اختیارات قطب و اشکالات آن

  • 1392/07/04 - 15:27
تصوف دارای یک تشکیلات وسیعی است و عالی ترین ایشان مقام قطب می باشد. این مقام برای اختیارات خود یک سری اصول را داراست که به اصول دَه ماده ای معروفند

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ تصوف دارای یک تشکیلات وسیعی است و عالی ترین ایشان مقام قطب می باشد. این مقام برای اختیارات خود یک سری اصول را داراست که به اصول دَه ماده ای معروفند. این اختیارات را یکی از اقطاب صوفیه به نام کیوان قزوینی[1] برای خود قائل شده است[2] که وی بعدها از مخالفین سرسخت تصوف گردید.

خلاصه ی این اصول به این ترتیب است:

(اوّل؛ آنكه من داراى همان باطن ولایت هستم كه خاتم الانبیاء داشت و به نیروى آن تأسیس احكام تصوف را نمود؛ الا آنكه او مؤسس بود و من مروج و مدیر و نگهبانم!

دوّم؛ اینكه مى توانم عده اى را تكمیل كنم به طورى كه روح قبائح را در تن آنهابمیرانم یا از تن آنها بیرون كرده به تن دیگران (كفار) بیندازم.

سوّم؛ آنكه من از قیود طبع و نفس آزادم.

چهارم؛ آنكه همه ى عبادات و معاملات مریدان باید با اجازه من باشد !

پنجم؛ هر اسم را كه من به مریدان تلقین كنم و اجازه دهم به دل یا بر زبان بگویند آن اسم خدا مى شود و بقیه از درجه اعتبارساقط است !

ششم؛ آنكه معارف دینى و عقائد قلبى اگر با امضاء من باشد مطابق واقع است و الا عین خطا است !

هفتم؛ آنكه من مفترض الطاعه و لازم الخدمه و لازم الحفظ هستم !

هشتم؛ من در عقائدخودم آزادم.

نهم؛ من همیشه حاضر و ناظر احوال قلبى مریدم.

دهم؛ من تقسیم كننده بهشت و دوزخم!)

همانطور که مشاهده می شود به اکثر این بندها و اصول اختیارات از لحاظ عقیدتی یا اجتماعی اشکالات اساسی وارد است.

در قانون اول، خاتم الانبیاء صلی الله علیه وآله را موسس تصوف و احکام آن معرفی می کند که این دروغی آشکار است. بر کسی پوشیده نیست که لفظ صوفی اولین بار بر ابوهاشم کوفی نهاده شد. وی معاصر امام جعفر صادق علیه السلام بود که حضرت در طعن او فرمودند: «انّه فاسد العقیدة جداً و هو الذّی ابتدع مذهباً یقال له الّتصوف و جعله مفرّاً لعقیدته الخبیثة» [3]؛ او جدّا عقیده اش فاسد است، به بدعت مذهبی را اختراع کرد که به آن تصوف گفته می شود و آن را به سوی عقیده ناپاک خود محل فراری قرار داد.

درقانون چهارمی که قطب صوفیه برای خود می گذارد، عبادت و معاملات را منحصر در اجازه ی خود می داند! کاری که رسول الله صلی الله علیه وآله و ائمه ی اطهار علیهم السلام که اولی تر به آن بودند، انجام ندادند! آیا در دین خبری آمده که باید برای نماز گذاردن یا روزه گرفتن و یا حج کردن و زکات دادن، باید از کسی اجازه گرفت؟ آیا انجام واجبات و ترک محرمات نیاز یه اجازه ی شخص خاصی دارد؟ و اگر کسی بدون اجازه ی قطب صوفیه، انجام واجبات کند، خداوند از وی قبول نمی کند؟! معلوم می شود که سراپای این اصول برگرفته از خودکامگی و نفس اماره ی اقطاب صوفیه است.

وی در بند ششم و هفتم، طوری سخن رانده است که گویی خود را جزء معصومین می داند. مفترض الطاعه یعنی كه پيروي از ائمه عليهم السلام واجب است و بايد سيره ي عملی آنان را حجت دانست و از آن، سرپيچي نكرد. مقمی که منحصر در چهارده نور پاک علیهم السلام است. قرآن می فرماید: اطيعوااللّه و اطيعوا الرسول و اولوالامر منكم[4] از خدا و پيامبر و صاحبان امر (امامت) پيروي كنيد و پیروی از اشخاص دیگر را فرض و واجب ندانسته است. پس این صرف یک ادعایی است که ازجانب اقطاب شده است.

ادعای کیوان قزوینی به عنوان قطب صوفیه در بند دهم مخالف عقاید حقّه ی شیعه است. در روایات متعدد امیرالمومنین علیه السلام به عنوان قسیم النار و الجنه معرفی گردیده اند. رسول اکرم صلی الله علیه وآله به مولا علی ‏علیه السلام می فرمایند: « هنگامی که روز واپسین شود... پیشینیان و پسینیان، برای خاطر تو در یک جا جمع می ‏شوند و به پیروانت فرمان ورود به بهشت، و به دشمنانت فرمان ورود به جهنّم می‏ دهی. تو تقسیم ‏کننده بهشت و تقسیم کننده جهنّمی. آن که تو را دوست بدارد، رستگار است و آن که تو را دشمن بدارد، زیان دیده است. تو در آن روز، امین خدا و حجّت آشکار اویی.»[5]

و در حدیث دیگر خطاب به ایشان فرمودند: « ای علی! هنگامی که روز رستاخیز شود، آواز دهنده ‏ای از دل عرش، آواز خواهد داد:سرورِ پیامبران کجاست؟ و من به‏ پا خواهم ایستاد. آن‏گاه آواز خواهد داد:سرور اوصیا کجاست؟ و تو به پا خواهی ایستاد. رضوان [ فرشته نگهبان بهشت]، کلیدهای بهشت را برایم خواهد آورد و فرشته مالک [ فرشته نگهبان دوزخ]، قفل ‏های جهنّم را، و خواهند گفت:خداوند به ما فرمان داده که آنها را به تو بدهیم و به تو دستور دهیم آنها را به علی بن ابی طالب بدهی. بنابراین، ای علی! تو تقسیم ‏کننده بهشت و جهنّم خواهی بود.»[6]

تصوف از روز اول شکل گیری، بدعتی در مقابل سنت بود و نباید توقع داشت که صوفیان با آمیزش حق و باطل به راه راست و صراط مستقیم قدم گذاشته باشند. بنابر این نه آموزه های ایشان و عقاید منحرفشان نجات دهنده ی انسان از گمراهی است و نه مسیری به سمت و سوی کمال خواهد بود.

منابع:

[1]. عباسعلی کیوان قزوینی متولد1277 قمری و متوفی 1317 قمری در رشت
[2]. نقل از استوار نامه ؛ص95
[3]. الاثنا عشریة، ص32؛ / حدیقة‌الشیعة، ص564
[4]. نساء آیه ی 59
[5]. الأمالی، صدوق:1040:768، / بشارة المصطفی:210
[6]. الخصال:1:580. / نیز، ر. ک:تفسیر القمّی:325:2 و 326

دیدگاه‌ها

اولا اقطاب اثبات کنند که مسلمان و عارف هستند تا بعد دیگران از انها تبعبت کنند دوما افراد عارف هیچ وقت و هیچ گونه ادعایی نمی کنند و خود را مطرح نمی کنند پس اثبات می شود اینها همه دروغ گو هستند و سوما سران همه فرقه ها مردم را به شرک دعوت می کنند نه به عرفان / پس این اقطاب همان شیظان هستند

سران این فرقه ها شیطان هستند چون مردم را به خود دعوت می کنند نه به خدا

چرا درگذشته و حال استکبار و شیاطین و دولت های غیر مسلمان از دراویش دفاع کرده و می کنند؟ چرا دراویش دست به دامان مشرکین شده اند؟ چرا دراویش بدستور سران فرقه عبادت می کنند(نوع ذکر و محل نماز و امام جماعت را قطب مشخص می کند) چرا به جای خمس عشریه می دهند؟ چرا سران فرقه تصور می کنند عارف هستند؟مگر عرفان به زبان است؟ چرا این عارفان به مریدان مونث تجاوز کرده اند؟ چرا ....؟ چرا.....؟ چرا ادعای عرفان می کنند درحالیکه عارف واقعی هیچ ادعایی ندارد؟

قطب فرقه برچه اساسی به عنوان قطب انتخاب شده؟ قطب توسط چه کسی قطب شده؟ چه مدرک یا دلیل یا سندی برای عرفان قطب موجود است؟ آیا می تواند عرفان خود را اثبات کند؟ آیا عرفان موروثی است ؟ آیا قطب شدن موروثی است؟ آیا قطب می تواند باطن مریدان را ببیند؟ چرا نتوانست باطن شیخ تجاوزکار خود را ببیند؟ آیا جواب مریده هایی(همشیره ها) که عفت خود را از دست دادند و پاسخ خانواده ها(اخوی ها) را می دهد؟ مدعی باید بتواند خود را اثبات کند وگرنه هرگبری مدعی عرفان می شود

اسلام تحقیقی است وبراساس عقل/ اما در فرقه ها عقل تعطیل است و دکان پول و شهوت باز باز

چرا همه فرقه ها ادعای برحق بودن می کنند ؟ ادم در انتخاب ان شک می کند پس همین بهتر که اغفال نشویم

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.