اصول دوازده گانه بهائیت

پیشوایان بهائی، در کنار منع پیروان خود از دخالت در سیاست، بالاترین نهاد فرقهی خود را مسئول رسیدگی به امور سیاسی کردند. اما به راستی چگونه پیشوایان بهائی، تنها وظیفهی علمای اسلام را مراقبت از امور دینی برشمرده و دخالت ایشان را در سیاست مذموم دانستند، اما در عین حال، تشکیلات به اصطلاح دینی خود را مأمور دخالت در امور سیاسی نمودند؟!

پیشوایان فرقهی بهائیت (از جمله عباس افندی)، بارها علمای اسلام را مورد هتاکیها و جسارت خود قرار دادهاند. اما به راستی چگونه میتوان ادعای دشمن دوستی و اخلاقمداری داشت و در عین حال به علمای دین، که در روایات معصومین (علیهم السلام) به جانشینان وارثان انبیاء تشبیه شدهاند، اینگونه توهین و جسارت نمود؟!

یکی از موضوعات نطق عبدالبهاء در سفر به آمریکا، افتخار به پرورش نسلی بیتفاوت نسبت به تعصبات ملّی و مذهبی در ایران است. آری؛ افتخار به پرورش نسلی تعصبستیز که از غیرت نسبت به سرنوشت وطن و آیینشان بیتفاوت هستند؛ آن هم در زمانی که کشور و مذهبشان مورد تهاجم نظامی و فکری واقع شده، تنها میتواند برای یک خود فروخته سربلندی بیافریند.

پیشوایان بهائی یکی از تعالیم خود را تعدیل معیشت معرفی نموده و مدعی شدند ثروتهای عالم باید به گونهای بین انسانها تقسیم شود که افراد طبقات مختلف در راحتی باشند. این در حالیست که پیشوایان بهائی، گامهایی در جهت خلاف این رویه برداشتهاند که از جملهی این اقدامات را میتوان حکم فاخرانهی دفن اموالت در بهائیت برشمرد.

پیشوایان بهائیت هرگونه دخالت پیروان خود را در امور سیاسی را ممنوع دانسته و میزان بهائی بودن را مشروط به عدم مداخله در امور سیاسی کردهاند.. اما بر خلاف این دستور صریح، پیشوایان بهائی در مقابله با جریان مشروطیت، تلاش بسیار نموده و بهائیان به دستور عبدالبهاء، تلاش بسیار برای نفوذ در دربار قاجار نمودهاند.

پیشوایان بهائیت با ادعای زدودن تعصبات دینی، فرقهی خود را پیامآور صلح و یگانگی نوع بشر معرفی نمودهاند. این در حالیست که بهائیان در پیشپا افتادهترین مسائل توان اجرای این حکم را نداشتهاند. لذا چگونه فرقهای که در نوع سلام کردن دچار اختلاف شده و کارش به هفتتیر کشی میکشد، میتواند میان اقوام بشر وحدت و اُلفت برقرار کند؟!

عبدالبهاء اولین و اساسیترین آموزهی بهائیت را جستجوی آزادنهی حقیقت معرفی کرده است. این در حالیست که در عمل، تحریجویانِ جدا شده از این فرقه مورد مجازاتهای سخت تشکیلات بهائیت قرار میگیرند. اما به راستی فرقهای که بر خلاف اولین اساس خود، مخالفین برگشتهاش را مورد پیگرد قرار میدهد، چگونه میتواند منادی رفع خصومتهای دینی باشد!

سیداسماعیل زواره، در سال 1284 هجری پس از پی بردن به باطن پلید بهائیت، در مسیر کاظمین برای توبه و برائت از بهائیت، توسط بهائیان به قتل رسید. اما به راستی که چگونه میتوان بهائیت را حامل پیام صلح و نزاعستیزی دانست در حالی که گویا چنین سخنانی نزد آنان، تنها بر روی کاغذ از اعتبار برخوردار است.

عبدالحسین آیتی، در نقل حکایتی، موضع پیامبرخواندهی بهائیت را در تأیید اعمال خشونتآمیز و گفتار کفرآمیز پیروان خود، ذکر کرده است. اما به راستی چگونه میتوان بهائیت را مسلک صلحطلب دانست، در حالی که پیامبرخواندهی آن اغنام خود را بر ترور ترغیب نموده است؟! همچنین چگونه این مدعی پیامبری ادعای غلوآمیز پیروان خود را تأیید کرده است؟!

پیشوایان بهائیت، تا جایی بر اُلفت تأکید کردهاند که در تعارض دین با اُلفت و محبّت، بیدینی را ترجیح دادهاند. این در حالیست که خود هیچگاه به این اصل پایبند نبوده و به خاطر تعصبات دینی، مخالفین خود را مورد طرد و حذف اجتماعی قرار دادهاند؛ همچنان که رفتار بهائیت در خصوص جهانگیر اردکانی، نمونهای از این دورویی تشکیلات بهائیت است.

پیشوایان بهائیت در تبلیغات خود، تا جایی بر لزوم پایبندی به صداقت، یکرنگی و پرهیز از کتمان عقیده تأکید کردهاند که حتی اگر حقیقتگویی به قتل انسانی منجر شود، نباید آن را زیر پای نهاد. این در حالیست که آنان در عمل، این اصل خود را زیر پای نهاده و تأسیس محافل بهائی در سراسر دنیا را با هر عنوان فریبندهای لازم برمیشمارند!

پیشوایان بهائیت، ضمن دستور به اطاعت بیقید و شرط از حکومتهای مستبد؛ پیروان خود را از هرگونه دخالت در امور سیاسی بازداشتهاند. اما این رویکرد پیشوایان بهائی در حالیست که این موضع آنان، نشان از سرسپردگیشان در برابر حاکمان ستمگر دارد و در غیر اینصورت، چگونه میتوان پذیرفت که خدای عادل، دستور به اطاعت از حاکمان ظالم داده است؟!

پیشوایان بهائیت در شعارهای تبلیغاتی خود، مسئلهی مساوات زن و مرد را عامل ترقی و پیشرفت عالم انسانی دانستهاند. این در حالیست که آنان، احکامی سرشار از نابرابری میان زن و مرد تشریع کردهاند. در این صورت، با در نظر داشتن ادعای توقف پیشرفت عالم انسانی بر تساوی زن و مرد؛ رهبران بهائی را میتوان مانع ترقی عالم انسانی دانست.

رهبران بهائی، پیروان خود را از هرگونه نزاع و اختلاف منع کرده و مرتکبین آن را مستحق آتش برشمردهاند. این در حالیست که پس از هلاکت باب، رهبران بهائی به قدری دچار انشعابات و نزاعهای شدید درون فرقهای شدند که به تعبیر پیامبرخواندهی بهائیت، این نزاعها در طول تاریخ بیسابقه بوده است. لذا پیشوایان بهائی نیز مردود و مستحق آتشند!