ادعای ارتباط سران تصوف با معصومین (علیهم السلام)
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در برخی از منابع صوفیه ادعا شده است که برخی از مشایخ با ائمه (علیهمالسلام) ارتباط داشتند.
مثلاً در مجالس المؤمنین آمده است که «ابو یزید بسطامی تلمیذ حضرت امام جعفر صادق (علیهالسلام) و سقا و محرم اسرار ایشان بود، شقیق بلخی از تلامذه امام همام موسی الکاظم (علیهالسلام) است و ابراهیم ادهم از خدمت امام همام محمد بن علی الباقر (علیهالسلام) استفاده حقایق و معارف نموده.»[1] صرفنظر از صحت و سقم چنین حکایاتی، صوفیان با نقل و ترویج گزارشاتی از این دست، درصدد بیان نزدیکی تصوف و تشیع بودهاند.
یکی از صوفیان در اینباره نظری مخالف این مطلب داده و گفت: شما با این حرف ها می خواهید اذهان مردم نسبت به بزرگان تصوف را منحرف کنید، در حالی که طبق شواهد، این افراد و کسانی دیگر، جزو شاگردان ائمه و زهاد زمان خود بودند كه اخلاق و عرفان حقيقی را كسب كرده و به دست ما رسيده است.
گفتم: لطف میکنید سند و مدرک این حرفتان را ذکر کنید؟
صوفی: همین منبعی که خودتان ذکر کردید و از مجالس المومنین آوردید سند بسیار معتبری است که بزرگان تصوف از شاگردان و ملازمین اهل بیت (ع) بودند. بايَزيد بَسْطامى به علّت تقيّه از مخالفين، به نام سقّائى چندين سال ملازم امام جعفر صادق (عليهالسّلام) شد و از حقائق و معارف آن حضرت استفاده كرد. این مطلب در بسیاری از منابع ذکر شده است.
گفتم: این جواب شما فقط در حد حرف است، اگر سال تولد و وفات بایزید را برای بنده آوردید حرف شما را قبول میکنم.
صوفی: مهمترين دليلى كه ثابت میكند آن سه امام بزرگوار، معارف و علومشان را نسبت به اين سه نفر مضايقه نمىفرمودند و نيز نشان میدهد كه آن معارف از چه نوع معارفى مىباشد، كتاب «مِصباح الشّريعة» است كه حاوى احاديثى در حقائق و معارف است كه امام جعفر صادق (ع) بيان فرموده است و هنگامی كه شقيق بلخى ملازم حضرت موسى بن جعفر (عليهالسّلام) بوده، به دستور آن حضرت يكى از افراد اهل علم كه نسبت قرابت به آنجناب داشته و احاديث مذكور را ضبط كرده، به شقيق بلخى مىسپارد و شقيق آنها را براى افراد خاص از اهل معرفت و تصوّف بيان میكند.
گفتم: هر چند بعضی از علما این کتاب (مصباح الشریعه) را قبول دارند اما برخی از علما مخالف این کتاب بوده و انتساب آن به امام صادق (علیهالسلام) را رد کرده و به صوفیان نسبت دادهاند. یعنی هم از نظر سند با اشکالات جدی مواجه است و هم با تحلیل متن آن، هرگز نمیتوان این کتاب را نوشته شده توسط امام صادق (علیهالسلام) دانست. دکتر شفیعی کدکنی در کتاب «زبان شعر در نثر صوفیه» شباهتی را در برخی از مفاهیم و عبارات مصباح الشریعة با کتاب نحو القلوب قشیری ملاحظه کرده و گفتهاند: «احتمالاً متن مصباح الشریعة متأثر از کتاب قشیری بوده است، ایشان البته اظهار داشتهاند که بسیار دشوار و بلکه محال است صحت انتساب کتاب مصباح الشریعة را به امام صادق (علیهالسلام) مسلّم فرض کنیم.[2]
همچنین فقیه و رجالی برجسته معاصر، آية الله شبیری زنجانی در نقلی مستقیم از مرحوم آية الله بروجردی آوردهاند که ایشان کتاب مصباح الشریعة را تألیف ابوالقاسم قشیری میدانستهاند.[3]
صوفی: در هر صورت این حکایات و قضایا که برای بزرگان صوفی نقل شده، هم در کتب صوفیان نقل شده و هم در کتب غیر صوفی.
گفتم: این داستان های ذکر شده، اولا در منابع صوفیه مثل تذکرة الاولیاء عطار نقل شده که در کتاب های غیر صوفی هم وارد شده است و ثانیا بسیاری از این قضایا که در شأن صوفیان نقل شده، ساختگی و دروغ است. مثل همین قضیه بایزید که وقوع ملاقات و ارتباط وی با حضرت صادق (علیهالسلام) ناممکن و از دروغهای بزرگ صوفیه است. زیرا در صورتی که مدت عمر بایزید، چنانچه خود صوفیان گفتهاند 73 سال باشد و خواه وفات وی در سال 234 یا 261 هجری قمری باشد، به هر حال ولادت وی سالها بعد از شهادت امام صادق (علیه السلام) که در سال 148 قمری بود اتقاق افتاده است. بنابراین ملاقات آنها ناممکن خواهد بود و این مطلب جز داستانسرایی صوفیه نمیتواند باشد.
صوفی: چرا شما سعی میکنید از کتاب تذکره عطار که در بین مردم جا افتاده و آن را قبول دارند بد بگویی؟ علاوه بر این بزرگانی که نام برده شد کسان دیگری هم بودند که با ائمه در ارتباط بودند مانند حسن بصری که نقل شده مردی بسیار فصیح و از فقهای طراز اول و دارای منصب قضاوت در بصره بود و همچنین از عباد و زهاد هشت گانه دانسته شده است. آیا می توان در وجود چنین شخصیتی شک و تردید کرد؟
گفتم: مشکل شما این است که چشم و گوش بسته، مرید و تسلیم محض اقطاب و شیوخ دنیازده شده اید، بدون اینکه ذره ای تعقل کرده و دنبال حقیقت بروید. بله! حسن بصری فقیه بود اما فقیه و قاضی دربار حجاج بن یوسف ثقفی. ارتباط قوی و صمیمانه او با بنی امیه، خلاف مدعای شما صوفیان است که سعی دارید او را از دوستان اهلبیت (علیهمالسلام) معرفی کنید. وی در دفاع از حکومت غاصب بنی امیه و سلاطین وقت گفت: «خداوند سلطان را برای نصرت دین خود و بندگانش قرار داده است، پس با خدای خود نافرمانی مکن.»[4]
پینوشت
[1]. شوشتری، قاضی نورالله، مجالس المؤمنین، تهران، ۱۳۶۵ش، ج2، ص20.
[2]. شفیعی کدکنی، محمدرضا، زبان شعر در نثر صوفیه، انتشارات سخن انتشارات سخن، 1392، ص 122-123.
[3]. شبیری زنجانی، سید موسی، جرعه ای از دریا، قم، موسسه کتاب شناسی شیعه، ۱۳۹۳ ش، ج3، ص ۴۹۸.
[4]. نحوی، محمدباقر، حسن بصری پير پيران اهل نفاق، نشر راه نیکان، 1387، ص11.
افزودن نظر جدید