داستان مادرِ سیاوش
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ روزی پهلوانان ایران، گیو و توس و گودرز و... برای شکار به مرز توران رفتند. ناگهان در آن بیشه، دختری را دیدند. از او پرسیدند که هستی و اینجا چه میکنی؟ دخترک گفت: که من از پدرم میگریزم. زیرا او قصد جان مرا کرده است. پس گیو و توس، با یکدیگر نزاع کردند و هر یک خواستند این دخترک را به کنیزی برای خود بگیرند. اما به تفاهم نرسیدند. پس تصمیم گرفتند دخترک را سر ببرند تا اختلاف به پایان برسد:
سخنشان بتندى بجايى رسيد
كه اين ماه را سر ببايد بريد [1]
اما گودرز مانع شد و گفت: این دخترک را نزد کیکاووس ببریم تا او داوری کند. پس چنین کردند. کیکاووس از دخترک پرسید نژاد از که داری؟ پاسخ داد: مادرم از تبار خاتون ترک است و پدرم از تبار فریدون. کیکاووس که به دخترک میل پیدا کرده بود، دستور داد او را به حرمسرایش ببرند و بیارآیند. دخترک هم پذیرفت. پس او از پادشاه باردار شد و 9 بعد، پسری زایید که نامش را سیاوش گذاشتند. کیکاووس از ستارهشناسان، سرنوشت نوزاد را جویا شد اما همگی، سرنوشت او را تیره و تار دیدند. کیکاووس غمگین شد و سرپرستی نوزاد را به رستم سپرد. وقتی سیاوش به نوجوانی رسید، کیکاووس شاهیِ سرزمین ماوراء النهر را به او سپرد. در همین زمان، مادر سیاوش از دنیا رفت.
تحلیل: حکیم ابوالقاسم فردوسی، در شاهنامه، تاریخ را سانسور نکرد. بلکه کوشید در نقل تاریخ، انصاف و امانت را رعایت کند. به همین سبب میبینیم که در روایات شاهنامه، پهلوانان ایران باستان، بیش از آنکه وجهه اخلاقی داشته باشند، تصویری زشت و کریه دارند. اغلب نه بویی از جوانمردی بردهاند و نه از عقلانیت. گیو (Giv) و توس (Tus) برای اینکه یک دختر بیپناه را صاحب بشوند، با هم نزاع میکنند، و در انتها برای اینکه به دعوای ابلهانهشان پایان دهند، تصمیم میگیرند دخترک را سر ببرند! گناه دخترک چه بود؟ هیچ! که اگر گودرز سر نمیرسید، دخترک گوش تا گوش ذبح میشد.
پینوشت:
[1]. حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، بر اساس نسخه مسکو، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی و مرکز خدمات کامپیوتری نور، 1389، شماره ثبت کتابخانه ملی: 815279، ص 203.
میترا مهرآبادی، شاهنامه کامل فردوسی به نثر پارسی، تهران: انتشارات روزگار، 1379، ج 1، ص 454.
افزودن نظر جدید