تصوف

حجتالاسلام بیاتی با اشاره به مواضع متناقض اقطاب فرقه صوفیه گنابادیه در مواجهه با مسائل سیاسی و اجتماعی مختلف تأکید کرد: شعارها و ادعاهای اقطاب این فرقه ضاله، فقط تا جایی معتبر است که منافع آنها را تأمین میکند.

ملا سلطان گنابادی از اقطاب فرقه دراویش گنابادی در هنگام بحث از ولایت، امامت را به ولایت معنوی و خلافت را به ریاست ظاهری تعبیر کرده و بهصورت واضح، خلافت را حق امام علی (علیه السلام) نمیداند و در ابتدا میگوید که خلافت با پیامبر (صلی الله علیه و اله) ختم شد و سپس میگوید خلافت، فقط از خلفای ثلاثه برمیآید. این درحالی است که حضرت، خود بارها برای به دست آوردن حق خود تلاش کرد.

ملاسلطان گنابادی معتقد است که اهلبیت (علیهم السلام) درباره امر خلافت، مطابق خواست مردم عمل میکردند و هیچ تلاش و کوششی برای به دست آوردن آن نمیکردند. ایشان درباره امام علی (ع) میگوید که حضرت نسبت به امر خلافت، کاملاً بیتفاوت بودند و تلاشی برای رسیدن به خلافت نداشتند و اگر 5 سال آخر عمر خویش هم به خلافت رسیدند فقط به خواست مردم بوده است.

مسئله تصوف و عرفان غیر از بقیه فرقههاست. غیر از یک فرقۀ نوظهور و ادعای مشخص و معلوم است. علتش این است که در تصوف موضوع، شفاف و روشن نیست، ما با کثرت موضوعات پیچیده و چند وجهی مواجه هستیم. اول باید معلوم شود که منظور شما از تصوف چیست و کدام ساحت مدّ نظر است؟ تصوف کهن است؟ آیا منظور از تصوف، «عرفان اسلامی» است؟ آیا منظور عرفان عملی است؟ یا عرفان نظری؟

عصر امام صادق(ع) عصر عرضه اندیشههای مختلف بوده و در این زمان، امام(ع) برای حفظ شیعیان از اندیشههای مسموم، اقدام به مبارزه با این اندیشهها نمود. یکی از این اندیشهها، تفکر انحرافی «تصوف» بود که در بین اهلسنت ایجاد شده بود و خطر نفوذ آن به درون بدنه شیعه وجود داشت. امام(ع) با روشنگری خویش، از وجود تعارض بین سلوک آنها و سلوک عرفانی خویش سخن گفته و آنها را از گرایش به چنین تفکری برحذر داشت.

مولوی در مثنوی گزارشی تاریخی نقل کرده که در هنگام مبارزه امام علی علیهالسلام و عمر بن عبدود، حوادثی همچون آب دهان انداختن عبدود بر صورت امیرالمؤمنین علیهالسلام و ... رخ داده، در صورتی که این گزارش او در منابع تاریخی مطرح نشده و فقط بعضی از کتابهای صوفیانه یا معاصر، آن گزارش را نقل کردهاند.

نورعلی تابنده با نقل مطالبی از جنگ احد و تصمیم بر مثله کردن مشرکین به خاطر شهادت حمزه، تصویری کینه توز از پیامبرخدا(ص) ترسیم نموده بود، در صورتی که این نقل تاریخی با شخصیت رحمانی پیامبرخدا(ص) سازگار نبوده و این داستان، جعلی است.

طبق نظر صوفیه متولی شریعت، مجتهدان و عالمان دینی هستند و اقطاب صوفیه متولی طریقت می باشند. لذا اقطاب صوفیه نباید در امور فقهی اظهار نظر کنند چون در حیطه وظایف آنها نیست. نورعلی تابنده درباره استهلال ماه رمضان اظهار نظری داشته که ملاک در فهمیدن اولین روز ماه، رویت ماه نیست؛ در صورتی که روایات اهل بیت(ع) ملاک را رؤیت ماه می دانند.

در روزهای منتهی به ماه مبارک رمضان که گمانه زنیهای زیادی درباره روز عید فطر مطرح میشد، صلاحی قطب خود خوانده دراویش گنابادی در سخنانی نسنجیده اعلام کرد که رؤیت هلال، لازم نیست و با محاسبات نجومی روز عید فطر را مشخص کنید. درحالیکه مفسرین معتقدند که آیه یسئلونک عن الأهلّة حجیت و اعتبار و لزوم رویت هلال را میرساند.

محمد اسماعیل صلاحی که خود را قطب و مرشد دراویش گنابادی میداند، از همینرو در هر مسئلهای اظهارنظر میکند و بارها در سخنان خود تفسیر بهرأی داشته در جدیدترین سخنان خود به مسئله رؤیت هلال و عید فطر پرداخته و به آیه ای استناد کرده و از آن اینطور نتیجه میگیرد که محاسبات نجومی بر ما حجت هستند لذا ما نیازی به رؤیت هلال نداریم و باید محاسبات نجومی را ملاک قرار دهیم.

محمد اسماعیل صلاحی با دخالت در امر شریعت، قائل به این شده است که برای مشخص کردن روز عید فطر نیازی به رؤیت هلال ماه نیست و این کار باید توسط محاسبات نجومی انجام گیرد. نظری که مورد تأیید و عمل علمای وهابی در عربستان است دقیقاً خلاف نظر و دیدگاه ائمه اطهار (ع) است. چنانچه ائمه اطهار (ع) بر این مطلب تأکید کردند که عید فطر با رأی منجمان و گمان ثابت نمیشود، بلکه با رؤیت هلال، ثابت میشود.

مولوی در کتاب مثنوی معنوی به شهادت حضرت علی (ع) به دست ابن ملجم مرادی پرداخته است. مولوی در شعر خود میگوید آنگاه که ابن ملجم دانست قاتل حضرت علی (علیه السلام) خواهد شد از آن حضرت خواست که او را بکشد که حضرت در جواب فرمودند قضا و قدر الهی این است. به قطع آنچه مولوی با توجه به عقیده جبرگرایانه و جبراندیشانهای که در این اشعار میگوید با عقاید و مبانی مسلّم اسلام و شیعه در تضاد است.

مولوی به عنوان یکی از مشاهیر تاریخ تصوف در کتاب مثنوی خود به ماجرای شهادت حضرت علی (علیه السلام) به دست ابن ملجم پرداخته است. مولوی ابن ملجم را نهتنها از ملازمان و چاکران حضرت علی (علیه السلام) معرفی کرده بلکه ابن ملجم را آلت حق میداند و حتی ادعا میکند که حضرت به ابن ملجم گفته است که او را در آخرت، شفاعت نیز خواهد کرد!

نورعلی تابنده در ضمن یک سخنرانی، مطالبی نادرست در مورد جایگاه عایشه نزد رسول خدا (ص) و همچنین عکسالعمل او هنگام شنیدن خبر شهادت امیرالمؤمنین (ع) نقل نموده که با واقعیتهای تاریخی ناسازگار است. جای تعجب است، کسی که مدعی ارشاد انسانها در راههای ملکوت است چگونه به سادهترین مطالب تاریخی جهل دارد!