مباحث کلامی
از آنجایی که لعن یک نوع برائت و بیزاری از طرف مقابل است و همیشه یک طرف ظالم و دیگری مظلوم است، این لعن اگر با واقعیت همراه باشد، قطعاً اصابت خواهد کرد و اگر نباشد به خود شخص برمیگردد، در آیات و روایات، لعن و نفرین وارد شده است و یکی از مصادیق لعن، که در آن ظلمی واقع شده است، لعن یزید است که به اهل بیت پیامبر ظلم نموده است.
دین اسلام تا قبل از زمان رحلت پیامبر هیچگاه از مسیر اصلی خود منحرف نشد، چرا که وجود نازنین پیامبر مانع از آن میشد که به انحراف کشیده شود، اما بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دچار تحریفات و دستخوش یکسری بدعتهای ناهنجار از طرف برخی صحابه پیامبر گردید و این اختلافات تا به امروز هم مشهود است.
اسلام دین کاملی است، و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مفسر و مبین قرآن بود، اما پس از رحلت پیامبر افرادی آمدند و با رای و نظر خود، از آیات و روایات مطالبی را استخراج کردند، که با احکام شریعت ناسازگاری داشت؛ آنان دین را ملعبه هوا و هوس خود قرار دادند؛ برخی از این فتاوا عجیب بوده و بطلانش در ظاهرش آشکار است.
عثمان خلیفه سوم هم به مانند دو خلیفه قبلی، دارای نواقص زیادی بود، به طوری که آشکارا منکراتی از او سر میزد و کسانی هم که متذکر اعمال او میشدند را مورد ضرب و شتم قرار میداد، هر چند دو خلیفه قبلی نصایح حضرت امیر را بهکار میبستند و از او کمک میگرفتند، اما در مقابل این عثمان بود که اصلاً توجهی نمیکرد.
خلیفه دوم هم بر کرسی خلافت رسول خدا (ص) تکیه زد، و خود را ولیّ مردم معرفی کرد، اما در زمان خلافتش از علوم و اسرار الهی که خدا آن را در پیامبر و جانشینان به حقش قرار داده، بیبهره بود. او 70 مرتبه عبارت «اگر علی نبود، عمر هلاک میشد»، را بیان کرد که این سؤال مطرح میشود، این چه ولیّ و سرپرستی است، که به علوم الهی ناآگاه میباشد.
ظهور اسلام با آخرین پیامبر خاتم بوقوع پیوست، پیامبری که از طریق وحی مستقیماً مرتبط با خداوند عالم بود و علم الهی را از ماکان و مایکون میدانست، لذا این پیامبر در میان قوم و سرزمین خشک و بیآب و علف که مردمانش فرهنگ جاهلیت داشته اند رشد و نمو نمود او در راه تکامل و پیشرفت مردم چه خون جگرهایی که نخورد.
دین اسلام با سختیهای زیادی شکل گرفت، اما بعد از رحلت پیامبر، جامعه دچار انحراف شد و از اسلام ناب دور شد و رفته رفته در اواخر سده اول مذاهب و گروههای مختلف تشکیل شد. افرادی در تاریخ اسلام وجود دارند که مدافع مذهبند، از جمله دفع اشکال در مذهب شیعه، مناظره سید بن طاووس است، که بهصورت معقول و مستدل با عالم اهل سنت گفتگو میکند.
یکی از طعنههایی که مخالفان به شیعه میزنند اینست که میگویند: «شیعیان اصحاب رسول گرامی اسلام را عادل نمیدانند.» شیعه در جواب میگوید: «باید ملاک اعتقادات ما مسلمانان قرآن باشد. قرآن اصحاب پیامبر را به دو گروه تقسیم کرده است: اصحابی که مورد رضایت خدا و پیامبرش بودند. و دسته دیگر، اصحابی که مورد طعن و لعن و نارضایتی خداوند قرار گرفتند.
از امام زمان(ع) توقیعات فراوانی در زمینههای گوناگون صادر شده است، که در برخی از آنها مناظراتی توسط نوّاب خاص انجام شده است، که تاکید میکردند که این پاسخها را از امام زمان(ع) آموختهاند. این مناظره هم توسط حسین بن روح انجام شده و به کسیکه گمان میکرد، این مناظره، از تراوشات ذهنی اوست، گفت: این مطالب را، از حجت خدا، شنیدهام.
هر پیامبری بعد از خود، خلیفه و جانشین به حق دارد و جانشینان او همانند اویند و از اسرار و علوم الهی آگاهی کامل دارند، لذا پیامبران بهصورت مستقیم و غیر مستقیم آنها را به مردم معرفی میکنند تا او را پیروی کنند و گمراه و منحرف نگردند، پیامبر اکرم هم قضیه خلافت و جانشینی را در حج سال آخر عمر شریفشان، به مردم ابلاغ کرد.
در اینکه بعد از پیامبر گروهی به مسئله شورا اتکا کردند امری است که جای هیچ سؤال و شبههای ندارد. اما سؤالی که در ذهن باقی میماند این است که چرا پیامبر (ص) درباره این موضوع سخنی به میان نیاورده و این موضوع را برای مسلمانان توضیح نداده است. امری که میتوان نتایج آن را در اتفاقات بعد از رحلت رسولالله (ص) دید...
مرحوم شیخ طوسی (ت 460) در این باره میفرماید: «کسی که این آیه در شانش نازل شده مورد اختلاف است، از این رو ابوبکر رازی در کتاب (احکام القران) طبق آنچه که مغربی و طبری و رمانی و مجاهد و سدی از او نقل نموده، چنین روایت میکند: این آیه در مورد علی (علیه السلام) زمانی که انگشتر خود را در حال رکوع صدقه دادند نازل شده و این سخن ابی جعفر و ابی عبد الله و تمامی علمای اهل سنت است»
وهابیان هماره از زمان پیدایش خود به جهت این که به دنبال یافتن مرجع و مفری برای توجیه عقاید و تفکرات خود هستند، سعی داشتهاند که خود را به اهل سنت ملحق سازند. منتهی در این میان اهل سنت آگاه و علمای برجستهی ایشان بیدار بوده و در کتب و آثار خود برائت خویش را از این فرقه اعلام کردهاند، مثل علامه شروانی که وهابیت را گمراه میخواند.
زمان جاهلیت، زمان تیره و تاری بود که مردم به جز قتل و غارت و خونریزی عادت به افعال و اعمال نیک نداشتند، و چه بسا به این قبیل کارها فخر و مباهات هم میکردند، بردهداری، تصاحب اموال ضعفاء و زور گفتن و قتل و کشتار همدیگر برای اموال بیشتر، همه و همه مردم عصر جاهلیت را طوری بار آورده بود که بویی از فرهنگ و تمدن نبرده بودند.