مباحث تاریخی
مخالفین مذهب تشیع سعی میکنند تا اثبات کنند که شیعه اصل و اساس خاصی ندارد و هر چه را هم اگر دارند از مذاهب اهل سنت یا اقتباس از آنان است و این در حالی است که با مراجعه به تاریخ اسلام خواهیم فهمید که مذهب شیعه که متصل به اهل بیت پیامبر است صاحب تصانیف و تالیفات فراوان از زمان پیامبر و بعد از آن بوده است.
طبرانی و نسائی نقل میکنند که از عبدالله بن عمر در مورد مقایسه امیرالمؤمنین و عثمان سؤال شد؛ او گفت: از کسی درباره علی سؤال نکن! نيازی به سؤال نیست! ببين علی چه جايگاهی نزد پيامبر دارد؛ پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) درهای خانهی همهی صحابه را به داخل مسجد بست، ولی درب خانه علی بن ابیطالب را به همان حال خودش وا گذاشت.
بخاری در صحیح خود از قول ابن عباس نقل میکند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) تمام دربها به مسجدالنبی را بست، غیر از درب خانه ابوبکر؛ ابن حجر عسقلانی در شرح خود میگوید منظور درب نیست بلکه پنجره است و اقرار میکند که روایتی با سند قوی وجود دارد که درب خانهها به مسجدالنبی مسدود شد، غیر از درب خانه امیرالمؤمنین.
در قضاوت کردن بین دو نفر، عدالت کاملاً باید رعایت شود، حتی در صدا زدن اسم و احترام گذاشتن. در قضاوتی که یک طرف آن امیرالمؤمنین بود، تفاوت کلام خلیفه دوم در هنگام صدا کردن ایشان و واکنش و ابراز ناراحتی حضرت علی (علیه السلام) در برابر عمل خلیفه دوم ناشی از روح عدالت خواهی امیرمونان علی (علیه السلام) است.
بنی امیه خاندانی که همیشه از دشمنان سر سخت شخص رسول خدا بودند، اینان از آزادشدگان فتح مکه بودند و تا زمانی که پیامبر زنده بود همیشه در انزوا بودند اما بعد از رحلت پیامبر و به دنبال فرصت هایی که به دست آوردند چنان ضربات سهمگین به دین اسلام زدند که تا به امروز اعمال وقیحانه و جنایات آنان در میان مذاهب اسلامی وجود دارد.
علیرغم اینکه اصحاب پیامبر بعد از رحلت پیامبر در مقابل غاصبین خلافت به کمک اهل بیت نیامدند و خلافت را از آنان دور شد و مسیر اسلام ناب را به بیراهه کشانده شد، ولی از آنجایی که حق همیشه آشکار است، دشمنان اهل بیت داعیه دار حکومت، خود اقرار به این موضوع میکردند و همدیگر را سرزنش مینمودند که حق با اهل بیت بود، نه خودشان.
در ماجرای غزوه خیبر، یهودیان برای اینکه روحیهی نیروهای اسلام را تضعیف کنند، مهمترین قهرمان خود را به نام «مرحب» به میدان فرستادند، اما کسی از مسلمانان جرأت عرض اندام در مقابل او را نداشت، تا اینکه پیامبر گرامی اسلامی علی را به میدان فرستاد و چنان شمشیر را بر فرق مرحب کوبید، که کلاهخود و سر را درهم شکست.
زینب دختر پیامبر پس از گرفتار شدن شوهرش در جنگ بدر بهدست مسلمانان، برای آزادی او، گردنبندی را که در شب عروس از حضرت خدیجه هدیه گرفته بود فرستاد. اما پیامبر شوهرش را آزاد کرد و گردنبند را نیز برگرداند. ابن ابی الحدید معتزلی پس از این حکایت میگوید: ای کاش ابوبکر و عمر هم همان رفتار را با فاطمه زهرا داشتند.
فدک منطقهای حاصلخیز در منطقه خیبر بود که پیامبر آن را به دخترش فاطمه سلاماللهعلیها بخشید. پس از رحلت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، خلیفه اول این باغ را غصب کرد. وی گفت که پیامبر ارث نمیگذارد. این در حالی بود که حضرت فاطمه سلاماللهعلیها درخواست ارث نداشت، زیرا پیامبر صلیاللهعلیهوآله فدک را در زمان حیاتش به او بخشیده بود و جزء اموال فاطمه سلاماللهعلیها محسوب میشد.
ابن ابیالحدید میگوید: از استادم ابن فارقی پرسیدم که چرا خلفاء، فدک را از حضرت فاطمه سلاماللهعلیها گرفتند؟ مگر به صداقت حضرت زهرا سلاماللهعلیها ایمان نداشتند؟ استادم پاسخ داد: آنان میدانستند که حضرت فاطمه سلاماللهعلیها راست میگوید و این باغ از اوست، ولی اگر آن روز به این جهت که او راستگوست، سخن او را مىپذيرفتند، فردا باید خلافت را به علی علیهالسلام واگذار میکردند.
عمروعاص در ایام پیری و در سن 80 سالگی به سپاه معاویه ملحق شد، تا وی را در مقابل امیرالمومنین، علی (ع) یاری کند. اما همین شخص، وقتی لحظات آخر عمرش فرا رسید، به پسرش گفت: دوست داشتم که مرده بودم و دست به این کارها نمیزدم. اکنون نمیدانم در نزد خداوند چه عذری بیاورم. ای کاش، پشکلِ شتر جمع میکردم و این اموال را جمع نمیکردم.
علاقه مردم ایران نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) سابقه دیرینهای دارد، به همین سبب دشمنان ایشان که تاب تحمل این علاقه را نداشتند، با استناد به برخی منابع تاریخی بر آن شدند تا شبهه حضور حسنین را در فتح ایران مطرح کرده و ایشان را در قتل عام ایرانیان مجرم معرفی نمایند، و از این حضرات چهرهای خشن معرفی کنند.
صحابهای که به ناحق خلافت را غصب کرد نیک میدانست که رهبری جامعهی مسلمین برازندهی او نیست، اما بهخاطر هوا و هوس دنیوی بعد از رحلت پیامبر اکرم با کودتایی این سمت را از اصلش دور کرد و خود بر گردهی مسلمین سوار شد و این در حالی بود که حتی خودش هم با صراحت تمام در میان مسلمین اقرار به اهلیت نداشتن خود برای خلافت داشت.
افرادی مانند عبدالله بن عمر، با وجودیکه از زبان پیامبر اکرم، سخنان بسیاری در فضایل اهل بیت شنیده بودند ولی باز هم نسبت به آنان کینه و عداوت داشته و با حرکات و سخنان خود، ماهیت درون خود را روشن میکردند، عبدالله بن عمر با امیرالمؤمنین بیعت نکرد و روایت جعلی کاتب پیامبر بودن معاویه را نقل کرد و به خاطر پول با یزید بیعت کرد.