تشیع و تصوف

یکی از عقاید فرقهی صوفیه، این است که در زمان غیبت، اطاعت از قطب را بر مریدان خود واجب دانسته و قائلند بر اینکه از طرف امام اجازه ولایت بر مردم دارند، در حالی که به دلایل مختلف، این عقیدهی آنان رد شده و تنها کسانی که امام معصوم (علیهالسلام) أمر بر پیروی از آنان کرده، ولی فقیه (مجتهد جامعالشرایط) است.

در مسلک صوفیه اعتقادات خاصی رواج دارد که میتوان گفت از بدعتها و انحرافات این فرقه است، که یکی از این موارد توهین و گستاخی بعضی از صوفیان نسبت به ساحت مقدس حضرت رسول اکرم (ص) بوده که در کمال وقاحت علاوه بر اهانت، خود را نیز برتر از حضرت دانستهاند.

فرقه صوفیه سلطان علیشاهی گنابادیه، که دین خود را اسلام و مذهب خود را شیعه گذاشته، در اعمال و رفتارشان، مخالف دستورات اهلبیت (علیهمالسلام) عمل کرده و نه تنها در مقابل ائمهاطهار(علیهمالسلام) ایستادند، بلکه امامت آنان را هم زیر سؤال بردند.

علاوه بر انحراف عقیدتی صوفیه، همه کسانی که این فرقه انحرافی را نقد میکنند، معتقد هستند ایشان با بیگانگان و استعمارگران ارتباط داشته و ماموریت دارند در میان شیعیان اختلاف ایجاد کنند. یکی از علمای شیعه درباره انتساب صوفیه به اجانب میگوید: «صوفیه، شیخیه و بهائیت، سه حدث هستند از یک مخرج.»

در حالی که صوفیان اعمال خود را مطابق دستورات دین مبین اسلام میدانند، که امام صادق (ع) اعمال صوفیانه را خارج از سنت نبوی (ص) قلمداد کرده و به سفیان ثوری فرمودند: مىخواهم سخنى به تو بگويم، خوب گوش كن و به دل بسپار كه از براى دنيا و آخرت تو مفيد است به شرط آن كه بر سنّت و حقّ بميرى نه بر بدعت.

با توجه به نیاز انسان به زندگی در اجتماع و رعایت قوانین مختلف در جامعه، تشکیل حکومت برای برقراری عدالت و جلوگیری از هرج و مرج در این زمینه، یکی از ضروریات عقلی است، خصوصاً حکومت اسلامی به رهبری پیامبران و امامان که با توجه به آیات قرآن از لزومات حکومتداری است. اما یکی از مشایخ فرقه صوفیه با تفسیر به رأی خود، حکومتداری رسول خدا (ص) بر مردم را، نفی میکند.

برخی از صوفیه به بهانه داشتن قلب پاک و دوستی خداوند خود را بینیاز از عبادت خداوند متعال میدانند. انحرافی که جامعه امروزی نیز کشیده شده است. ادعایی که امام صادق (ع) آن را شگفتآور خوانده است. شهیدمطهری معتقد است که صوفیه فقط ادعای دوستی خداوند را دارند درحالیکه از هر گناهکاری گناهکارترند.

دکتر شیبی معتقد است که زهد امام علی (ع) و یارانش مسبب شروع تصوف است، در نتیجه بین تصوف و تشیع همبستگی وجود دارد. درحالیکه تا قرن هشتم همه صوفیان از اهل سنت بودهاند و با شیعیان با عناد برخورد میکردند. مثلا علاء الدوله سمنانی و غزالی ازجمله بزرگانی هستند که شیعیان را با لفظ رافضی خطاب قرار دادهاند.

شیعیان از ابتدا میانه خوبی با تصوف نداشته و راه اهلبیت (علیهم السلام) را راه واقعی هدایت میدانستند. عقیده به ولایت در میان شیعیان منحصر به دوازده نور پاک از ذریه پیامبر (ص) است و ولایت ایشان ملاک راهبری امت اسلامی است. اما ولی در میان اهل سنت منحصر به انوار اثنی عشره نیست. همین امر موجب استقبال نکردن شیعیان از تصوف بوده است.

سران تصوف برخی از ائمه اطهار (علیهم السلام) را صوفی دانستهاند. درحالیکه امام صادق (ع) از صوفیان بهعنوان دشمنان اهل بیت (ع) یاد میکند و خبر از شیعیان ساده لوحی میدهد که به صوفیه تمایل نشان میدهند و خود را شبیه آنان میکنند و خود را صوفی شیعه مینامند.

یکی از کتابهایی که بین عدهای از مردم خصوصا کسانی که به ادبیات و عرفان علاقهمندند، کتاب تذکرة الاولیاء عطار نیشابوری است، اما برای عاملان به قرآن و عاشقان اهلبیت (علیهمالسلام)، این کتاب چیزی جز ذکر کرامتهای دروغ و نقل خیالبافیهای صوفیان نیست و ذکر فضایل امام صادق (علیهالسلام) در ابتدای کتاب به دلیل ایرادات مختلف نمیتواند تأییدی بر این کتاب و نویسنده آن باشد.

امام رضا (علیه السلام) در حدیثی برخی از اعمال صوفیان همانند آواز خوانی و دست افشانی و پایکوبی و داد و فریاد و عربده کشیدن را شیطانی و تبعیت از شیطان خوانده و میفرمایند همه صوفیان ریاکار و فریبکارانند و ایشان فریب دهندگان خدا و مومنان هستند.

برخی از صوفیه مکاشفه را اساس کار خود قرار داده و عقاید خود را بر اساس آن بنیانگذاری میکنند. از این رو شخصی همانند غزالی می گوید بر اثر ریاضتکشی و خلوتگزینی و متارکه درس، برای من مکاشفهای حاصل شد و در آن متوجه شدم که مذهب شیعه باطل است.

بیشتر صوفیه وقتی با نام فقها روبه رو میشوند، ایشان را علمای ظاهر مینامند و خود را علمای باطن و طریقت فرض می کنند. این درحالی است که اولین کسی که از لفظ "علمای ظاهر" کرد "سر جان ملکم" جاسوس انگلیسی بود و بدین طریق قصد داشت جایگاه علما را نزد مردم تخریب کند. صوفیه نیز به خاطر نقدهایی که از سوی فقهای شیعه به جریان تصوف وارد شده بود، از او تبعیت کرده و فقها را علمای ظاهر خواندند.