ملی گرایی

یک شخصیت نو زرتشتی، بدون ارائه هیچ سند تاریخی و بدون هیچ دلیل منطقی و عاقلانهای مدعی شد که پیامبر اسلام، دست نشانده حاکمان روم شرقی بود تا حکومت زرتشتی ساسانی را نابود کند! در پاسخ میگوییم پیامبر اسلام، هیچ گاه مستقیماً با ساسانیان وارد نبرد نشدند. اما دو مرتبه با حکومت روم شرقی (بیزانس) وارد جنگ شدند. پس چگونه ممکن است ایشان دست نشانده روم شرقی بوده باشند؟! دریغ از ذرهای عقل و شرف که در سر و جان این جماعت نو زرتشتی باشد!

زال، پسر سام، با موهای سپید متولد شد. به همین سبب، سام او را نحس و از تبار اهریمن نامید و در کوه رهایش کرد. سیمرغ، زال را به لانهی خود برد و با خون حیوانات، او را سیر میکرد. پس از گذشت سالها، زال به میان آدمیان برمیگردد و عاشق رودابه (دختری از تبار ضحاک) میشود. پادشاه ایران، فالگیرها را گرد میآورد تا سرانجام این وصلت را دریابند. فالگیرها پاسخ مثبت میدهند. پدر و مادر رودابه هم از ترس کشته شدن، به این وصلت راضی میشوند.

برخی از هموطنان با افتخار میگویند: در ایران باستان، مردم در انتخاب دین آزاد بودند! در پاسخ میگوییم: اولاً اینکه کوروش هخامنشی، مردم را به گوساله پرستی تشویق میکرد، جای افتخار ندارد. چون او میخواست مردم در جهل و خرافات بمانند تا بتواند بر آنان حکومت کند. ثانیاً در شاهنامه آمده که منوچهر پادشاه ایران باستان، مردم را تهدید کرد که هر کس دینی غیر از دین من داشته باشد، با شمشیر من مواجه خواهد شد!

فریدون 3 پسر داشت. سَلم، تور و ایرج. اما سرنوشت هر یک: سلم و تور، ایرج را سر بریدند. سالها بعد، منوچهر (نوهی ایرج) به تقاص خون پدربزرگش، قیام میکند و به یارانش وعده بهشت میدهد. آنگاه ایرج در نبرد، سلم و تور را سر میبرد و هزاران نفر از یارانِ آنها را هم قتل عام میکند.

چرا باید تمجید چند یهودی رباخوارِ جهانخوار از کوروش، برای ما سبب افتخار باشد؟ آنان، کوروش را بازیچه اهداف خود کرده اند. اگر کسانی کوروش را دوست دارند، باید تلاش کنند که او را از چنگال این جهانخواران نجات دهند. نه اینکه از بازیِ رندانهی استکبار با تصویر کوروش، سرمست شوند.

چگونه ممکن است کوروش، نماد رحمت باشد، در حالیکه بسیاری بیگناهان به دست او کشته شدند. علاوه بر این، او تلاش میکرد مردم را در جهل و خرافات گوساله پرستی نگه دارد تا بتواند بر آنان حکومت کند. او کوشید که مردم در زنجير نادانی بمانند. اين خيانت بود نه خدمت.

شایعه آمد که آخوندها میگویند: «در سه جا دروغ نیکوست: میدان جنگ، وعده به زنان و اصلاح بین مردم.» پاسخ میدهیم: اولاً این حدیث جعلی است. ثانیاً قرآن میگوید: وعده دروغ، کار شیاطین است. ثالثاً در اندیشه اسلام، گاهی برای نجات جان یک بیگناه میتوان دروغ گفت. چون خون بیگناه مهمتر از دروغ گفتن یا نگفتن است. باید بر اساس عقل و منطق سنجید.

آرش صالح از اعضای اصلی حزب دموکرات کردستان (HDK) در مصاحبه با خبرگزاری صهیونیستی جروزالم پُست (The Jerusalem Post) سخنانی به زبان آورد که نشان میدهد مشارکت پایین مردم، این گرگهای تجزیه طلب را به این طمع بیاندازد که عرصه برایشان باز شده و بر اساس همین توهّم دست به عملیاتهای تروریستی بزنند.

اکثر کسانی که از نزدیک، آرین وطنخواه را میشناسند، پس از مدتی، با او قطع ارتباط میکنند. اخلاق تند، بددهنی، رفتارهای متکبرانه در کنار یک عادت زشت دیگر: «قرض گرفتن و پس ندادن!» سبب شده که دوستانی اندک و دشمنانی بسیار در میان ایرانیان خارج نشین داشته باشد.

اساساً اگر هیچ دلیل عقلانی و تاریخی برای انتقاد از ساسانیان نداشته باشیم، همین حمایت فخرآور از ساسانیان خود نشاندهنده خیلی چیزها خواهد بود. ساسانیان چه بودند که موجود رذل و شومی چون فخرآور باید از آنان حمایت کند؟ لیکن مسئله آنجاست که ما دلایلی بسیار داریم که نشان میدهد شاهان ساسانی، مانند شاهان روم شرقی، واقعاً فاسد، زورگو و سرکش بودند.

راه بازگشت آرامش به قلبهای ما آن است که در محضر خداوند، به خطای خود (و به انتخاب غلط خود) اعتراف کنیم و در صدد جبران برآییم. یعنی با انتخابات و صندوق رأی قهر نکنیم. بلکه برای روی کار آمدن یک نیروی صالحِ سالم را که محبوب مؤمنین و مورد غضب استعمارگران و غارتگران جهانی است، انتخاب کنیم.

هر انسان خردمندی بر این نکته واقف است که تبعیت از دشمنِ شرور، به صلاح نیست. بلکه اغلب لازم است انسان دقیقا کاری را انجام دهد که دشمن از آن هراس دارد. منظورم چیست؟ چند مدتی است که رسانههای صهیونیست، با خوشحالی از مشارکت پایین در انتخابات جاریِ ایران (انتخابات ریاست جمهوری 1400) سخن میگویند

اگر بابک و خانوادهاش، مذهبی بودند، آنگاه شاهد آن میبودیم که رسانههای دینستیز و برانداز، دین و مذهب و روحانیت را به باد ناسزا میگرفتند. اما اکنون که پدر بابک، تفکر ملیگرایی و باستانگرایی دارد، همان رسانهها لب فرو بسته و خود را به ندیدن و نشنیدن زده اند. این چیزی نیست جز مظلومیت دین... و ستمگری دینستیزان...

راه درمان رنجهای ما آن است که اولاً در محضر خداوند، دست از ناسپاسی برداریم. بلکه سپاسگزار باشیم و ثانیاً بکوشیم که نفوذیها روی کار نیایند. چه اینکه بسیاری از مشکلات کشور، تعمداً از جانب ایشان پدید میآید. حال اگر یک انسان شریف صالح، با رأی بالا روی کار بیاید و از سویی، مردم بابت داشتههایشان شکرگزار خداوند باشند، یقینا برکات نازل خواهد شد.