مباحث تاریخی
اهل سنت در مساله مهدویت اختلاف نظری و مبنایی با شیعه دارند و دو دیدگاه را در برابر شیعه مطرح ساختد: 1- امام حسن عسکری(ع) عقیم بوده و فرزندی به جای نگذاشته است. 2- امام حسن عسکری(ع) صاحب فرزندی به نام محمد شده که او در سنین کودکی مرده است. اهل سنت در دیدگاه دوم به تولد محمد بن الحسن که مهدی موعود نزد شیعیان است اعتراف کردند.
دو عارف بزرگ اهل سنت یعنی عبدالوهاب شعرانی و محی الدین بن عربی در موضوع مهدویت، همان عقیدهای را که شیعه بدان قائل است در آثار خویش از خود ابراز نمودند و بر خلاف عقیده غالب اهل سنت، این دو قائلند که مهدی موعود از نسل حسین بن علی(علیهما السلام) و فرزند امام حسن عسکری(علیهالسلام) است که اکنون زنده و در پسِ پردهی غیبت حضور دارد.
اهل سنت به جهل یا جدی به برخی از خلفا و صحابه پیامبر، القابی را نسبت دادند که شایستگی آن را نداشتند؛ لذا افرادی مثل خالد بن ولید را که در فسق و فجور، معروف و مشهور است را به سیف الله ملقب کردند و این در حالی است که نه رسول خدا و نه در تاریخ اسلام میتوان گواهی بر این قضیه یافت، بلکه همه این القاب از امیرالمؤمنین اخذ شده است.
برخی از مولفین اهل سنت برای وجیه جلوه دادن چهره عایشه، در صدد این بر آمدند که روایاتی را بیان کنند که عایشه در آن به بیان فضائل اهل بیت (علیهم السلام) پرداخته است. با این روش ادعا میکنند که عایشه ارتباط صمیمی و دوستانهای با خاندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) داشته است. ولی آنچه از تاریخ بر میآید چیزی غیر از آن است.
در برخی از روایات موجود در کتب شیعه و اهل سنت وارد شده است که عمر بن خطاب با ام کلثوم، دختر حضرت علی (ع) ازدواج کرده است؛ این در حالی است که چنین قضیهای اصلاً صحت ندارد، چرا که در برخی از کتب روایی شیعه، مولفین فقط آن را جمع آوری کرده و در صحت آن خدشه وارد نمودند، در روایات اهل سنت نیز راویان ضعیف و ناصبی وجود دارند.
یکی از اقدامات حکومتی خلیفه دوم این بود که برای اهل مکه چیزی از بیت المال نمیداد و برای آنها ارسال نمیکرد و میگفت که مردم اهل مکه از طلقاء هستند؛ این روایت را قاسم بن سلام در کتاب الاموال آورده است، و آخر روایت را نقل نمیکند و به جای کلمه «طلقاء»، عبارت «کذا وکذا» آورده است و گفته است کلمهای بوده که دوست ندارم نقل کنم.
هنگامیکه پیامبر (صلی الله علیه و آله) در بستر بیماری بودند، برخی از صحابه، برای عیادت و دیدن پیامبر (ص) به خانه پیامبر (ص) رفتند، که پیامبر (ص) فرمود: کاغذ و قلمی بیاورید، تا چیزی در آن بنویسم، که هیچگاه گمراه نشوید. در این هنگام یکی از اصحاب برآشفت و گفت: پیامبر (ص) حالش خوب نیست و هذیان میگوید!
فرقههای مختلف غلات نزدیک به چهار قرن بر پیکرهی اسلام اصیل تاختند، و اوج تاخت و تاز آنها در اواسط قرن اول و قرن دوم هجری بود. ائمه (علیهم السلام) هم با آگاهی دادن از خطر این فرقهها تمام تلاش خود را کردند، تا جلوی انحرافات اینان را بگیرند و مسلمین را از آنها دور کنند؛ اما در هر حال عقاید آنها اثرات خود را میگذاشت.
غالیان به ظاهر مسلمان در دو قرن اول و دوم اسلامی، برای رسیدن به مطامع دنیایی خود مشغول به جعل حدیث و حدیث سازی شدند و با این کار، خود یکی از بدترین جنایات را نسبت به دین مبین اسلام بهبار آوردند، و تا قرن چهارم هم ادامه پیدا کرد. طوریکه عقاید و آثارشان تا به امروز در جوامع اسلامی و مذاهب مختلف آن پدیدار است.
حاکمیت وقت و سران سقیفه از منظر شرع و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مشروعیت نداشتند. آنها برای مشروعیت بخشیدن به خلافت خود باید اجماع مسلمین را به دست میآوردند، و از آنجایی که برخی از بزرگان، از مهاجر و انصار و بنی هاشم و برخی از قبایل خارج مدینه با ابوبکر بیعت نکرده بودند، این اجماع حاصل نشده بود.
حکومت وقت و سران سقیفه بعد از اینکه خلافت را از آن خود کردند، برای تثبیت حکومت خود به یک پشتوانه مالی بزرگی نیاز داشتند. لذا تصمیم گرفتند فدک که باغی پر منفعت بود را به تصرف خویش درآوردند. برای جلب رضایت مردم و برای اینکه مخالفت های احتمالی آنها را سرکوب کنند، دست به توجیهاتی زدند که با اصول و مبانی قرآنی در تنافی است.
جناب مقریزی از علمای اهل سنت است که کتاب «فضل آل البیت» را در فضایل اهل بیت نگاشته است. او میگوید: «چون دیدم بیشتر مردم در حق آل البیت کوتاهی کرده و از حق آنان روی گردان شدند و منزلت ایشان را اجر ننهادند و به مقام و عظمت اهل بیت در نزد خداوند آگاه نیستند، این کتاب را نگاشتم، تا ارزش اهل بیت در نزد خداوند را به مردم نشان دهم».
حضرت علی(علیه السلام) در مورد سکوت خود در قبال غصب حق خلافت ادله محکم و مستدلی را بیان نمودند. علاوه بر آن در منابع تاریخی دلایل دیگری نیز مطرح است. حضرت در چندین جا از نهج البلاغه به موضوع خلافت اشاره نموده و سکوتش در مورد خلافت را توضیح داده اند. مثلا در خطبه های پنج و بیست و شش و نامه شصت و دو به طور مفصل به آن پرداخته است.
در جریان خلافت، یکی از سوالاتی که بسیار مطرح است، این است که چرا حضرت علی (علیه السلام) در برابر غاصبین حق خلافت، سکوت کردهاند و از حق خویش دفاع نکردند؟ وقتی به تاریخ رجوع میکنیم و مباحث مرتبط با آن را مطالعه میکنیم و همچنین کلمات حضرت علی (علیه السلام) را نگاه میکنیم، پاسخ این سوال را دریافت میکنیم.