تشیع و تصوف
فلسفه مبعوث شدن پیامبران رشد عقول بشیری برای پذیرش دین حق بود. همه پیامبران تلاش خود را کردند تا دین کامل به بشر عرضه گردد و بدین طریق مردم را به مقام قرب الهی برسانند. برخلاف آموزههای انبیاء، فرقههای منحرفی پدید آمد که خود را برحق دانسته و مردم را به خود دعوت میکردند. صوفیه جزو گروههای منحرف جریان اسلام است که ادعای ناجی بودن را به دروغ به یدک میکشد.
از شیوههای مشروعیت بخشی صوفیان به سیر و سلوک صوفیانه، انتساب علمای شهیر شیعه به خود است. این عمل همواره در دستور کار سلاسل مختلف صوفیه بوده است. زیرا صوفیان میدانند علما و دانشمندان شیعه –برخلاف بزرگان صوفیه- وجهه وجیهی در میان مردم داشته و مورد اقبال عمومی هستند. از این رهگذر سلسلههای صوفیه در هر عصر و زمانی یک یا چند تن از علمای بزرگ را به خود منسوب کرده تا روش خود را مورد تایید جلوه دهند.
همواره در میان صوفیان شیعه شده و دیگران درباره خاستگاه تصوف اختلاف وجود داشته و دارد. برخی از صوفیان مدعی هستند سلسلههای صوفیه شیعه، از اول شیعه بودند. این در حالی است که مخالفان ایشان برخلاف ادعای صوفیه و به گزارش آثار بزرگان صوفیه و همعصران ایشان معتقدند تمامی مشایخ صوفیه تا قرن پنجم همگی سنی مذهب بودهاند.
نقش پررنگ علمای شیعه در پاسبانی از مرزهای عقیدتی تشیع و اسلام ناب در طول تاریخ، چه در زمان حضور و چه در عصر غیبت معصوم (علیهالسلام) قابلتوجه و دقت است. حضور مجاهدانهی ایشان در برخورد با فرق منحرف و بهخصوص فرقهی تصوف، یادآور سخنان معصومین (علیهمالسلام) در مواجهه با این مدعیان کاذب عرفان است.
تصوف به عنوان عرفان اهل سنت زاده شد. اما بعد از چند سده، به دلایل مختلف سر از وادی تشیع در آورد و بسیاری از صوفیان با ادعای شیعهگری سلاسلی از صوفیه را تشکیل دادند و برای جذب عوام شیعه در جامعهی شیعی، دست به فعالیت گسترده زدند. در این مقاله به بررسی و نقد این موضوع خواهیم پرداخت.
قاطبه متون صوفیه اولین صوفی را ابوهاشم کوفی معرفی میکنند و اعتقاد دارند که اولین کسی که بدین نام مشهور گشت، ابوهاشم کوفی بود. در این میان روایاتی در مذمت ابوهاشم کوفی از جانب اهل بیت (علیهم السلام) صادر شده است که نشانگر شروع جریانی انحرافی توسط شخصی است که عقیدهای فاسد داشته است.
به عقیده برخی اشخاصی همانند سفیان ثوری که از بزرگان صوفی قرن دوم میباشد، از جمله پاکانی هستند که مخالف سیاستهای خلفا بوده و با گوشهگیری و زهدگرایی، قصد اعتراض به حاکمان را داشتند، در صورتی که همین افراد در روایات اهلبیت (علیهم السلام) مورد مذمت قرار گرفته و عامل انحراف جامعه معرفی شدند.
در این که آیا سحر واقعیت دارد یا جزو خرافات هست، بین علمای اسلام، بهخصوص علمای شیعه و سنّی اختلافنظر وجود دارد. در این میان برخی از علمای شیعه سحر را صرف خـرافات میدانند و برای ادعای خود به برخی از آیات قرآن استدلال میکنند و برخی دیگر آن را خرافه نمیدانند. اما از بین اهل سنت بعضیها قائل هستند به اینکه سحر واقـعیت دارد.
زهد حقیقی و اسلامی، که شیوهی معصومین(علیهمالسلام) بود، بیاعتنایی به دنیا، کم خرج بودن و ساده زندگی کردن، تعلق نداشتن به تشریفات زاید و عدم تجملگرایی است که یک زاهد حقیقی، علاوه بر استفاده کردن از نعمتهای حلال خداوند، باید جامعهگرایی و مسئولیتپذیری نسبت به افراد را سرلوحهی زندگی خود قرار دهد و از انجام عبادتهای مفرط و طاقت فرسا و از مردم و جامعه دوری کردن، اجتناب کند.
فرقه حروفیه ازجمله فرقههای است که عقاید و آموزههای آنان الهام گرفتهشده از صوفیه است چون فضلالله استرآبادی بهعنوان مؤسس این فرقه خود سالها در رباط صوفیه به ریاضت صوفیانه مشغول بوده و با استفاده از کتب حروفیه که توسط بزرگان صوفیه ماقبل خود نوشتهشده بود، ادعا کرد که به باطن قرآن دستیافته و بعد از آن نیز ادعای امامت و حتی الوهیت کرد.
ازآنجاکه در میدان نقد صوفیه کتب فراوانی وجود دارد، بر آن شدیم تا محتوای برخی از کتب نقد صوفیه را از نویسندگان و علمای متأخر معرفی کنیم تا منتقدین فرقه صوفیه بتوانند بهراحتی به این کتب مراجعه نمایند و بهمقتضای تحقیق خود از آنها بهره ببرند. از انتقادات متعدد عالمان شیعی به تصوف را میتوان در کتاب "خیراتیه" نوشته مرحوم "آقا محمدعلی کرمانشاهی" جستوجو کرد.
گفته شده است در طول حیات پیامبر(ص) هیچ فرقه انحرافی در میان مسلمانان واقع نشد و اگر هم قرار بود انحرافی در میان امت اسلامی رخ دهد، پیامبر اسلام (ص) با درایت کامل با موضوع پیش آمده برخورد میکردند. نهی از جریان صوفیه که معلول عواملی چند از جمله زهد افراطی در دین بود، از جمله اخباری بود که پیامبر (ص) قبل از رسمی شدن این جریان، خطر آن را گوش زد کرده بودند.
گروهی از اهل سنت به نام صوفیه ادعای نیابت امام زمان را داشته و معتقد هستند که شخصی به نام "جنید بغدادی" به دستور امام زمان (عجل الله فرجه) عهدهدار ولایت خاصه و هدایت امت اسلامی را به دستور مستقیم امام زمان (عجل الله فرجه) را داشته و بعد از خود هم مأمور بوده که مسلسلوار جانشینانی در این خصوص تعیین نماید. غافل از آنکه ادعای ایشان بدون مدرک و سند بوده و هیچ دلیلی برای ادعای خود ذکر نکردهاند.
از جمله استدلالهای صوفیه در مقابل انتقادات علما این است که میگویند مخالفان ما ظاهرگرا و اهل ظاهرند ولی ما اهل باطن بوده و در باطن و عمق آیات و روایات غور میکنیم و به معانیای میرسیم که دست اهل ظاهر از آن کوتاه است و این در حالی است که برخی از بزرگان صوفیه از علم آموزی نهی میکنند و برخی دیگر بیسواد بودهاند. با این حال صوفیه علما را که عمر خود را در راه کسب علم و تقوا تلاش کردهاند را به داشتن علوم ظاهری متهم میکنند.