سایر مسائل

برای رسیدن به عرفان واقعی، بزرگان اهل معرفت مراحل و منزلهایی برشمردهاند، که در اینجا به ذکر آنچه امام خمینی (ره) در کتاب چهل حدیث آورده اشاره میکنیم. این مراحل از دیدگاه آن فقیه وارسته و عارف واصل عبارتاند از: «یقظه (بیداری)، تفکر، عزم، مشارطه، مراقبه، محاسبه و تذکر.»

اینکه اصل را معنویت و طریق متکاثر عرفانی در جهت اکتساب حقیقت قرار دهیم امری واضح البطلان است؛ چرا که اصل از خلقت عبودیت خدای یکتاست. نه رسیدن به امور معنوی که با هر روش و هر آیینی قابل تحصیل باشد «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» بنابراین فلسفه خلقت بندگی و تسلیمِ اوامر الهی بودن است که با اطاعت از خداوند یکتا و عمل به شریعت محمدی (ص) محقق میگردد.

وقتی سخن از سحر به میان میآید برخی گمان میکنند که سحر بطور مطلق بر یک عنوان صدق میکند، ولی با تحقیق در این زمینه میتوان فهمید که سحر انواعی دارد و هر قسم از سحر هم بر مبنای خاصی بنا شده است. چه بسا در قدیم الایام به نوعی از اقسام آن سحر گفته میشده است، که اکنون برآن کلمه سحر اطلاق نمیشود و در برخی دیگر همچنان واژه سحر صدق کرده، و مورد مذمت است.

تعاریفی که گروههای مختلف از شطح بیان کردهاند، نشاندهنده تفاوت دیدگاههای تبیین کنندگان شطح است. چنانکه برخی شطح را به نفع صوفیه و برخی دیگر واقعیتهایی را درباره شطح بیان کردهاند. ازاینرو مروری به چند تعریف، از تعاریف شطح میکنیم تا با برداشتهای آنان آشنا شویم.

در میان گروههایی که با عقاید حلاج مخالفت کردهاند و هرکدام علتی برای انحراف او ذکر کردهاند، میتوان به برخی از صوفیه اشاره کرد. بااینکه برخی، فقهای مخالف حلاج را به اخباری گری متهم کردهاند یا اینکه این عده معتقدند که فقهای تکفیر کننده حلاج با عرفان و علوم عرفانی آشنایی نداشتهاند و ازاینروی حکم به تکفیر حلاج دادند، این بار سراغ صوفیان مخالف حلاج رفتیم تا با دلایل انحراف حلاج از منظر ایشان آشنا شویم.

صوفیه در بسیاری از آموزههای خود دچار افراط وتفریط شدهاند، ازجمله ترک حلال و در دوری جستن از نعمتهای الهی تا جایی که گفتهشده سهل بن عبدالله در مدت 40 روز تنها یک مغز بادام غذایش بود ولی از طرف دیگر با گذشت زمان و نادیده گرفتن سنتهای بزرگان صوفیه توسط مریدان، پرخوری و شکمبارگی از مختصههای صوفیه به شمار آمد که سید مرتضی نیز صوفیان را شکم پرستان معرفی کرده است.

باوجود شباهتهایی که میان عرفان و تصوف وجود دارد، گاهی در مورد امری از امور اشتباه حاصلشده و فرد در تشخیص عرفان و تصوف به خطا میافتد. باید دانست یکی از دلایلی که شباهتهای بسیاری بین عرفان و تصوف وجود دارد، ریشه دینی واحدی است که در میان عرفان و تصوف وجود دارد. چرا که هر یک از عرفان و تصوف در دامان اسلام پدید آمده است و به رشد رسیدهاند و اتفاقاً همین امر است که موجب برخی تشابهات میان این دو شده است.

مساله تفسیر به رای آیات قرآن و روایات معصومین (علیهم السلام) در طول تاریخ حیات اجتماعی اسلام، توسط گروهها و فرقههای مختلف به دلایل مختلف انجام میشده است. خواهشهای نفسانی و تحمیل دیدگاه های شخصی به دیگران، دو علت از علتهای تفسیر به رای در قرآن و احادیث است که به آن میپردازیم.

یکی از شاخصههای تصوف علم ستیزی و مخالفت با کسب علم و دانش است. برخی از بزرگان صوفیه علم را حجاب راه سلوک دانسته و بدین علت از کسب علم و دانش رویگران هستند. درمقابل اساس عرفان اسلامی علم آموزی و تشویق به کسب علم و دانش است تا جایی که آیات متعددی از قرآن و روایات اشاره بدین امر دارند.

از تفاوتهای عارف و صوفی برتر بودن عارف نسبت به صوفی است. با نگاهی به تاریخ و اشخاصی که به این دو نام خوانده میشدند، درمیابیم که بیشتر افرادی که عارف نامیده میشدند از صاحبان علوم خصوصا متخصص در علوم دینی بودند. اما کسانی که به نام صوفیه خوانده میشدند بعضا حتی سواد خواندن و نوشتن هم نداشتند.

یکی از تفاوتهایی که میان عرفان و تصوف وجود دارد، زمان ظهور این دو واژه است. با بررسی منابع تاریخی و با استناد به نظر مشهور میتوان به این مطلب دست یافت که واژه تصوف از قرن دوم مشهور شد، اما پدید آمدن واژهای به نام عرفان، از قرن سوم آغاز گردید و همین امر بیانگر تفاوتهایی میان این دو واژه است.

عدهای سعی میکنند که عرفان و تصوف را یکی دانسته و مشروعیت سلوک عرفانی را در حوزه سلوک صوفیانه تسری دهند و بدین وسیله سرپوشی بر انحرافات تصوف بگذارند و تصوف را همانند عرفان اسلامی خالی از هرگونه انحراف معرفی کنند، درحالی که بزرگان دینی و عرفای اسلامی در روشن شدن مرز میان عرفان و تصوف سخنانی ایراد کردهاند، که روشن کننده مرز عرفان و تصوف است.

«عرفان» و «تصوف» با وجود شباهتهای ظاهری در برخی از آداب، اساساً متمایز با یکدیگر و مجزای از هم هستند؛ چراکه عرفان شیعه ریشه در آموزههای ثقلین دارد؛ یعنی منشأ آن قرآن و سنت (قولی، فعلی و تقریری) چهارده معصوم (علیهم السلام) است، اما تصوف ریشهای التقاطی داشته که هم از آموزههای نوافلاطونیان و هم نحلههای معنوی مسیحی و حتی شبه عرفانهای هندی و شرقی وام گرفته است.

با توجه به تعاریفی که از عرفان و تصوف میشود، میتوان نسبتهای مختلفی برای عرفان و تصوف متصور شد. بدین منظور نظرات برخی از صاحبنظران در حیطه عرفان و تصوف را از نظر میگذرانیم تا از نسبتی که میان این دو واژه برقرار میکنند مطلع شویم و با نظرات مختلف در این زمینه آشنا شویم.