اعتقادات

عدهای از دراویش، علت عدم بیعت خود با جذبی را ندیدن اثر صحیح از ایشان میدانند. ملاسلطان گنابادی صحت قطبیت را به نص صریح و اثر صحیح میداند و اثر صحیح را اینگونه تشریح میکند که هرگاه اجازه صحیحه صریحه درباره کسی رسید، قول آنکس را خداوند با تأثیر قرار میدهد. اما به این نکته هم اشاره می کند که اگر دارای نص صریح یا اثر صحیح هم نباشد، بازهم از باب قاعده تسامح در ادله سنن این ضعف قابل چشم پوشی است.

بعد از به جانشینی رسیدن سیدعلیرضا جذبی بهعنوان قطب فرقه سلطان علیشاهی عدهای از دراویش این فرقه به بهانه مشکوک بودن نص صریح یا به بهانه ندیدن اثر صحیح از جناب جذبی از تجدید بیعت با ایشان امتناع کردند. اما با اینکه مشایخ این فرقه به همه مریدان خود دستور داده بودند که با جناب جذبی تجدید بیعت کنند ولی عده ای از آنها از اوامر مشایخ خود سر باز زدند و گویا اینکه فراموش کردن که تبعییت از مراد، جزئی لاینفک از اصول درویشی است.

طبق گفته ملاسلطان گنابادی در این فرقه، قطب جدید باید دارای نص صریح و اثر صحیحی باشد که خداوند در قول او قرار میدهد. با مرگ نورعلی تابنده، عدهای از دراویش با جذبی تجدید بیعت کردند و عده ای به این بهانه که اثر صحیحی از ایشان ندیدند، از تجدید بیعت با ایشان امتناع ورزیدند. اما چطور ممکن است که اکثر دراویش و مشایخی که با ایشان تجدید بیعت کردند اثر صحیح را ندیده باشند و به اشتباه با جذبی بیعت کرده باشند.

بعد از به قطبیت رسیدن سید علیرضا جذبی، وضعیت در فرقه سلطان علیشاهی به حدی بحرانی شده است که حتی زنانی که در این فرقه از جایگاهی برخوردار نیستند، قطبیت او را زیر سؤال میبرند.همسر مصطفی آزمایش در سخنانی عجیب، تجدید بیعت را امری الزامی و اجباری نمیداند، چراکه معتقد است دارای حق انتخاب است. این درصورتی است که ملاسلطان گنابادی بقای دین و حتی درویشی یک مرید را به بیعت با مرشد مشروط کرده است.

ابن عربی نگاهی متناقض و متضاد با نگاه علمای شیعه به بحث ایمان فرعون دارد. او در کتاب خود به استناد آیهای از قرآن، فرعون را جزء مؤمنان به خدا معرفی میکند و بر این نظر تأکید دارد که خداوند روح فرعون را آنگاه قبض نمود که او ایمان آورده بود. این درحالی است که مفسرین شیعه خلاف این ادعا را قائل هستند و معتقدند که این آیه نشانگر بیایمانی و عدم قبول توبه او در لحظه مرگ است.

در نظر صوفیه حق با باطل ، کفر با ایمان ، ابلیس با آدم و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) و حضرت علی (علیه السلام) با معاویه ، امام حسین علیه السلام با شمر یکی است. آنها به همه چیز عالم عشق میورزند و مرامشان صلح کل است. این عشق ورزیدن به همه چیز عالم منطق عجیبی است. آیا واقعاً باید با هرکس ولو اینکه مرتکب هزاران خطا و جنایت و پشت پا زدن به دستورات الهی شود باز هم مهربان بود؟!

برخی از صوفیه منشأ شطحیات را حالت وجد و مستی و بیخودی صوفی میدانند و آن را بهعنوان نشانه کمال و عظمت و وصول ذکر میکنند ولی برخی دیگر از صوفیه لازمه شطح را نوعی فخرفروشی، ترک ادب و گستاخی میدانستند که نشأت گرفته از نقص کمال و فقدان مقام ثابت روح و وجود هیجانات روحی است. حضرت امام (ره) نیز صدور شطحیات را برخواسته از نقصان سلوک وبقاء خودخواهی صوفیه دانسته است.

علیرضا جذبی که از نظر سنی دو سال از تابنده بزرگتر است و پا جا پای تابنده گذاشته وضع بدتری دارد؛ زیرا این قطب عالم امکان! که باید محاط به همه علوم هستی باشد، از صحیح خوانی چند بیت شعر فارسی هم عاجز است که مورد تمسخر هر بیننده و شنوندهای از جمله دراویش این فرقه قرار گرفته است.

دیدن خداوند متعال در حالات مختلف مثل خیال، رویا، مکاشفات و حتی بیداری ازجمله ادعاهای غیرمعقولی است که در بین اکثر طبقه اول صوفیان دیده میشود. عین القضات همدانی، بایزید بسطامی و دیگر بزرگان صوفیه بارها در کتب خود مدعی رویت خداوند متعال شدهاند. درحالیکه اساس ادله عقلی این است که دیدن خدا مستلزم اثبات جسم یا صفات جسم برای خداست و این با مبانی اسلام در تضاد است.

اکثر فرق صوفی با شروع فرقه گرایی و بحث مراد و مریدی در کتب خود به جایگاه و مقام قطب و پیر پرداختهاند. فرقه صفی علیشاهی نیز از این امر مستثنی نبوده و خود صفی علیشاه بارها در کتب خود به معرفی جایگاه قطب پرداخته است. کما اینکه معتقد است در زمان غیبت وجود قطب باید از وجود امام کافی باشد یا اینکه قطب را در شریعت خلیفه پیامبر (ص) و در طریقت نائب مناب علی (ع) میداند و ادعاهای دیگر.

در آیات و روایات مختلف عقل یکی از نعمتهای باارزش خدا معرفی شده که حتی آمده کسی که خردمند و عاقل نیست، پلیدی در آنها نفوذ کرده است، این در حالی است که صوفیان ریشه عقل را زده و گویند فقط عشق و قلب است که انسان را به فنا میبرد.

یکی از آموزهها و روشهای سلوکی صوفیان، گدایی و تکدیگری بوده، که به مرور زمان منشأ آفاتی از قبیل تنپروری و بیکارگی صوفیان شد و ذلت نفسی که هدف نهایی صوفیان از تکدیگری بود، بر اثر تکرار گدایی از بین رفت و به گدایی دائمی مشغول شدند.

از ادعاهای صوفیان نسبت به سران و مشایخ خود، ارتباط آنان با ائمهی معصومین (علیهمالسلام) است که قضایا و حکایاتی ساختگی از این افراد در کتب مختلف ذکر شده تا اینچنین نزدیکی تصوف با تشیع را نشان دهند. در حالی که این ارتباط با اهلبیت (ع) طبق شواهد تاریخی دروغ و ساختگی است.

در بین صوفیان سلطان علیشاهی نعمت اللهی، مرسوم است که خود را از شیعیان دانسته و امامان اثنی عشری را به امامت قبول دارند، ولی سران این صوفیان، که آنان را در سلسله خودشان جای دادهاند، مذهبی غیر شیعه داشتهاند. بنابراین بین صوفیان اختلاف شده که چه مذهبی را قبول کنند و این شیعهگری صوفیان فقط در ظاهر بوده و در عمل هیچ تناسبی با شیعه واقعی ندارند.