اعتقادات

اشراق خاوری به نقل لوحی پرداخته که حسینعلی بهاء در آن، خبر از وعدهی نزول قواعد ادبی جدید مطابق با غلطهای خود داده، اما کثرت اشتغال او، مانع از انزال آن شده است. لذا بهائیان را موظف نمود تا غلطهای او را اصلاح کنند. اما آیا منظور بهاء از نازل نشدن وحی به دلیل اشتغالات، چیزی جز بافتنهای جدید بوده که فرصت آن را پیدا نکرده است؟!

یکی از کتابهای حسینعلی بهاء به نام ایقان، به عنوان بهترین گواه دانش غیبی و مظهریت او و و مخزن حقایق اسرار الهیهاش به شمار میآید. اما جالب است بدانیم پیامبرخواندهی بهائیت پس از انتشار آثارش از جمله کتاب ایقان، متوجه برخی غلطها و اشتباهات خود میگردد. به همین خاطر به هنگام نشر مجدد بارها مورد بازبینی و اصلاح قرار میگیرد.

عبدالبهاء ادعا میکند که پدرش حسینعلی بهاء، با آنکه معلّمی نداشته، فصاحت و بلاغتش چنان محیّرالعقول بوده که تمامی فصحا و بلغای عرب را به اعتراف وا داشته است! این ادعا در حالیست که یکی از ایرادات اساسی به آثار مدعی پیامبری بهائیت، اشکالات ادبی و محتوایی وارد به آنهاست؛ تا جایی که بهائیان را به اصلاح آثار شبه وحیانی او مجبور ساخت!

میرزا موسی کلیم (: برادر بهاء و صبح ازل) در نصیحت صبح ازل از او میخواهد بخاطر حقوقی که حسینعلی نوری در دوران کودکی، به واسطهی مشق گفتن بر آنان داشته، به او ایمان بیاورد. اما چگونه حسینعلیبهاء قبل از آنکه ادعای اُمّی بودن داشته باشد، به برادران کوچکتر خود مشق میگفت و کسی هم از علم لدنی او در آن دوران سخنی نگفته و یا تعجب نکرد؟!

با اینکه قوم عاد و ثمود با صاعقه و تندباد هلاک شدند، ولی علیمحمد باب هلاکت آنها را در خلیج ذکر نموده است. جالب آنکه که مبلغین بابی و بهائی و حتی پیامبرخواندهی بهائی نیز اظهار نظر باب را نقض کردهاند. اما آیا همین رسوایی برای اثبات دروغین بودن مدعیان بابیت و بهائیت کافی نیست؟! وگرنه چگونه ممکن است پیامبران الهی همدیگر را نقض نمایند؟!

علیمحمد باب منشأ علوم لدنیاش را خوابی میداند که در آن چند جرعه از خون سر بریدهی امام حسین (علیه السلام) نوشیده است. اما به راستی خوردن خون حجّت خدا، آن هم از سر بریدهی او چه برکت و لذّتی میتواند داشته باشد؟! البته بعید نیست تأویل چنین خوابی، حکم باب به قتلعام شیعیان حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) باشد!

علیمحمد باب در آثار مختلفش به برخی ویژگیهای موعود خود پرداخته که از جملهی آن، سال ظهور، مکان ظهور، لقب و... میباشد. ما از طریق تطبیق این ویژگیها با مدعی پیامبری بهائیت، به کذب او پی خواهیم برد. بنابراین فرقهی بهائیت، حتی بر اساس مبنای بابیتی که خود را موعود آن میدانست نیز از مشروعیت برخوردار نیست.

بر اساس ادعای علیمحمد باب، اعجاز سخن و کلمات او، اختصاص به آثار و عبارات عربی وی ندارد و آثار فارسی او را نیز شامل میشود. اما به راستی آیا فصاحت آنچه علیمحمد شیرازی (به قول خود) با آنها تحدّی کرده، با شاهکارهای نثر فارسی از قدیم و جدید (مانند نثر سعدی و...) قابل مقایسه است؟!

علیمحمد باب در کنار ادعای اعجاز سیاهمشقهایش، در آثار مختلفش بر نکتهی دیگری تصریح دارد و آن فطری بودن آیاتش است. این در حالیست که آثار تقلیدی و یا ساختگی و پُر از غلط جناب باب، نمیتواند به عنوان تنها دلیل حقانیت او مطرح شود در حالی که خود اعتراف دارد تقلید یا سرقت، هیچ فضیلتی برای آورندهی آن به ارمغان نمیآورد.

علیمحمد باب در بسیاری از شبه آیاتش، ضمن تقلید از سبک آیات و روایات، دچار اشتباهات فراوان ادبی شده است. همچنان که تأنیث و تذکیر را اشتباه و از ضمیرهای نابجا استفاده کرده و یا علائم إعراب کلمات را به صورت اشتباه به کار برده و یا از لغات و ترکیبات غلط در آثارش استفاده نموده و ترکیبات بیمعنایی را به اسم وحی به خورد پیروانش داده است!

مبلّغان بهائی در رد سندیت توبهنامهی مذکور در کتاب کشف الغطاء، مدعی میشوند که چون این کتاب در رد کتاب نقطه الکاف نوشته شده، پس ابوالفضل گلپایگانی در مقام رد توبهی باب بوده است! این در حالیست که با مراجعه کتاب کشف الغطاء درمییابیم که گلپایگانی نه تنها صحت توبهی باب را پذیرفته، بلکه به مقایسهی استقامت او با بهاء نیز پرداخته است؟!

تفسیر سورهی یوسف یا کتاب قیّوم الأسماء، عنوان اثری است که به گفتهی پیامبرخواندهی بهائیت و شوقی افندی، بزرگترین اثر علیمحمد باب به شمار میآید. وی در اولین صفحهی بزرگترین اثر خود از محمّد بن الحسن العسکری (علیه السلام)، امام دوازدهم شیعیان و فرزند بلافصل امام حسن عسکری (علیه السلام) به عنوان پیشوا و مبشّر بابیت خود یاد کرده است!

ابوالفضل گلپایگانی (از مبلّغان بهائیت) پس از ذکر و تأیید توبهنامهی علیمحمد باب در تبریز، به مقایسهی استقامت او با مدعی پیامبری بهائیت میپردازد. اما هرچند که این مقایسه نیز صحیح نیست؛ ولی گویا گلپایگانی فراموش کرده که اثبات دست شستن علیمحمد باب از ادعاهای دروغینش، به منزلهی نابودی پایهی حقانیت بهائیت به عنوان موعود بابیت است!

فاضل مازندرانی در توجیه تناقض میان ادعای اُمیّت باب با درس خوانده بودنش میگوید: اولا اُمّی به معنای نپیمودن علوم متداول است و ثانیا لقب امی بودن بخاطر انتساب صفت بیسوادی علمای شیعه به شیخیه میباشد. این در حالیست که این تعریف از اُمیت با تعریف پیشوایان بهائی در تضاد است؛ همچنین ادعای اُمی بودن چگونه با داشتن اشتباهات بیشمار سازگار است؟!