علماء و تصوف

با اینکه مفاد دیدار آیت الله سیستانی با پاپ، در مورد تقریب و نزدیکی مسلمانان و مسیحیان بود، اما یهود و برخی از خناسان مانند دراویش فرقهای که از یهود تغذیهی مالی و اعتباری میکنند، سعی در القای تحلیل غلط و تفرقهافکنانه داشته و با برجستهسازی حواشی در صدد هستند تا اصل جریان و اتفاق را در غبار فتنهی شیطانی خود محو کنند.

حضرت امام خمینی(ره) پرده از چهره متکبر اقطاب صوفیه برداشته و تکبر آنان را از بیایمانی و بیمعرفتی آنان دانسته و معتقد است که نهتنها اقطاب صوفیه واصل الی الله نشدهاند بلکه درراه ماندهاند و تکبر آنها پرده و حجابی گشته بین آنان و رسیدن به مقامات معنوی. اما امام خمینی(ره) با این سخنان نهتنها ادعای ننگ صوفی بودن را از خود پاک کرده است بلکه خط بطلانی بر تصوف و سلوک باطل آنان کشیده است.

به استناد اسناد منتشر شده، حضرت امام خامنهای (حفظه الله) در مقاطع متعدد و حساس به طور مرتب با مرجعیت عظیم الشان عراق در ارتباط بوده و این ارادت دو سویه موجب کوری چشم خناسان و منافقین است. در کتابی که حاج «حامد خفاف» سخنگوی مرجع عالیقدر آیت الله العظمی سید «علی سیستانی» به نام «سفر درمانی آقای سیستانی و بحران نجف» منتشر کرده است، جزئیاتی جالب از زوایای سفر تشریح شده است.

بعد از گذشت سه سال از غائله خونین دارویش در گلستان هفتم تهران، شبکههای معاند فارسی زبان به کمک دراویش آمده و در برنامههای خود با ادعاهایی بهدنبال احیای آبروی رفته و تصحیح چهره مخدوش دراویش گنابادی هستند. ادعای مطرح شده این است که سلطان حسین تابنده شخصا به دیدار حضرت امام (ره) رفته است و نامه عفو خود و دیگر دراویش گنابادی را گرفته است، لذا نباید تعرضی به دراویش میشد.

بعضی ديگر از صوفيان کسانی هستند که ادعای معرفت و يقين و وصول به درجات مقربين مينمايند و دعوای مشاهده جمال معبود، و مجاورت از مقام محمود و وصول به مرتبه شهود ميکنند. شطح و طاماتی چند ساخته و پرداختهاند و فقها و محدثين و ورثه احکام سيدالمرسلين را به چشم حقارت نظر ميکنند و طعن به ايشان ميزنند و از براي خود کرامت ثابت ميکنند.

حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاعر خوشنام و خوشآوازهی ایرانی به جرم ارادت و ولایت نسبت به اهلبیت پیامبر علیهمالسلام، مغضوب دشمنان خاندان نبوی و به خصوص صوفیان بود.

بزرگان فرقهی صوفیه سلطان علیشاهی، یادی را که حضرت امام خمینی از تفسیرملاسلطان کردهاند را وسیلهی ترویج و تطهیر خود کردهاند؛ لکن به این توجه نداشتند که حضرت امام نه تنها در هیچ کجا مطلبی از همان تفسیر نقل نکردهاند، بلکه تفسیر ملاسلطان را مذمت هم کردهاند.

برخی از صوفیه علیالخصوص پیروان فرقه سلطان علیشاهی شدیداً مدعی این هستند که این فرقه همواره توسط امام خمینی (ره) مورد مدح قرار گرفته است. درحالی که حضرت امام (ره) در تفسیر سوره حمد خود بهصراحت با نام بردن از القاب محبوب علیشاه و مجذوب علیشاه بر این فرقه تاخته و بزرگان آنها را مورد مذمت قرار داده است.

یکی از عقاید فرقهی صوفیه، این است که در زمان غیبت، اطاعت از قطب را بر مریدان خود واجب دانسته و قائلند بر اینکه از طرف امام اجازه ولایت بر مردم دارند، در حالی که به دلایل مختلف، این عقیدهی آنان رد شده و تنها کسانی که امام معصوم (علیهالسلام) أمر بر پیروی از آنان کرده، ولی فقیه (مجتهد جامعالشرایط) است.

علاوه بر انحراف عقیدتی صوفیه، همه کسانی که این فرقه انحرافی را نقد میکنند، معتقد هستند ایشان با بیگانگان و استعمارگران ارتباط داشته و ماموریت دارند در میان شیعیان اختلاف ایجاد کنند. یکی از علمای شیعه درباره انتساب صوفیه به اجانب میگوید: «صوفیه، شیخیه و بهائیت، سه حدث هستند از یک مخرج.»

برخی از صوفیه به بهانه داشتن قلب پاک و دوستی خداوند خود را بینیاز از عبادت خداوند متعال میدانند. انحرافی که جامعه امروزی نیز کشیده شده است. ادعایی که امام صادق (ع) آن را شگفتآور خوانده است. شهیدمطهری معتقد است که صوفیه فقط ادعای دوستی خداوند را دارند درحالیکه از هر گناهکاری گناهکارترند.

برخی از صوفیه مکاشفه را اساس کار خود قرار داده و عقاید خود را بر اساس آن بنیانگذاری میکنند. از این رو شخصی همانند غزالی می گوید بر اثر ریاضتکشی و خلوتگزینی و متارکه درس، برای من مکاشفهای حاصل شد و در آن متوجه شدم که مذهب شیعه باطل است.

بیشتر صوفیه وقتی با نام فقها روبه رو میشوند، ایشان را علمای ظاهر مینامند و خود را علمای باطن و طریقت فرض می کنند. این درحالی است که اولین کسی که از لفظ "علمای ظاهر" کرد "سر جان ملکم" جاسوس انگلیسی بود و بدین طریق قصد داشت جایگاه علما را نزد مردم تخریب کند. صوفیه نیز به خاطر نقدهایی که از سوی فقهای شیعه به جریان تصوف وارد شده بود، از او تبعیت کرده و فقها را علمای ظاهر خواندند.

شیخ بهایی از جمله علمایی است که صوفیه او را برای اعتباربخشی بهخود صوفی خواندهاند. در حالیکه خود شیخ میگوید که من وانمود کردم که فریب صوفیه را خوردم تا آنها را هدایت کنم. درواقع شیخ بهایی این چنین مصلحت دید که خود را به صوفیگری بزند تا نه تنها عموم صوفیان را هدایت کند، بلکه کشور و حکومت صفویه را از صوفیه پاک کند.