سفر من از مسیحیت به اسلام
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ من قبل از اسلام چندان پاک زندگی نمیکردم. با مادرم زندگی میکردم و او چندان مذهبی نبود. ما مسیحی بودیم. چون امکان مالی خوبی نداشتیم دو ماه بود بیخانمان بودیم و بعد هم منزل اجاره ای. من چون تنها بودم و پدر و دوستی نداشتم خودم در مورد دین فکر میکردم. مادرم چیزی راجع به مسیحیت به من نیاموخته بود. یکشنبهها که به کلیسا میرفتم از کشیشان راجع به عیسی مسیح و دیگر عقاید دینی سؤال میکردم. درباره تثلیث سؤال کردم که چگونه سه خدا، یک خدا هستند؟ چگونه عیسی و روحالقدس نیز خدا هستند ولی در مجموع آنها یکی هستند؟ آنها برای توضیح مثال تخم مرغ میزدند: یک تخم مرغ از زرده، سفیده و پوسته تشکیل شده است اما در مجموع آنها یکی هستند، تثلیث نیز اینگونه با توحید سازگار است! برای من اصلاً این قابل قبول نبود. [چرا که پس باید قائل شد که هر یک از یکدیگر جدا هستند همان طور که سفیده و زرده هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند. در تخم مرغ، زرده تخم مرغ نیست، سفیده و پوسته هم تخم مرغ نیستند. اما در تثلیث، هر یک از سه شخص، به تنهایی کاملاً خدا است.]
قرآن کریم:
و گفتند: «خداوند رحمان فرزندی برای خود برگزیده است». راستی مطلب زشت و زنندهای گفتید! نزدیک است به خاطر این سخن آسمانها از هم متلاشی گردد، و زمین شکافته شود، و کوهها به شدت فرو ریزد. از این رو که برای خداوند رحمان فرزندی قائل شدند! در حالی که هرگز برای خداوند رحمان سزاوار نیست که فرزندی برگزیند! تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند، بنده اویند! خداوند همه آنها را احصا کرده، و به دقّت شمرده است! و همگی روز رستاخیز، تک و تنها نزد او حاضر میشوند! مسلّماً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، خداوند رحمان محبّتی برای آنان در دلها قرار میدهد! [1]
در دوران دبیرستان باز به کلیسا میرفتم ولی سؤالات اساسی راجع به زندگی و دنیا داشتم که جوابی برای آن نمییافتم. در دبیرستان یک دوست مسلمان داشتم که با او راجع به دین خود بحث و گفتگو میکردیم. او هرگز نمیخواست که مرا مجبور به پذیرش دینش کند. به این نتیجه رسیدم که باید راجع به ادیان تحقیق کنم. به کتابخانه مراجعه کردم و راجع به ادیان مختلف مطالعه کردم. برایم جالب بود که آنچه در کتب راجع به اسلام دریافت میکردم مخالف آن چیزی بود که از رسانهها میدیدم و میشنیدم. واقعاً دچار حیرت و سردرگمی شده بودم. دین روش زندگی را مشخص میکند از این رو خیلی حساس است. از خورد و خوراک و خواب افتاده بودم. آیا واقعاً دینی که باید الآن از آن پیروی کنم و سبک زندگیام را بر آن منطبق کنم، اسلام است؟ میخواستم خدا را بشناسم. گریه میکردم و از خدا شناخت حقیقتش را درخواست داشتم. نمیدانستم خدا را چگونه بخوانم؛ آن گونه که در مسیحیت است و پسرش عیسی را فرستاده و او خداست؟ یا خدا را آن گونه که اسلام معرفی میکند که صاحب فرزند نیست؟ کجا بروم؛ مسجد یا کلیسا؟ دو روز بعد جواب خود را گرفتم. در کلاس ریاضیات بودم که مشغول مطالعه کتاب دینی بودم و بالاخره اسلام را کامل و عاری از عقاید باطل یافتم. همان جا پیش خودم شهادتین را گفتم و از کلاس خارج شدم. حالت عجیبی داشتم و مرتب به صورتم آب میزدم.
قرآن کریم:
هنگامی که بندگان من، از تو در باره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم! دعای دعا کننده را، به هنگامی که مرا میخواند، پاسخ میگویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند (و به مقصد برسند)[2].
یکی از بچههای مدرسه حجاب داشت، به او گفتم: «شما مسلمانید؟» جواب داد: «بله». من هم گفتم: «من نیز الآن مسلمان شدم». او از من استقبال کرد و مرا به خانه خود برد و بسیار با من خوشرفتاری کردند. من به مسجد رفتم و در حضور مسلمانان شهادتین را ادا کردم. اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله.
قرآن کریم:
آنها کسانی هستند که ایمان آوردهاند، و دلهایشان به یاد خدا مطمئن (و آرام) است؛ آگاه باشید، تنها با یاد خدا دلها آرامش مییابد! آنها که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، پاکیزهترین (زندگی) نصیبشان است؛ و بهترین سرانجامها [3].
پینوشت:
[1]. مریم: 88-97.
[2]. بقره: 186.
[3]. رعد: 28-29.
افزودن نظر جدید