اجبار در شریعت مداری مریدان و مرشدان

  • 1392/10/12 - 14:20
در باب شریعت و طریقت صوفیه مریدان و مرشدان را به گردن نهادن به اوامر شرع ملزم می کنند تا بهانه ای برای جذب افراد و انتساب خود به اسلام داشته باشند. چرا که برای شریعت گریزی بهانه ای آورده و می گویند سالک وقتی به مقام حقیقت رسید، بی نیاز به شریعت است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از دیدگاه برخی از بزرگان تصوف، هر چند وانهادن شریعت برای پیران طریقت روا است، بهتر است تا آنجا که می توانند پایبند شریعت بمانند و بندگی خدای را به جا آرند[1] بر این اساس، شریعت گریزی نشان ضعف و ناپختگی است و مردان کامل آنانند که به گرد معصیتی نمی گردند (و از این فروتر کسی است که اگر خلاف شریعت از وی پدیدار گردد، به لحاظ روحی چنان توانمند است که کسی را یارای آن نیست که حد شرعی بر او جاری سازد.[2] همچنین، مردان الهی اگر به دلیل اشتغال به اموری همچون سماع، از حضور در نماز جمعه باز مانند، یا نتوانند عبادتی را در وقت آن به جا آرند، از ترک شریعت دلتنگ می گردند و از قضای آن غفلت نمی ورزند:
«ماند اشکال که بعضی چگونه است که تعبد نمی کنند و بزرگند. گفتیم که آن نقص است. ... من و مولانا اگر از ما وقت مشغولی بی قصد فوت شود، بدان راضی نباشیم و به تنها قضا کنیم و روز جمعه که نروم، مرا دلتنگی باشد که چرا آن را با این معنا جمع نکردم.[3]
به هر حال به نظر می رسد که شریعت گریزان صوفی، جز آنان که عاقلان دیوانه نما(عقلاء المجانین) خوانده می شوند، یکباره شریعت را ترک نمی گفتند، هر چند تقید به آن را نیز نمی پسندیدند؛ چنان که شمس تبریزی می گوید:«وقت ها شیخ محمد(ابن عربی) سجود و رکوع کردی و گفتی:«بنده اهل شرعم. اما متابعت نداشت. مرا از او فایده بسیار بود، اما نه چنان که از شما.»[4]  ابن حزم اندلسی نیز -که معاصر ابوسعید اباالخیر و از دشمنان صوفیان است- ابوسعید را متهم می سازد که گاه در روز هزار رکعت نماز می خواند و گاه به کلی از گزاردن هر گونه نمازی، واجب یا مستحب، سر باز می زند.[5]
اما از دیدگاه صوفیان رهروانی که مراحل آغازین سیر و سلوک را می گذرانند و قدم در وادی حقیقت نگذاشته اند، باید سر مویی از احکام شریعت فرو نگذارند و خود را بی نیاز از آنها نپندارند.[6]
«چیزها باشد در طریقت که با ظاهر شریعت راست ننماید. ...و هر که بدین مقام نارسیده قدم آنجا نهد، زندیق و مباحی بود، مگر هر چه کند به فرمان شرع کند.»[7]
این دلیل راه رهرو را بود
کو به هر دم در بیابان گم شود
واصلان را نیست جز چشم و چراغ
از دلیل راهشان باشد فراغ[8]
پس در می یابیم که در فرقه منحرف تصوف، مرشدان و مریدان باید و ناچارا به امور شرعی و شریعت گردن نهند، اما همین که به حقیقت رسیدند، مانعی ندارد که فرایض دینی را رها سازند و ترک واجبات و محرمات کنند. در اصل ایشان از حربه ای استفاده می کنند به این طریق که اگر مریدی که تازه به وادی فقر قدم می گذارد و قرار است که از این وادی به خداوند برسد، اگر به او به یکباره بگویند که فرائض دینی ات را کنار بگذار، پی به بی اساس و ریشه بودن و انحراف این فرقه برده و از همان ابتدا از ایشان بیزار می شود. اما اگر توجیهی برای آن بیابند که تا قبل از رسیدن به حقیقت باید فرائض را انجام دهی، به گونه ای او را فریب داده و گول زده اند و راهی از جنس گمراهی جلوی او باز می کنند که به ناکجا آباد می رود.
منابع:
1-الفتوحات المکیه، تحقیق عثمان یحیی، ج 3 ، صص 412و 413
2-اوراد الحباب، ج 2، ص 88
3-مقالات شمس تبریزی، ج 2، صص 144 و 145
4-همان، ص 304
5-الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج 4، ص 188
6-عرفان عارفان مسلمان، ص 174
7-تذکره الاولیاء، ص 146
8-مثنوی معنوی، دفتر دوم، ابیات 3312 و 3313

 

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.