مباحث کلامی
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که هر روز در مقابل درب منزل دخترش فاطمه (سلام الله علیها)، با صدای بلند آیهی تطهیر میخواند، آیندهای را میدید که روزی مردم چه ظلمهایی را نسبت به اهل بیت او خصوصاً یگانه دخترش میکنند و دخترش فریاد و استغاثه میکند، لذا پیامبر در مناسبتهای مختلف سفارش او را به مردم میکرد.
خلافت و امامت یک منصب الهی است که خداوند آن را برای مردم بعد از پیامبرش قرار داده است، و شامل همه افراد نمیشود و جانشین هر پیامبری باید به مانند خود او عاری از هرگونه رذائل و زشتیهای اخلاقی و... باشد، و این امر مهم در دین اسلام هم پیاده شد، اما این خلافت از محل اصلی خود منحرف شد و به غیر اهلش رسید.
در زمان خلافت عمر بن خطاب بود که فتح سرزمینها و کشورگشایی صورت گرفت، غافل از اینکه این فتوحات، نه تنها ارزشمند نبود، بلکه خطا بود و نتایج معکوس در برداشت، چرا که مردم آن سرزمینها در مقابل اسلام صفآرایی کرده و جنگیدند؛ ایجاد اسلام با رحمت پیامبر صورت پذیرفت، که همه رغبت به آن پیدا کردند و بقاء و دوام آن با شجاعت حضرت علی بود.
اهل سنت بر این باورند که بعد از پیامبر اکرم (ص) کتاب خدا در بین مردم داوری میکند و نیازی به یک انسان معصوم نیست. این در حالی است که همهی اختلافات مسلمین به خاطر تفسیرهای نادرست از قرآن است. تا جایی که گروه تروریستی داعش، با استدلال به قرآن، اهداف تروریستی خویش را پیش میبرد. اکنون آیا میتوان گفت: قرآن ما را کفایت میکند!
پیامبر اکرم (ص) در آخرین حج خود مامور شد تا پیام الهی را که جانشینی حضرت علی (ع) بود، به حاجیانی که از زیارت خانه خدا بر میگشتند، در منطقه غدیر خم ابلاغ کند. لذا در این نقطه حدیث معروف (من کنت مولی...) را برای مردم بیان فرمود، ولی با کارشکنی برخی از صحابه، این اصل مهم، از مسیر خود خارج گردید و خلافت بهدست نااهلان افتاد.
هیچیک از صحابه، حق تشریع در دین را ندارند و نباید بر خلاف سیره و رفتار پیامبر (ص) عمل کنند. اما با این وجود، برخی از صحابه، بدعت در دین ایجاد کردند. مثل اقامهی نماز تراویح به جماعت، توسط خلیفه دوم، که هنوز این بدعت در بین اهل سنت باقی است و جای تعجب است که چرا به جای تأسی به سنت نبوی به بدعت صحابی عمل میشود.
قرآن میفرماید: «هر كس، انسانى را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روى زمين بكشد، چنان است كه گويى همه انسانها را كشته است»، و برخی اصحاب، با عمل نکردن به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مبنی بر تبعیت از قرآن و اهل بیت، بسیاری از مسلمانان را گمراه کرده و از نظر اعتقادی کشتند و این بزرگترین گناه در طول تاریخ بشریت است.
دین اسلام در سرزمین حجاز نازل گشت و مردم حجاز به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آوردند، پیامبری که از بت پرستی اینان رنج میبرد، لذا همگان را دعوت به آیین یکتاپرستی نمود، در این میان برخی قلباً قبول کردند، مانند: سلمان فارسی، عمار یاسر، بلال حبشی و... و گروهی دیگر تظاهر به آن نمودند، اما مسلمان نشدند.
امام محمد غزالی میگوید: سبّ و لعن و شتم صحابه ابداً موجب کفر و فسق نمیشود، حتی سبّ شیخین نیز کفرآور نمیباشد، بههمین دلیل است که در مواردی این دشنام دادن و سبّ کردنها، بین خود صحابه اتفاق افتاده است، ولی ما آنها را کافر نمیخوانیم. مثلاً عمر بن خطاب به پیامبر عرض کرد: یا رسول الله! اجازه بده، گردن حاطب را بزنم. در حالیکه حاطب از اصحاب بدر و مهاجرین بود، پس چرا با دشنام دادن به او، هیچکس عمر بن خطاب را کافر نمیخواند؟
برخی معتقدند که مذهب تشیع وجود خارجی نداشته و یک پدیدهای است که بر جامعه اسلامی عارض شده است و بهتدریج در طول زمان گسترش پیدا کرده است و بهصورت فعلی در آمده است و حال اینکه این گروه در زمان پیامبر وجود داشت، و برخی از صحابه خاص پیامبر دارای این لقب بودهاند و از پیامبر اکرم (ص) در مورد این گروه مطالبی بیان شده است.
خواجه نصیرالدین طوسی از بزرگان علمای جهان تشیع است که مذهب شیعه با درایت او و افرادی به مانند او، مدیون زحمات و تلاشهای این عالمان شیعی میباشد. او وزیر هلاکوخان، یکی از پادشاهان مغول بوده است، او هلاکوخان را در کارهای حکومتی همراهی میکرد، لذا اقتدار خان مغول مرهون زحمات اوست.
در طول تاریخ صدر اسلام، خصوصاً بعد از رحلت پیامبر اسلام، دین مسلمانان دستخوش حوادث ناگواری بوده است، آنچه اهمیت دارد این است که مردم در همه حال تابع نظرات علما و بزرگان دین بودهاند، چرا که اینان راهنمای مسائل دینی هستند، اما اگر خود جاهل به آن باشند، مردم را به بیراهه میکشند؛ مناظرهی مذکور حکایت از جهل این راهنمایان دارد.
خاندان بنیامیه از بزرگترین دشمنان اهل بیت پیامبر بودند، خصوصاً نسبت به حضرت علی کینه و عناد وافری داشتند. لذا در همه حال دشمنی خود را تا زمان حیات پیامبر حفظ کردند، تا اینکه حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رحلت نمود و این زخم کهنه سر باز کرد و دشمنیها نمایان شد؛ با این حال به بزرگی امیرالمؤمنین معترف بودند.
مهمترین دلیل علمای اهل سنت بر امامت ابوبکر، اجماع مسلمین است، که در جواب آن میگوییم: اجماعی در کار نبوده، بلکه اجماع تمام اهل مدینه هم واقع نشد، چه برسد که اجماع همه مسلمین باشد؛ همچنین برای خلافت و امامت حضرت علی (علیه السلام) نصّ داریم و خود اهل سنت بر این ادعا معترفند و اجماعی که بر خلاف نصّ واقع شده، خطاست.