دیدگاه دراویش گنابادی نسبت به خلافت امام حسین (ع)
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از پیروان و مروجان فرقه صوفیه گنابادی در فضای مجازی با نادیده گرفتن حق خلافت، برای اهل بیت (علیهم السلام) میگوید: «امامت امری الهی است که مردم در تعیین آن نقشی ندارند ولی خلافت، همان حکومت ظاهری بر مردم و امری انتخابی است، که اراده مردم در تعیین و انتخاب خلیفه، مؤثر و دخیل است». ایشان ضمن اشاره به دوران امامت حضرت امام حسین (علیه السلام) ایشان را نسبت به رسیدن به منصب خلافت بیتفاوت و بیرغبت خوانده و میگوید: «امام حسین (علیه السلام) تا قبل از واقعه کربلا حدود ده یا یازده سال، عهدهدار منصب امامت بودند، بدون اینکه متعرض یا مدعی خلافت باشند. اگر قرار بود آنگونه که عدهای ادعا میکنند که تفاوت روحیه، تعیین کننده منش و رفتار امامان (علیهم السلام) بوده باشد پس امام حسین (علیه السلام) باید از همان سال اول امامت، بر علیه معاویه قیام میکردند، درحالیکه هرگز اینچنین نبوده و حضرت در طول ده سال اول امامت خود از سال 50 تا 60 هجری قمری به زندگی عادی و ارشاد مشتاقان مشغول بودند و هرگز گزارشی از نیت و اقدام به جنگ ایشان گزارش نشده است.»
اینکه بگوییم امام حسین (علیه السلام) هیچ نیتی نداشته و هیچ اقدامی برای رسیدن به خلافت انجام ندادند، امری دروغ و جعل در تاریخ است. چراکه امام حسین (علیه السلام) بهعنوان یک تربیت شده قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله)، از همان ابتدای زندگی با مسئله غصب خلافت مواجه شد. آن بزرگوار که خودش در غدیر، شاهد نصب پدرش از جانب پیامبر (صلی الله علیه و آله) در امتثال امر خدا و بیعت مسلمانان با او بود، دو ماه و اندی بعد از آن مشاهده کرد که افرادی با کودتا و متوسل شدن بهزور، خلافت را از پدرش گرفتند و کسانی برمصدر خلافت تکیه زدند که نه شرایط لازم ازجمله افضلیت و اصلحیت را داشتند و نه پیامبر (صلی الله علیه و آله) آنان را معرفی کرده بود و نه مسلمانان به اختیار و اراده خود آنان را انتخاب کرده بودند. از اینرو از همان دوران کودکی در فکر بازگرداندن خلافت مسلمانان به صاحبان اصلی و واگذاردن آن به متصدیان صلاحیتدار بود. در تاریخ ثبت شده است که با اینکه امام حسین (علیه السلام) در سنین کودکی بود ولی علناً در مسجد پیامبر حاضر میشد و با صراحت تمام از خلیفه اول و بعد از آن از خلیفه دوم میخواست که از منبری که صلاحیت نشستن بر آن را ندارند، فرود آیند و آن را به اهلش بسپارند.
موارد متعددی از این اعتراض امام حسین (علیه السلام) بر ابوبکر و عمر در تاریخ ثبتشده است ازجمله بعد از اینکه ابوبکر خلافت را به عهده گرفت ظاهراً در اولین جمعهای که برای خطبه خواندن بر منبر رسول خدا بالا رفت، امام حسین (علیه السلام) که همراه برادرش برای شرکت در نماز جمعه حاضر شده بودند بهسوی ابوبکر سبقت جست و فرمود: «این منبر متعلق به پدر من است نه پدر تو» [1]
امام حسین (علیه السلام) بعد از شهادت برادرش امام حسن (علیه السلام) تنها صلاحیتدار تصدی حکومت بود و چون مطابق صلح نامه برادرش حکومت به معاویه واگذار شده بود، امام نیز به این صلحنامه و پیمان وفادار بود ولی حضرت، چون معاویه را صالح برای حکومت نمیدانست، بارها و بارها صلاحیت منحصر به فرد اهلبیت (علیهم السلام) و خودش را برای تصدی حکومت اعلام کرد و تبلیغ نمود و در این راه تا جایی که ممکن بود کوتاهی نکرد.
چنانچه در یکی از جلسات، که در زمان معاویه و ظاهراً بهصورت مخفی در مکه برگزار شده بود، امام حسین (علیه السلام) عالمان و بزرگان اسلام را مخاطب قرار داد و آیات امر به معروف و نهی از منکر را بر آنان تلاوت کرد و آنان را به وظیفه مهم امر به معروف و نهی از منکر متذکر شد و از عواقب خطرناک ترک این وظیفه مهم بر حذر داشت و یادآوری کرد که شما باید مصدر امور باشید زیرا مطابق دستور دین «مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلماء بالله الامناء علی حلاله و حرامه» و آنان را به اتحاد و صبر و تحمل سختی و مبارزه برای به دست آوردن این حق مسلوب دعوت کرد و در آخر اعلام کرد که: «خدایا، تو میدانی ما نه برای زخارف دنیا و قدرت این اقدامات را انجام میدهیم، بلکه برای اینکه نشانههای دین را بنمایانیم و امور امت را اصلاح کنیم و... (به نزاع با بنیامیه برخاستهایم). ای بزرگان و عالمان، اگر ما را در به دست آوردن زمام امور یاری نکنید و درباره ما انصاف به خرج ندهید، ظالمان بر شما قوت خواهند یافت و سعی در خاموش کردن نور پیامبرتان خواهند کرد و خدا ما را کفایت است و بر او توکل کردهایم و بهسوی او انابه میکنیم و نهایت کار ما بازگشت بهسوی او است». [2]
چطور میتوان گفت که حضرت در آن ده سال، خلافت را به معاویه و فرزندش واگذار کرد درحالیکه حتی زمانی که معاویه برای فرزندش یزید بهزور بیعت میگرفت، امام بیعت نکرد و کوچکترین ارزشی برای حکومت و خلافت معاویه و یزید قائل نبود.
پینوشت:
[1]. شریفی، محمود، موسوعه کلمات الامام الحسین (ع)، نشر اوقاف، قم، 1383، ص 111
[2]. ابن شعبه، حسن بن علی، تحف العقول، مصحح غفاری، قم، 1404 ق، ص 172
افزودن نظر جدید