اعتقادات
علیرضا جذبی که از نظر سنی دو سال از تابنده بزرگتر است و پا جا پای تابنده گذاشته وضع بدتری دارد؛ زیرا این قطب عالم امکان! که باید محاط به همه علوم هستی باشد، از صحیح خوانی چند بیت شعر فارسی هم عاجز است که مورد تمسخر هر بیننده و شنوندهای از جمله دراویش این فرقه قرار گرفته است.
دیدن خداوند متعال در حالات مختلف مثل خیال، رویا، مکاشفات و حتی بیداری ازجمله ادعاهای غیرمعقولی است که در بین اکثر طبقه اول صوفیان دیده میشود. عین القضات همدانی، بایزید بسطامی و دیگر بزرگان صوفیه بارها در کتب خود مدعی رویت خداوند متعال شدهاند. درحالیکه اساس ادله عقلی این است که دیدن خدا مستلزم اثبات جسم یا صفات جسم برای خداست و این با مبانی اسلام در تضاد است.
اکثر فرق صوفی با شروع فرقه گرایی و بحث مراد و مریدی در کتب خود به جایگاه و مقام قطب و پیر پرداختهاند. فرقه صفی علیشاهی نیز از این امر مستثنی نبوده و خود صفی علیشاه بارها در کتب خود به معرفی جایگاه قطب پرداخته است. کما اینکه معتقد است در زمان غیبت وجود قطب باید از وجود امام کافی باشد یا اینکه قطب را در شریعت خلیفه پیامبر (ص) و در طریقت نائب مناب علی (ع) میداند و ادعاهای دیگر.
در آیات و روایات مختلف عقل یکی از نعمتهای باارزش خدا معرفی شده که حتی آمده کسی که خردمند و عاقل نیست، پلیدی در آنها نفوذ کرده است، این در حالی است که صوفیان ریشه عقل را زده و گویند فقط عشق و قلب است که انسان را به فنا میبرد.
یکی از آموزهها و روشهای سلوکی صوفیان، گدایی و تکدیگری بوده، که به مرور زمان منشأ آفاتی از قبیل تنپروری و بیکارگی صوفیان شد و ذلت نفسی که هدف نهایی صوفیان از تکدیگری بود، بر اثر تکرار گدایی از بین رفت و به گدایی دائمی مشغول شدند.
از ادعاهای صوفیان نسبت به سران و مشایخ خود، ارتباط آنان با ائمهی معصومین (علیهمالسلام) است که قضایا و حکایاتی ساختگی از این افراد در کتب مختلف ذکر شده تا اینچنین نزدیکی تصوف با تشیع را نشان دهند. در حالی که این ارتباط با اهلبیت (ع) طبق شواهد تاریخی دروغ و ساختگی است.
در بین صوفیان سلطان علیشاهی نعمت اللهی، مرسوم است که خود را از شیعیان دانسته و امامان اثنی عشری را به امامت قبول دارند، ولی سران این صوفیان، که آنان را در سلسله خودشان جای دادهاند، مذهبی غیر شیعه داشتهاند. بنابراین بین صوفیان اختلاف شده که چه مذهبی را قبول کنند و این شیعهگری صوفیان فقط در ظاهر بوده و در عمل هیچ تناسبی با شیعه واقعی ندارند.
صوفیه معتقد به پلورالیسم دینی یا صلح کل است و آن عقیدهای است که تمام ادیان و مذاهب را چه حق، چه باطل، یکسان دانسته و همه را حق میداند، در حالی که اسلام کاملا با این عقیده مخالف است و از طرف بزرگان دین اسلام، مطالبی برخلاف عقیدهی صوفیان صادر شده است.
در اسلام تأکید زیادی بر رعایت شریعت و تکالیف الهی شده که همان انجام واجبات و ترک محرمات است که تا آخر عمر از هیچ مسلمانی ساقط نمیشود. ولی بعضی از صوفیان، که خود را مسلمان و شیعه میدانند، قائلند بر این که سالک به هنگام وصول به حقیقت، شریعت از او ساقط و دیگر هیچ تکلیفی بر آنان نیست.
یکی از فرقههایی که با ادعای اسلام و مسلمانی، از نام اسلام سوء استفاده کرده، صوفیه است. از دلایل بطلان این فرقه، مخلوط بودن آن با تفکرات و اعتقادات ادیان و فرقههای مختلف است که رهبران این فرقه وارد این مسلک کردهاند، در حالی که بهترین و کاملترین دین، اسلامی است که توسط پیامبر اکرم (ص) برای هدایت بشر آوردهاند.
حمایت از ظالم در قرآن مورد نکوهش و حتی وعده عذاب دوزخ داده شده است، که محمد غزالی بهصراحت از ظالم و قاتلی همچون یزید حمایت کرده و لعن او را از این جهت که مسلمان است جایز ندانسته است.
یکی از خصوصیات سران تصوف قبل از قرن هفتم، سنّی بودن مذهب آنان بود که حتی بعضی از آنان، تسنن را شرط ورود به تصوف دانستهاند. حال از صوفیان مدعی تشیع، باید پرسید چرا از کسانی که مذهبی غیر از مذهب شیعه داشته پیروی کرده و آنان را از بزرگان خود بهحساب آوردهاند.
علوم و دانشهای فراوانی وجود دارد که تحصیل بعضی از علوم همچون معرفت الهی و علم به تکالیف شرعی بر هر مسلمانی واجب است، در حالی که بعضی از سران صوفیه مدعی برتری دانش تصوف بر سایر علوم و وجوب شناخت آن بر همه شدند.
یکی از انحرافات و کارهای فریبدهنده از طرف فرقهی صوفیه، رنگ و لعاب اسلامی به اعتقادات و مبانی خود بود، که در این راستا عقاید و آداب تصوف را با آیات و روایات اسلامی تطبیق و به نفع خودشان تفسیر کردند، تا بدین شیوه به اعتقادات خود جلوهی اسلامی دهند.