مباحث تاریخی
ادعای برخی اهل سنت این است که دین اسلام در زمان خلیفه دوم گسترش یافت و دین اسلام تثبیت و ماندگار شد، و این را نوعی فتح و پیروزی بر ای عمر بن خطاب قلمداد میکنند و معتقدند که باید سپاسگزار زحمات این خلیفه بود و این در حالی است که خود عمر بن خطاب چیزی غیر از این را میگوید.
بعد از رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و آن همه سفارش از طرف حضرت و آیه در فضیلت اهل بیت، برخی از اصحاب به خاطر چند صباحی حکومت بر جامعه اسلامی در حالیکه لیاقت و شایستگی آن را نداشتند با کودتا و دسیسه خلافت را از محلش منحرف کردند و با اهل بیت پیامبر برخورد بدی کردند در حالیکه میدانستند آزار او آزار رسول خداست.
بعد از رحلت پیامبر، علیرغم میل پروردگار و رسول خدا مبنی بر وصایت و جانشینی حضرت علی (علیهالسلام) بر این منصب مهم، اما برخی از اصحاب پیامبر آن را از محلش دور کردند و علی (علیهالسلام) را با آن همه ویژگیهای منحصر به فرد کنار زدند در حالیکه میدانستند شایستگی آن را ندارند و امیرالمؤمنین در تمام مشکلات آنان را یاری میکرد.
حنابله در فضیلتتراشی برای احمد بن حنبل خوابهای زیادی را ادعا کرده و همواره بیان میداشتند که احمد بن حنبل در خواب فلان شخص آمده و در حالیکه با پرچم سبز بوده و یا از میان حجرالاسود بیرون آمده و یا موارد بسیار دیگر که ابن عساکر و خطیب بغدادی و دیگران از این نمونه خوابها را بسیار در کتاب خود نقل کردهاند.
با توجه به اینکه غلوّ از موارد مورد بحث در میان مذاهب اسلامی بوده و این اتهام به شیعیان در مورد تحسین و بیان فضیلتهای ائمه (علیهم السلام) وارد آمده، ایشان خود از ترفند دیدن خواب برای فضیلتتراشی بزرگان خود استفاده میکنند.
اگر افکار و اعمال احمد بن حنبل موافق افکار و عقاید مجوس و یهود و نصارا باشد، این گریه در جهت موافقت و از دست دادن یک یار توجیه پذیر است. اما اگر احمد بن حنبل عقایدی در جهت خلاف عقاید با ایشان داشته باشد، چنین اقامه عزایی توجیه ناپذیر است.
صدقه مقابری میگوید: نسبت به احمد بن حنبل بدبین بودم و از او خوشم نمیآمد. شبی در خواب دیدم که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) دست احمد بن حنبل را گرفته، همچون دو رفیق در کنار هم راه میروند، هنگامی که از خواب بیدار شدم، بغضی که نسبت به او داشتم از بین رفت.
اصحابی که بعد از رحلت پیامبر اسلام کودتا کردند و خلافت را از فردی که در اصل خلیفه رسول خدا بود، غصب کردند، افرادی را که صلاحیت امامت نداشتند و به عدم شایستگی به خلافت اقرار میکردند، جای ایشان نشاندند، اما باز حاضر به کنارهگیری از این مقام نشدند.
اگر کسی تاریخ اسلام را دقیقا مطالعه کند، یقیناً خواهد فهمید که خلیفه و جانشین بعد از پیامبر اکرم حضرت علی (علیهالسلام) است که خداوند به آن دستور داده و پیامبر آن را برگزید. چرا که فقط اوست که میتوانست مردم را هدایت کند، اما برخی کودتاگران مانع از این امر مهم شدند و خود را بالاجبار خلیفه پیامبر نامیدند.
در احادیث نبوی فراوانی، امامت و جانشینی ایشان برای مردم بازگو شد، اما بعد از رحلت پیامبر این مردم به بیراهه رفتند، خصوصا برخی از اصحاب این امر مهم الهی را با تشکیل جلسهای در سقیفه بنی ساعده به انحراف کشاندند و حاضر به پذیرش ولایت امیرالمؤمنین نشدند و بهانههای باطلی را مطرح کردند.
در قرآن و احادیث نبوی حق تقدم حضرت علی (علیهالسلام) به امر خلافت مورد تاکید قرار گرفته که بعد از رحلت پیامبر این امر مهم صورت نگرفت، حال اگر قرآن و احادیث را نادیده انگاریم، اعترافاتی که از خلیفه دوم نقل شده و خصوصیات افراد حاضر در شورای خلافت را گفته، این مهم را میرساند.
غلو در امور دینی به معنای زیادهروی کردن در علم و دانش افراد و بالا بردن مقام و منزلت ایشان فراتر از حد واقع را گویند که البته از نظر کلیه فرق اسلامی مذموم و ناپسند است و همگان بر این اعتقادند که نباید کسی را از حد خودش فراتر دانست.
زندگی عمر بن خطاب، قبل از اسلام تا رحلت پیامبر و بعد از آن که بنای خلافت خودش را برای بعدها فراهم کرد، از جهاتی قابل تامل و حائز اهمیت است؛ او یکی از صحابه است که علاوه بر ضعفهای روحی فکری، کاستیهای فراوانی از نظر دینی و اعتقادی داشت که در نوع خود منحصر به فرد است.
محدثین و فقهای بزرگی مانند سلیمان بن مهران اعمش، نعیمان بن ثابت، شعبه بن حجاج، عبدالرزاق صنعانی، عبیدالله بن موسی، عبدالرحمن بن ابیحاتم، و سفیان ثوری نیز از دوستداران حضرت علی (علیه السلام) به شمار رفته و آن حضرت را از عثمان برتر و افضل میدانستند.