نمود. با دوستان خود، در صومعه بودایی به عزلت نشست. پس از آن بود که نام خود را از «اولویچ» به «اکهارت» تغییر داد. چند سالی را به افزایش و تکمیل دگرگونی درونی پرداخت و سفر درونی خویش را به‌عنوان یافته‌ی معنوی خود مطرح کرد.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ اکهارت توله در سال ۱۹۴۸ م در آلمان به دنیا آمد و سیزده سال نخست زندگی خود را در آنجا سپری کرد. کودکی وی چنان با آشفتگی، اضطراب و کشاکش‌های فرساینده‌ی زندگی ماشینی همراه بود که او را تا مرز بحران جنون پیش برد.[1]
وی به ادعای خود، پس از کشمکش درونی سال‌های جوانی، در ۲۹ سالگی به آرامش درونی رسید. وی کشمکش درونی خویش را این گونه بیان می‌کند: «در آن حالت همه چیز دشمن من و بی‌معنا به نظر می‌رسید. بیش از همه از خودم بیزار شدم. به خود گفتم: چرا باید این زندگی پر از نکبت را تحمل کنم؟ این جمله را مدام در ذهنم طنین می‌انداخت که «دیگر حالم از خودم به هم می‌خورد.»[2]
اکهارت تحصیل در دوره‌ی دکترا را متوقف کرد و حدود دو سال، وقتش را بر نیمکت پارکی در مرکز لندن گذراند و گذشتن دنیا را تماشا نمود. با دوستان خود، در صومعه بودایی به عزلت نشست. پس از آن بود که نام خود را از «اولویچ» به «اکهارت» تغییر داد. چند سالی را به افزایش و تکمیل دگرگونی درونی پرداخت و سفر درونی خویش را به‌عنوان یافته‌ی معنوی خود مطرح کرد. در ابتدا به‌عنوان مشاور و معلم معنوی، کار خود را با گروه‌های کوچک و مستقل در لندن شروع کرد. وی با صراحت خود را یکی از رهبران معنوی جهان می‌نامد و دیگران را به شنیدن تعلیمات خود فرا می‌خواند.[3]
اکهارت توله متأثر از معنویت‌های شرقی است و آموزه‌هایی از بودا، پاتانجلی، کریشنامورتی، ذن بودیسم و هندوئیسم را تبلیغ می‌کند. همچنین از متون ادبی ایران‌زمین و صاحب نام‌هایی مانند سعدی و حافظ تجلیل می‌نماید و بیش از همه، گفته‌های مولوی را نقل و تفسیر می‌کند.
کار اکهارت توله در زنده کردن مفاهیم معنوی و توجه دادن به زندگی معنوی تحسین‌برانگیز است. وی همچنین در انعکاس بحران‌های روانی و رفتاری حاکم بر غرب و نشان دادن مشکلات اخلاقی و روحی بشرِ ماشینی افشاگرانه عمل کرده است. قرائت وی از درد بشر امروز بسیار بجا و درست است؛ اما ای‌کاش به حوزه درمان وارد نمی‌شد و دم از معنویت نمی‌زد. اکهارت درنهایت، نه‌تنها به علاج کمک نمی‌کند و به دوری بشر غربی از خدا پایان نمی‌دهد، که آدمیان تشنه‌ی معنویت و سرگردان در دنیای ماشین را به دامن فرهنگ و تمدن غربی برمی‌گرداند.
از ناهمخوانی‌های اندیشه‌ی اکهارت این است که بن‌بست‌ها و بحران‌های جوامع غربی را نام می‌برد، اما درنهایت همه را فراموش یا انکار می‌کند و تقصیر را به گردن تشنگان معنویت می‌نهد. وی بارها آمار کشتگان سربازان آمریکایی در جنگ ویتنام را با عدد و رقم ذکر می‌نماید، ولی هیچ‌کدام از بحران‌ها را مهم نمی‌داند. وی نه‌فقط عامل مشکلات را نمی‌بیند، بلکه اصل وجود مشکل را انکار می‌کند. سرانجام مخاطب اکهارت به این باور می‌رسد که اشکال در خود اوست، نه در بنیادهای سرمایه‌داری؛ آنچه نیاز به تغییر دارد خود اوست؛ نه این فرهنگ و تمدن.
اکهارت در آدمی از دو نوع «خود» یاد می‌کند و یکی از این دو را حقیقی و دیگری را کاذب و دروغین می‌شمارد. اکهارت نشانه‌های خود مقدس را در اموری مانند «لذت بردن از انجام کارها»، «مشتاقانه با رویدادهای زندگی مواجه شدن» و «تمرکز و جمع‌آوری انرژی ذهنی در لحظه‌ی حال» خلاصه می‌کند. به‌راستی خودی که فضایلی همچون ظلم‌ستیزی، عدالت‌خواهی، محبت به بندگان، بندگی خدا و دوری از هواخواهی، در آن موج نزند، چه تقدسی خواهد داشت؟
در مکتب اکهارت، معنوی زیستن و اجتماعی بودن، متناقض معرفی شده‌اند. او درون‌گرایی را ارزشمند معرفی می‌کند، اما از برون‌گرایی و اصلاح اجتماع غفلت می‌ورزد. او غیر از آنکه روح آدمی را مرغ باغ ملکوت نمی‌داند و در نتیجه روح را از کرامت و عزت نفس برخوردار نمی‌بیند، انسان معنوی را انسان بریده از اجتماع و سر در لاک خویش و فارغ از رسالت اجتماعی می‌شناسد و از معنویت وی حماسه و شجاعت برنمی‌آید. در مکتب اکهارت، دیگران با هرگذشته‌ای، پذیرفته شده‌اند و همگان بدون این‌که نیاز به عمل باشد، هم اکنون نمره‌ی قبولی گرفته‌اند. او روح آدمی را فعلیت یافته و به بار نشسته می‌بیند.
در مرام توله، مبارزه با نفس مطرح نیست؛ چون صفات منفی وجود خارجی ندارد. از همین روی به جای تصفیه و پالایش، مدارا با خود و سرپوش گذاشتن بر عیوب و کاستی‌ها مطرح است. از این روی وی دیگران را از پشیمانی نسبت به گذشته برحذر می‌دارد و وجود خطا در گذشته را منکر می‌شود. گذشته را شایسته‌ی ملامت نمی‌داند و می‌گوید: گذشته حتی ارزش یک‌بار دیدن هم را ندارد؛ آن را فراموش کنید و از حال، بیشترین لذت و استفاده را ببرید.
در پایان باید گفت: در مکتب اکهارت نه ایمان، باور و اعتقاد سهمی دارد و نه خدامحوری و خداگرایی؛ نه ظلم‌ستیزی دیده می‌شود و نه خروش و حماسه؛ نه اقدام و مجاهدت دیده می‌شود و نه تهذیب و تقوا.
اکهارت توله به درون‌گرایی دعوت می‌کند، نه به شهود و معرفت الهی. شناخت خدا و وصول به مقام قرب و شهود جمال و جلالش امری است که از افق نگاه این جهانی اکهارت و دیگر رهبران معنویت سکولار خارج است. وی اگرچه، گاهی از خدا نام می‌برد، حقیقت این است که در اندیشه‌اش به نام خدا اکتفا شده و صفات کمال الهی هم چون علم و حکمت، از خدا گرفته شده است؛ به همین دلیل اندیشه توله سزاوار نام عرفان نیست و حرکت وی، نهایتاً بانگ اعتراضی به دین‌گریزی در غرب است و یکی از هزاران فریادی است که در فراق خدا در غرب به گوش می‌رسد و تنها فایده‌اش بازخوانی دردِ دوری بشرِ غربی از خداست.[4]

پی‌نوشت:

[1] . اکهارت توله، نیروی حال، تهران: نشر وانیا، ۱۳۹۳، ص ۳۹.
[2] . اکهارت توله، نیروی حال، تهران: نشر وانیا، ۱۳۹۳، ص ۹.
[3] . اکهارت توله، نیروی حال، تهران: نشر وانیا، ۱۳۹۳، ص ۱۷۸.
[4] . حمزه شریفی‌دوست، کاوشی در معنویت‌های نوظهور، قم: نشر صهبای یقین، ۱۳۹۱، ص ۲۴۷.

جهت مطالعه بیشتر بنگرید به: حمزه شریفی‌دوست، کاوشی در معنویت‌های نوظهور...

تولیدی

دیدگاه‌ها

این نقد نشون میده که سخنان اکهارت توله را نفهمیدید و درگیر ذهن خودتون هستید متاسفانه

این کامنت نشون میده شما (جناب امیر) اصلا متوجه انتقاد ما از توله نشدید و درگیر ذهن خودتون هستید متأسفانه

آقا شما فقط بخشی از حرف ها اکهارت توله رو خوندید , اکهارت توله حرفش درسته چون وقتی انسان در زمان حال زندگی کنه ناراحتیش کمتر میشه و از دست تله ی ذهن رها میشه , چون ۹۰ درصد افکار ما انسان ها بیهوده است , و اینکه ایشون هیچ وقت اجتماعی بودن رو نقد و انکار نکرده و ایشون هیچ وقت مشکلات جهانی رو نقد نکرده , اکهارت توله میخواهد که به انسان ها کمک کنه که از دست ذهن یعنی افکار بیهوده رها شود , وقتی ما درگیر افکارمون هستیم در زمان حال زندگی نمیکنیم و همش ذهم ما یا درگیر گذشته ای که ذهن ساخته است یا درگیر آینده ای که هنوز نیامده , پس چرا فقط جنبه اشتباه حرف های اکهارت توله رو نقد میکنید؟

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.