سکولاریسم در عرفان‌ بودیسم

  • 1395/10/09 - 17:20
یکی از ویژگی‌های عرفان بودیسم سکولار بودن آن است. بزرگان این عرفان معتقداند انسان برای کسب آرامش و رسیدن به سلوک عرفانی و رهایی از رنج نیازی ندارد که معتقد به خدا و پیامبران باشد. تنها کافی است که شخص روزی چند نوبت مدیتیشن داشته باشد تا نشاط و آرامش درونی را در خود تجربه کند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ سکولاریسم با واژگانی، نظیر دنیاگرایی، دین‌زدایی، جدایی دین و سیاست و... همراه است. نخستین بار این کلمه در معاهده وستفالی بکار رفت و مقصود از آن، توضیح و توصیف انتقال زمین‌های تحت نظارت کلیسا به زیر اقتدار سیاسی غیر روحانی بود. علاوه بر آن، دیرزمانی بود که کلیسا کشیشانی را که در تشکیلات دینی و رهبانی خدمت می‌کردند، دینی و آن‌ها که در خدمت جامعه و بیرون از تشکیلات دینی بودند، سکولار یا عرفی می‌نامید.
بعد از آن به کم‎رنگ شدن برخی از جنبه‌های دین هم سکولاریسم گفتند؛ برای نمونه نظریه‌ی «فروید» که منشأ دین را ناخودآگاه معرفی می‌کند؛[1] یا «اگوست کنت» که دین را اساساً مربوط به دوران کودکی و پیش از بلوغ انسان می‌داند و پیشنهاد می‌کند که برای گذر از آن دوران و راه یافتن به بلوغ فکری و عصر علم و صنعت، مرام و اندیشه‌ی اومانیسم به جای مذهب بنشیند و کارکردهای انجام بخشی را ارائه دهد.[2]
«مارکس»، دین و معنویت را ساخته و پرداخته طبقه‌ی سلطه‌گر بر طبقه‌ی زیردست می‌داند که باید انقلاب کارگری، ایدئولوژی کمونیسم جایگزین آن شود.[3] «امیل دورکیم» اتحادیه‌های صنفی و گروه‌های اجتماعی را جایگزین خوبی برای دین می‌داند؛ زیرا آن‌ها می‌توانند کارکردهای دین را که هویت‌بخشی افراد است به خوبی ارائه‌ دهند.
«مارکس وبر» با طرح نظریه‌ی عقلانیت و افسون‌زدایی، از جامعه مدرن به مسئله‌ی حذف دین از زندگی بشر توجه کرده است؛ اما جایگزین برای آن پیشنهاد نمی‌کند؛ زیرا کارکردهایی را در آن می‌بیند که پدیده‌های دیگر توان تولید آن را ندارند. او معتقد بود که اعتقادات معنوی رنج‌ها را قابل تحمل کرده و پیشرفت‌های بزرگ را پدید می‌آورد و بدون آن زندگی قفسی آهنین است. از این‌رو، جرج ویگل «مدعی بود که ما امروز شاهد شکل‌گیری نوعی حرکت فراگیر احیاگرانه دینی در تلاش برای سکولاریسم‌زدایی از جهان هستیم.»[4]
این شکست سکولاریسم افراطی در عصر مدرن سبب شد که نوعی سکولاریسم تعدیل شده و همین امر مبنای معنویت‌گرایی در عصر پست‌مدرن قرار گیرد. سکولاریسم تعدیل شده، بر این مبناست که انسان نیاز به دین و فراغت از زندگی مادی دارد؛ ولی نباید این نیاز به حوزه عمومی کشیده شود.
پارسونز در روند تحولات جاری در زیرساخت اجتماعی، برای آینده دین‌داری در جوامع مسیحی غرب پیش‌بینی کرده و اشاره به موقعیتی دارد که در آن دین از هرگونه حضور در حیز اجتماعی معزول شده است و تنها برای قابل‌تحمل کردن زندگی در قفس آهنین دنیای تهی از معنا، به تعلق‌خاطر شخصی بدل می‌شود، تا دل‌مشغولی اوقات فراغت وی گردد.[5]
بنابراین، عرفان پست‌مدرن به گونه‌ای طراحی شد که کاملاً بر اصطلاح درونی فرد تأکید دارد و می‌تواند سختی‌های زندگی مدرن را قابل‌تحمل کند. هندوئیسم و بودیسم که در آن اعتقاد به معاد و حیات اخروی کم‌رنگ است و به جای آن تناسخ و بازگشت‌های متوالی به این جهان را در بر دارد، می‌تواند زمینه‌ی خوبی برای هم‌آهنگی با سکولاریسم تعدیل شده‌ی غرب باشد؛ زیرا هر دو می‌خواهند از رنج زندگی دنیا بکاهند و در هر دو مرام، زندگی دنیا اعتبار دارد؛ زیرا پایان آن، تولدی دیگر در پی دارد. انسان‌های خوب در بازگشت مجدد به جهان، در طبقات بالای جامعه و بدکاران در طبقات پایین یا حتی به صورت حیوانات، گیاهان و حتی جمادات به دنیا باز می‌گردند.
در کاوشیتکی اوپانیشادها آمده است: «چه به شکل کرم یا ماهی یا مرغ یا مار یا ببر یا شخصی یا موجودی دیگر، تناسخ هر فرد بسته به علم و عمل او است. ولی چرا انسان درگیر چرخه سمسارا می‌شود و همواره به دنیا و رنج‌های فرساینده آن باز می‌گردد؟ پاسخ هندوئیسم این است که انسان وقتی علاقه‌مند و وابسته به چیزی باشد، برای آن عمل می‌کند و این به سبب تعلقی است که فرد دارد و این فشار و رنج که او را به عمل و تلاش واداشته است، موجب می‌شود که انسان پس از مرگ بار دیگر به این دنیا برگردد و رنج‌های گذشته را که به آن‌ها وابسته بوده، ادامه دهد؛ ازاین‌رو در بریهدار نیکه اوپانیشادها آمده است: میل آدمی، تصمیم به وجود می‌آورد، تصمیم ، موجب عمل می‌گردد و عمل، طالع آدمی را معین می‌دارد.»
بودائیان نیز معتقدند: انسان تا زمانی که از زنجیر دارما رها نشود و تهی بودن و پوچ بودن عالم را در نیابد، در چرخه سامسارا اسیر می‌ماند. البته چون معتقدند هیچ‌چیز پایدار نیست، می‌گویند: حتی در سامسارا نیز کسی به طور کامل باز نمی‌گردد، بلکه برخی از ویژگی‌ها به زندگی دیگر منتقل می‌شود.[6]
این اعتقاد سبب شد که آن‌ها اساس برنامه‌های عملی خود را بر پایه‌ی رهایی از رنج زندگی این دنیا بنیان نهند. در زندگی مدرن امروز هم که فشارهای روانی و جسمی و ذهنی، انسان‌ها را پریشان نموده است، مضمون رهایی از رنج زندگی یا «موکشا» بسیار جذاب به نظر رسیده و مورد توجه مرام‌های معنوی مدرن قرار گرفته است. این عقیده کاملاً مناسب با علاقه‌ی انسان مدرن به زندگی این جهان و یافتن راه‌هایی برای حداکثر لذت و بهره‌مندی از دنیاست. عرفان سکولار به انسان می‌آموزد که چگونه هر چه بیشتر توانایی خود را به کار گیرد، تا کمیاب‌تر، موفق‌تر و راحت‌تر در دنیا و برای دنیا عمل کند.
ماهاریشی ماهش این روش معنوی را هوشیار خلق نامیده است: «منظور از خلق، توان ایجاد تغییر و منظور از هوشیاری، توان جهت دادن به تغییر است. به این ترتیب، اصطلاح هوشیاری خلاق، ظرفیت ذاتی آدمی را در تحمل پیشرفت توجیه می‌کند.»
در نتیجه، این روش معنوی می‌کوشد انسان‌ها را برای تحمل مدرن و مقتضیات آن آماده‌تر سازد و آستانه‌ی تحمل فشارهای آن را در مردم بالا برد. علاوه بر انحصار کارکرد این جهانی عرفان پست‌مدرن، محدود شدن آن به حوزه‌ی شخصی افراد نیز بعد دیگر سکولاریست بودن این مرام معنوی است. اصل طریقت عرفانی هندویی  بر تأمل درونی، مراقبه و رسیدن به معرفت نفس (برهمن - آتمن) بوده و طریقت‌های عبادی نیز به نوعی سکون، آرامش و کسب فیض در محضر خدایان بت‌گونه خلاصه می‌شود. هرکس باید از درون خود را رها سازد، تا به کسب معرفت توفیق یافته، به آرامش رسد و به رنج دنیا خاتمه دهد.
البته این معنای ترک زندگانی نیست؛ هرچند مرحله کامل مراقبه و درون‌نگری عرفان هندویی با ترک دنیا و زندگی در انزوا تحقق می‌یابد، ولی مراحلی از آن برای همه قابل عمل است و در زندگی روزمره می‌توان جایی برای آن باز کرد تا با آن، برای دقایقی از زنگی مادی گریخت و به مراقبه پرداخت در بودیسم نیز اصل سیر و سلوک عرفانی، شهود تهی بودن، پوچی جهان، رسیدن به نیروانا و رهایی از رنج دارما با مراقبه امکان پذیر است. ماهاریشی ماهاش با معرفی مدیتیشن متعالی (tm) می‌کوشد این روش را به همه‌ی مردم جهان بیاموزد. او این روش را متعالی توصیف می‌کند، تا نشان دهد که هرکس به آن عمل کند، به ورای تجربه بیداری و آرامش عمیق می‌رسد.[7] به این صورت که روزی دو بار به مدت حدود سی دقیقه آرام، بی‌حرکت و راحت بنشیند یا دراز بکشد و با تنفس عمیق و آرامش ذهنی، آماده‌ رسیدن به آرامش درونی و روانی شود. طرفداران این روش، مدعی‌اند که بدون اعتقاد به خدا و پیامبران می‌توان در درون خود مأوا گزید و نشاط و آرامش معنوی و درونی را تجربه کرد.
در مجموع، با ملاحظه‌ی مبانی عرفان‌های شرق‌دور، همانندی‌هایی با برخی از مبانی تمدن غرب مشاهده می‌شود که زمینه‌های پدید آمدن عرفان‌های سکولار بر شالوده‌ی حیات طبیعی معاصر را فراهم می‌سازد. در بررسی شاخص‌های عرفان پست‌مدرن می‌بینیم که چگونه این معنویت جدید در متن تمدن رو به افول غرب جا گرفته و در تحکیم شالوده‌ی سلطه‌گرانه و سلطه‌پذیرانه آن به کار می‌آید.[8]

پی‌نوشت:

[1] . علی ربانی گلپایگانی، ریشه‌ها و نشانه‌های سکولاریسم، نشر کانون اندیشه جوان، ۱۳۸۵، ص ۲۰.
[2] . لوئیس کوزر، زندگی و اندیشه‌ی بزرگان جامعه‌شناسی، نشر علمی، ۱۳۹۳، ص ۵۱.
[3] . دانیل پالس، هفت نظریه‌ در باب دین، ترجمه‌ی محمد بختیاری، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ۱۳۸۲، ص ۱۰۵.
[4] . جف هینس، دین، جهانی شدن و فرهنگ سیاسی در جهان سوم، پژوهشکده مطالعات راهبردی، ۱۳۸۱، ص ۱۹.
[5] . علی‌رضا شجاعی‌زند، عرفی شدن در تجربه مسیحی و اسلام، نشر باز، ۱۳۸۱، ص ۶۲.
[6] . کدارنات تیواردی، دین شناسی تطبیقی، ترجمه‌ی مرضیه شنکایی، نشر سازمان تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها، ۱۳۸۱، ص ۵۸.
[7] . جیمز هویت، ریلاکسیشن و مدیتیشن، ترجمه رضا جمالیان، نشر دکلمه‌گران، ۱۳۷۶، ص ۱۲۸.
[8] . حمیدرضا مظاهری سیف، جریان شناسی عرفان‌های نوظهور، نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۹، ص ۱۶۵.

جهت مطالعه بیشتر بنگرید به: حمیدرضا مظاهری سیف، جریان شناسی عرفان‌های نوظهور...

تولیدی

دیدگاه‌ها

مطلب بسیار خوب و آموزنده ای بود ... ممنونم

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.