تصوف
در این روزها که بحث مذاکرات برجام نقل محفل تمام رسانهها است و فضای مجازی هرلحظه خبرهای ضدونقیضی از آن منتشر میکنند هیچکس نگران محتوای این مذاکره نیست ولی دراویش گنابادی همراه و هم سو با رسانههای ضدانقلاب و شبکههای فارسیزبان وابسته به دولت انگلیس و نظام پادشاهی عربستان، از نخستین روزهای مطرحشدن خبر توافقنامه ایران و چین، خط ثابتی را در تخریب آن شکل دادند و این توافق را مخالف منافع ملی دانستند.
فساد اخلاقی نورعلیشاه ثانی تنها یکی از مفاسد او است. به قدری فساد او شایع بوده است که حتی مریدان و مشایخ این فرقه با قطبیت نورعلیشاه و جانشین شدن او مخالف بودند. ظلم و فساد اخلاقی و شهوت رانیهای نورعلیشاه ثانی در نهایت منجر به قیام مردم برعلیه او و در نهایت اخراج و قتل او شد.
استعمال مواد مخدر در بین صوفیان سابقهی طولانی دارد. حشیش و تریاک جزو لاینفک برنامههای خانقاهها بوده است. در بسیاری از شاخههای نعمت اللهی بویژه صفیعلیشاهی و مونسعلیشاهی و همچنین فرقههایی مانند خاکساریه استعمال مواد مخدر سابقهی طولانی دارد. مثلا حیرتعلیشاه ناینی جانشین صفی در نامهای به یکی از صوفیان از ارسال حشیش تشکر میکند.
شارمین در مورد جریان شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها میگوید: این داستانهای محمل نه با عقل جور در میآید و نه برازندهی مولاست و من نمیدانم کدام شیخ مریضی اینها را بافته و نشخوار کرده است... این نوع نگرش در بین اتباع صوفیه و به خصوص قطب مدعی این فرقه محمداسماعیل صلاحی، دیده میشود و مشخص میگردد آّشخور هر دو گروه از یک منجلاب است.
صلاحی قطب خودخوانده دراویش گنابادی بعد از تماس و نامه نگاریهای زیادی که با جذبی داشت وقتی با بیاعتنایی جذبی روبرو شد، بی احترامیهای زیادی به جذبی کرد و ایشان را قاتل، ساقط علیشاه و شیخ صنعان زمان خطاب کرد. اما امروز صلاحی علاوه بر جذبی با شیخ دیگر این فرقه مرتضی محجوبی هم درگیر شده و جذبی را معتاد خوانده و ایشان را با سگ تشبیه و مقایسه کرده است.
صوفيه براى سير و سلوک آداب و رسوم خاصى را که در شريعت وجود نداشت به وجود آوردند و راههاى جديدى را پيوسته به آن افزوده و شرع را کنار گذاشتند. تا اينکه به جايى رسيدند که شريعت را در يک طرف ديگر قرار دادند و کارشان به جايى رسيد که در محرمات غوطهور شدند و و اجبات را ترک کردند و در آخر منتهى به تکدى و استعمال بنگ و افيون شدند که اين حالت، آخرين حالت تصوف است که مقام فنا ناميده مىشود.
مسئلهی قطبیت در تصوف، اگر نگوییم مهمترین، به یقین یکی از اهم مسائل و موضوعات در این مسلک است. این منصب بالاترین مقام و مرتبه معنوی است که یک درویش میتواند به آن مرتبه برسد. از آنجا که پس از مرگ هر قطب میبایست این راه ادامه یابد تا رهبری مریدان متوقف نگردد، لازم بود تا قطب، خلیفه و شیخ پس از خود را معرفی کند که با این اجازه یا مشیخه و کرسینامه، ولیّ سجاده یا صاحب رخصت پس از قطب مشخص گردد.
مشایخ صوفی و ارباب خانقاه که هر روز در پی گسترش اختیارات و تبعیت بی چون و چرای مریدان از خود بودند، با نزدیک شدن تشیع و تصوف به یکدیگر، آمال و آرزوی خود را در مقوله ولایت و جایگاه امام معصوم در تشیع یافتند. تصوف در قرون اولیه از متن اهل سنت برخاست و قریب به اتفاق مشایخ، بزرگان و مشاهیر صوفی تا قرون متمادی از چهرههای اهل سنت بودند.
یکی از مروجان فرقه صوفیه گنابادی درباره مسئله خلافت در اسلام، به اظهارنظر پرداخته و معتقد است که اهلبیت (علیهم السلام) درباره امر خلافت، مطابق خواست مردم عمل میکردند و هیچ تلاش و کوششی برای به دست آوردن آن نمیکردند. ایشان درباره امام علی (ع) میگوید که حضرت نسبت به امر خلافت، کاملاً بیتفاوت بودند و تلاشی برای رسیدن به خلافت نداشتند و اگر 5 سال آخر عمر خویش هم به خلافت رسیدند فقط به خواست مردم بوده است.
صلاحی بار دیگر التماس نامهای را به ادبیات جدید نوشته و خود را خلیفهی الهی معرفی کرده و همچنین دست به دامن گروهکهایی شده که پیش از این نورعلی تابنده قطب سابق این فرقه، آنها را منحل اعلام کرده و از ایشان برائت جسته بود!
یکی از پیروان و مروجان فرقه صوفیه گنابادی در فضای مجازی با نادیده گرفتن حق خلافت، برای اهل بیت (علیهم السلام) میگوید: «امامت امری الهی است که مردم در تعیین آن نقشی ندارند ولی خلافت، همان حکومت ظاهری بر مردم و امری انتخابی است، که اراده مردم در تعیین و انتخاب خلیفه، مؤثر و دخیل است». ایشان ضمن اشاره به دوران امامت حضرت امام حسین (علیه السلام) ایشان را نسبت به رسیدن به منصب خلافت بیتفاوت و بیرغبت خوانده است.
لفظ شیعه در زمان حیات پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بر چهار تن از صحابه اطلاق میشد که عبارت بودند از: سلمان، مقداد، ابوذر و عمار یاسر. این افراد از جمله کسانی هستند که در مسئله خلافت و امامت، حضرت علی (علیهالسلام) را خلیفه بلافصل پیامبر میدانستند با این وصف، و با توجه به این که نظریه شیعه در مسئله امامت به نصوص کتاب و سنت مستند گردیده است
اقطاب و مشایخ فرقه صوفیه گنابادی مسئله خلافت را ریاست ظاهری و امامت را به ریاست و ولایت باطنی تعبیر کردند. یکی از مروجان این فرقه، درباره مسئله خلافت قائل به این است که خلافت همان حکومت ظاهری بر مردم و امری غیر انتصابی، بلکه امری انتخابی است که اراده مردم در تعیین و انتخاب خلیفه مؤثر و دخیل است. درحالی که این نظریه دقیقا همان نظریه اهل سنت است.
بزرگان و نظریه پردازان این فرقه، خلافت و امامت ائمه اطهار (علیهم السلام) را به دو جنبه ظاهری و باطنی تقسیم کرده و از خلافت به ریاست ظاهری و از امامت به ریاست و ولایت باطنی و معنوی تعبیر کردهاند. ایشان خلافت را شأن ائمه اطهار (علیهم السلام) نمیدانند، چراکه معتقدند که خلافت، حکومت ظاهری بر مردم و امری انتخابی است. درحالیکه امامت، ولایت معنوی و باطنی و امری انتصابی برای دستگیری، هدایت و ارشاد نفوس انسانها است.