باستانگرایان وطنفروش و منتقدین وطندوست
نقد موهومات و پرداختن به حقایق تاریخی، رفتاری روشنگرانه است که منافاتی با وطندوستی ندارد. بلکه این روشنگری، موجب نگاه حقگرایانه و عبرتآموزی از تاریخ میگردد و از سویی نقشههای استعمارگران را ناکارآمد میکند (و سبب تقویت اسلامِ شیعیِ جهادی در ایران میشود). میتوان ایرانی بود، میتوان وطندوست بود، ولی به توهمات، تخیلات و دروغهای باستانگرایانِ افراطی...
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ تاریخ ایران، با رنجها و زحمات بسیار،به دست مردمانی ساخته شد که هرگاه حق را یافتند، مشتاقانه به سوی آن دویدند. میراثبانی از این شکوه، خود سعادتی است که امروز بر دوش جوانان این مرزوبوم نهاده شده است. لیکن برخی جریانات خاص، با اهدافی از پیش تعیین شده، ناجوانمردانه این میراث را بر باد میدهند. از جمله این جریانان، باستانگرایی افراطی است (که با نشر مطالب موهوم و دروغپردازی میکوشند ایرانیّت را در مقابل مسلمانی قرار دهند). لیکن هنگامی که توهمات باستانگرایان افراطی با ابزار عقلانیت، به نقد کشیده میشود، هنگامی که رشتۀ تخیلات آنان نازک و نزدیک پاره شدن میگردد، با حربه اتهامزنی و بیان احساساتِ بیاساس تلاش میکنند تا ضعف خود را مخفی و مخالف خود را ساکت سازند. این روش دیکتاتورمآبانه توسط باستانگرایان افراطی چماقدار به دفعات دیده شده است. از جمله اینکه هر خردمندی را که نخواهد فریب آنان را بخورد، به «وطنفروشی» متهم میکنند و در مقابل، کسی را که جعلیات و توهمات آنان را باور کند، وطنپرست میدانند! این منطق کسانی است که مبنای اندیشهشان بر توهم بنا شده است.[1] در این رابطه نکاتی گفتنی و شنیدنی است:
- در منطق ما، حق باید گفته شود، هرچند به ضرر ما باشد. به فرموده پیامبر اکرم: « قُلِ الْحَقَّ وَ إِنْ كَانَ مُرّا.[2] حق را بگو هرچند تلخ و ناگوار باشد». همین گفتار با تعبیری دیگر از مولا علی (علیه السلام) نقل شده است: «قُلِ الْحَقَّ وَ لَوْ عَلَى نَفْسِك.[3] حق را بر زبان آور، هرچند به ضرر تو باشد».
- ما به رسم ایرانی بودنمان، به همۀ اقوام ایرانی و نیاکان خود، احترام میگذاریم و همواره از نیکیهای آنان یاد کرده و نامشان را گرامی میداریم، اما قرار نیست که ایرادات را نادیده بگیریم. گذشته چراغ راه آینده است. باید گذشته را با همه نیکیها و بدیهایش شناخت و پذیرفت. باید از ایرادات و زشتیها عبرت گرفت. انکار معایب به معنی فریب دادنِ خویش است و این یعنی خاموش کردن چراغ راه آینده (اگر کسی بخواهد با توهمات و خیالپردازی، آن را خاموش کند، لازم است که در مقابلش ایستادگی کرد).
- جریانات اسلامستیز (و مخصوصاً صهیونیسم) تلاش بسیاری برای به حاشیه راندنِ اسلامِ شیعیِ جهادی میکنند. مستکبرین به روشنی دریافتند که برای تسلط بر خاورمیانه (که منطقه ای استراتژیک و قلب تپنده جهان است)، باید میان ملتها اختلافات قومیتی و ملیتی به راه اندازند (پانایرانیسم، پانترکیسم، پانعربیسم و...)، از سویی تلاش میکنند با احیاء باورهای منسوخ باستانی در ایران و...، اسلام حقگرای جهادی را به زوال و ضعف بکشانند. این نبردی است که از سوی آنان آغاز شده، و لذا افشای آن باورهای منسوخ و نقد شخصیتهای طاغوتیِ باستانی (و نه شخصیتهای مثبت و سازنده) به معنی تقویت جبهه اسلام و تضعیف جبهۀ معاند است. هرچند محبت به وطن در منطق اسلام، نشانۀ ایمان است، لیکن قدرت امروز ایران، ناشی از روحیه و فرهنگ ایرانی-اسلامی است، و مخصوصاً مذهب تشیع که به اعتراف رسانههای بیگانه نقشی مبنایی و اساسی در قدرت معنوی ایران امروز دارد،[4] و هرگونه آسیب به این مبنا، سبب تضعیف و زوال ایرانِ امروز میشود (پس ایستادن در مقابل این نقشۀ استعماری -ترویج باستانگرایی افراطی- نه تنها وطنفروشی نیست، بلکه عیناً وطندوستی است).
- غرب و پیاده نظام او، بسیاری از ابنیه تاریخی (از قبیل تختجمشید -پارسه- و پاسارگاد و...) را از زیر خاک (؟!) بیرون کشیده و به مردم ایران معرفی کردند و این مسأله هزینههای بسیاری برایشان دربرداشت. بزرگترین مکتشفین و مثلاً باستانشناسانِ تختجمشید و پاسارگاد، غربی بودند. با اندکی تفکر، این سؤال به ذهن متبادر میشود که به راستی، کشورهای غربی که ذرهای تحمل پیشرفت ایران را ندارند، چگونه راضی شدند که برای آشتی دادنِ ایرانیان با تاریخ خود (!)، آن همه هزینه مالی و انسانی دهند؟ آیا غرب و دولتهای غربی، عاشق ما هستند؟! یا از آن تعریف و تمجیدها، به دنبال تخدیر ملت ایران و رسیدن به اهداف استعماری خود هستند؟ آیا مبارزه با اهداف استعماری غرب، و افشای دروغها، توهمات و خیالپردازیهای باستانگرایان (باستانگرایانی که حقیقتاً برای استعمار خوشرقصی میکنند)، به معنی وطنفروشی است؟!
- نکته ای که باستانگرایان افراطی به آن توجهی ندارند، این است که بدون تمجید از طاغوتیان و گردنکشان، میتوان ایرانی و دوستدار وطن بود. چه بسیار از مردمان بزرگ ایرانی که در جای خود به نقد عملکرد شاهان و سران ایران باستان پرداختند. اسناد به جا مانده از متون ایرانی و غیرایرانی گویای این نکته هستند. حتی فردوسی در شاهنامه بسیاری از ایرادات و ضعفهای شاهان و سرانِ ایران باستان را بیان کرده است. ابوریحان بیرونی و ابوعلی سینا و بسیاری دیگر از بزرگان ایرانی نیز به همین گونه. حال میتوان همۀ آنان را وطنفروش نامید؟!
- به راستی آیا کسی بیش از شهدای جنگ تحمیلی به وطن علاقهمند بود؟ آنان برای دفاع از ایرانِ اسلامی از جان مایه گذاشتند. در حالیکه در وصیتنامه آنان چیزی از موهومات باستانگرایان افراطی نیست. چند تن از شهدا در وصیتنامههای خود از زرتشت و کورش و داریوش و... نام بردند؟ آیا میتوان آنان را وطنفروش نامید؟ از کسانی که در زمان دفاع مقدس به گوشه ای خزیده بودند و امروز دم از کورش و داریوش میزنند، بعید نیست که اکثر شهدای 8 سال دفاع مقدس را به جرم ایمان راسخ به اسلام، وطنفروش بنامند!
- از پیامبر اکرم در منابع شیعه و سنّی آمده است: «الْإِسْلَامُ يَعْلُو وَ لَا يُعْلَى عَلَيْهِ.[5] اسلام، بالا میرود و چیزی بالاتر از آن نمیرود». حال کسی که بخواهد چیزی را بالاتر از اسلام قرار دهد، خود را مضحکه قرار داده است. حق است که پیش از هر کار، در مقابل وی (باستانگرای افراطی) با سلاح منطق، احتجاج کرد. لازمۀ این کار مطالعه و بررسی انتقادی باورهای او (باستانگرای افراطی را میگویم) است.
- باستانگرایان، شاهان ظالم را تقدیس میکنند، حتی به قیمت پایمال شدن خون مردمان ستمدیده ایرانی و غیرایرانی. برای مثال، انوشیروان به مردم اجازه تحصیل دانش نمیداد.[6] حال اگر کسی به این رفتار انوشیروان اعتراض کند، برچسب «وطنفروشی» بر پیشانیاش میزنند، (در حالیکه این وسط حق مردمان بسیاری ضایع شده است. باستانگرایان متعصبانه از انوشیروان دفاع میکنند، حتی به قیمت پایمال شدنِ حق مردمان ایرانی). همینطور در مواردی که مردمان بیگناه بسیاری توسط شاهان متکبر قتلعام شدند.[7] چگونه است که اعتراض به ستمگریهای سران سیاسی-اجتماعی ایران باستان، وطنفروشی است؟ ولی خیانت به مردم بیگناه و بیتفاوتی نسبت به مظلومیت آنان، وطنفروشی نیست؟
برخی میگویند:
دین زرتشتی یک دین الهی است. چنانکه در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران هم به آن اشاره شده است. با این حال چرا آن را نقد میکنید؟ آیا نقدهای شما توهین به خدا نیست؟!
در پاسخ میگوییم: اولاً ما با نقدهایی که به زرتشتیگری و باستانگرایی وارد میکنیم، از اسلام دفاع میکنیم. این اسلام است که شب و روز مورد هجمه ناجوانمردانه و شایعهپراکنیهای دشمنان است. چگونه است که ما حق دفاع نداریم؟! ولی مخالفین حق حمله به ما را دارند؟! ثانیاً اصل پیامبر بودنِ زرتشت شدیداً مورد نقد است. هیچ آیه و هیچ حدیثی از زرتشت به عنوان پیامبر یاد نکرده است. لذا نقد تعالیم و سخنان او، نقد ادیان الهی محسوب نمیشود. ثالثاً اگر واقعاً «الهی بودن» ملاک و معیار باشد، پس باید دانست که همان خدا، خود گفته است که با آمدن اسلام، دیگر ادیان نسخ شدند (یعنی دورانشان به سر رسیده) و همه موظفند که از اسلام پیروی کنند: «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّـهِ شَهِيدًا.[فتح/28] اوست كسى كه پيامبر خود را به [قصد] هدايت، با آيين درست روانه ساخت، تا آن را بر تمام اديان پيروز گرداند و گواهبودن خدا كفايت مىكند.» اگر میگویند دین الهی... پس باید بدانند که دین الهی این است. امر الهی بر این است که اسلام بر دیگر ادیان فائق شود. چگونه است که ما باید در مقابل یک دین منسوخ، سر تعظیم فرود آوریم؟! اینکه قرآن، از سر تساهل و تسامح به مسلمین امر کرده که از اهلکتاب (که زرتشتیان نیز ملحق به آن هستند) جزیه بگیرید و اجازه دهید که بر دین خود باقی بمانند، نباید موجب شود که امر بر بعضی مشتبه شده و زرتشتیگری را دینی صحیح و دارای تعالیم الهیه بدانند. خیر. چنین نیست. دوران زرتشتیگری به سر آمده و با آمدن حق، جایی برای دیگران وجود ندارد.
در مجموع، نقد موهومات و پرداختن به حقایق تاریخی، رفتاری روشنگرانه است که منافاتی با وطندوستی ندارد. بلکه این روشنگری، موجب نگاه حقگرایانه و عبرتآموزی از تاریخ میگردد و از سویی نقشههای استعمارگران را ناکارآمد میکند (و سبب تقویت اسلامِ شیعیِ جهادی در ایران میشود). میتوان ایرانی بود، میتوان وطندوست بود، ولی به توهمات و دروغهای باستانگرایانِ افراطی توجهی هم نکرد.
پینوشت:
[1]. بنگرید به «داستان ایمان آوردن گشتاسپ به زرتشت».
[2]. شيخ حر عاملى، وسائل الشيعة، قم: مؤسسه آل البيت، 1409 ه.ق، ج 15، ص 290، حدیث 20541.
شيخ صدوق، معاني الأخبار، قم: انتشارات جامعه مدرسين قم، 1361. ص 335.
[3]. شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، قم: انتشارات جامعه مدرسين، 1413 ه.ق، ج 4، ص 179.
ابوالفضل على بن حسن طبرسى، مشكاة الأنوار، نشر كتابخانه حيدريه نجف اشرف، 1385 ه.ق، ص 172.
[4]. بنگرید به «خشم باستانگرایان افراطی از سخنان کیسینجر».
[5]. به تعبیر شهید مطهری، این حدیث، معتبر و مورد استناد فقها است (شهید مطهری، پانزده گفتار، تهران: انتشارات صدرا، ص 16).
از منابع شیعه: شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، قم: انتشارات جامعه مدرسين، 1413 ه.ق، ج 4، ص 334، حدیث 5719؛ شيخ حر عاملى، وسائل الشيعة، قم: مؤسسه آل البيت، 1409 ه.ق، ج 26، ص 14، حدیث 3238؛ علامه حلى، نهج الحق و كشف الصدق، قم: مؤسسه دار الهجرة، 1407 ه.ق، ص 515.
از منابع اهل سنت: صحيح البخاری، ج 1، ص 454، بیروت: دار ابن كثير.
[6]. بنگرید به «انوشیروان و بیسواد نگه داشتن مردم...».
[7]. بنگرید به: «قتل عام مردم بلوچستان به دست انوشیروان»، «قتل عام مردم گیلان و دیلمان به دستور انوشیروان»، «منشأ جنایات انوشیروان» و...
دیدگاهها
ناشناس
1394/02/12 - 20:56
لینک ثابت
سلام. تمام مسائلی که فرمودید
saman
1394/02/12 - 21:31
لینک ثابت
سلام گرامی، ممنون از اینکه
ناشناس
1394/08/14 - 01:22
لینک ثابت
کاری به مطالب بی اساس سایتتون
ناشناس
1399/08/01 - 21:43
لینک ثابت
تو احمقی کوته فکر هستی که هر
ناشناس
1399/08/01 - 21:49
لینک ثابت
سلام
saman
1399/08/02 - 00:26
لینک ثابت
درست میفرمایید
ناشناس
1399/08/02 - 08:40
لینک ثابت
چی درسته؟! یزیدیان مومن اند؟!
saman
1399/08/02 - 09:40
لینک ثابت
محبت وطن به معنای
ناشناس
1399/08/02 - 10:45
لینک ثابت
معلوم نیست این سخن که وطن
افزودن نظر جدید