تناقضات بهائیت
رهبران بهائیت با دست گذاشتن روی نقاط ضعف جامعه تلاش دارند تا فرقهی خود و تعالیم ساختگی و کپیبرداری شدهشان را حلّال المشاکلِ مشکلات عالم معرفی کنند، غافل از آنکه به جز سخنرانی و بیانیههای زیبا، نه تنها راهکاری برای عملی شدن این تعالیم ارائه ننمودهاند؛ بلکه حتی خود نیز در عمل، به این شعارها پایبند نبودهاند.
پیشوایان بهائیت بر خلاف عملکرد خود، در تبلیغاتشان هدف خود را برقرای صلح عمومی عنوان کرده و تحقق آن را نیازمند اقدام و عمل دانستهاند. اما اگر به گفتهی عبدالبهاء، شعار صلح دوستی هنر نیست و این آموزه باید سیرهی عملی بشر قرار گیرد، پس پیشوایان بهائی به جز سر دادن شعارهای توخالی و بدون عمل چه هنری داشتهاند؟!
دومین پیشوای بهائیت عبدالبهاء، در راستای آموزهی وحدت عالم انسانی در این فرقه، تمامی انسانها را نزد خداوند یکسان دانسته و هرگونه تفاوت در فضل و رحمت میان انسانها را رد کرده است. این در حالیست که عبدالبهاء در جایی دیگر، با تقسیمبندی زنها به جسمانی و روحانی، زنهای جسمانی را از رحمت خدا بینصیب دانسته است!
پیشوایان بهائیت، سعادت عالم انسانی را در گرو تساوی زن و مرد در تمامی شئون و نبودن امتیاز میان آنها دانستند. این در حالیست که بر خلاف این شعار، تربیت فرزندان را عمدتاً به عهدهی زنها واگذار کردهاند. حال آنکه اگر تربیت فرزندان زحمت است که حق زنان ضایع شده و اگر افتخار است پس چرا پدرها از آن محروم شدهاند؟!
پیامبرخواندهی بهائی بر خلاف حکم خود بر ممنوعیت داشتن بیش از دو همسر، سه زن اختیار کرده است! اما جالب است بدانیم که او، بر مبنای بابیت و بهائیت، هیچ مجوزی برای این عمل خود نداشته است. از طرفی پیشوایان و رهبران به ظاهر معصوم بهائی نیز برای توجیه اشتباه پیامبرخواندهی خود، توسل به دروغ را جایز میدانند!
پیشوایان بهائیت، تساوی حقوق زن و مرد را به عنوان یکی از تعالیم اختراعی خود معرفی کردهاند. اما جالب است بدانیم که بر خلاف این شعار، مردها را موظف به پرداخت مهریه به زنها میدانند! از آن عجیبتر اینکه حتی میان زنهای دارای شوهر شهری با شوهر روستایی نیز تبعیض قائل شده و مهریهی زنان دارای شوهر شهری را بیشتر تعیین کردهاند!
یکی از تعالیم بهائیت، لزوم اختراع و یا برگزیدن زبانی به عنوان زبان بین المللی میباشد. از اینرو پیشوایان بهائیت، در عین حالی که یادگیری چند زبان را موجب اتلاف عمر دانستهاند، پیروان خود را به یادگیری زبانهای فارسی، عربی، انگلیسی، آلمانی، بدیع، اسپرانتو ترغیب کرده و بیت العدل نیز، اساساً تحقق این تعلیم را به فراموشی سپرده است!
پیشوایان فرقهی بهائیت یکی از تعالیم به ظاهر بدیع خود را لزوم وحدت زبان و خط برشمرده و در این راستا، یادگیری چندین زبان را موجب تلف شدن عمر دانستند. اما جالب است بدانیم نه تنها راهکار عملی برای تحقق این آموزه از پیشوایان بهائی ارائه نشده، بلکه بر خلاف این حکم، بارها پیروان خود را به فراگیری زبانهای خارجی ترغیب کردهاند.
پیشوایان بهائی با عدمی دانستن شرور، اسم و عکس خود را عامل دفع آن معرفی کردهاند. اما به راستی چگونه امری عدمی میتواند در زندگی ما تأثیرگذار بوده و آن را به کنترل خود درآورد؟! از طرفی، چگونه پیشوایان بهائیت از یکسو هر امر غیرمحسوسی را منکر شده و از سویی دیگر، استفاده از اسم و عکس خود را عامل دفع خرافات عدمی معرفی کردهاند؟!
پیشوایان بهائیت، بر خلاف شعار وحدت انسان و تربیت یکسان خود، فرزندان بهائی را از سایرین مستثنی کرده و تحصیل آنها در مدارس غیربهائی نهی کردهاند. اما جالب است بدانیم که بر خلاف این شعار، شوقی افندی در بهترین مدارس غیربهائی تحصیل کرده و بار دیگر عمل نکردن پیشوایان بهائی به احکام ساختگیشان را به رُخ کشیده است!
پیشوایان بهائی بر خلاف شعار لزوم تعلیم و تربیت یکسان برای تمامی انسانها، فرزندان بهائی را از تحصیل در مدارس غیربهائی منع کردهاند. اما به راستی اگر پیشنیاز تحقق وحدت عالم انسانی تربیتی یکسان است، پس چرا پیشوایان بهائی فرزندان خود را از آن ممتاز کردهاند و در این صورت، شعار وحدت عالم انسانی چه معنا خواهد داشت؟!
پیشوایان فرقهی بهائیت یکی از تعالیم بدیع خود را لزوم علم آموزی و تعلیم و تربیت اجباری برمیشمارند. این در حالیست که پیامبرخواندهی این فرقه ملاک علم و عالم را ایمان به خود معرفی کرده است. اما به راستی در آیینی که معیار و ملاک جهل و علم، بهائی بودن و نبودن است، دیگر لزوم تعلیم و تربیت به چه کار میآید؟!
پیشوایان بهائی وجه تمایز بهائیت با سایر ادیان را نوآوری پیشوایان بهائی در زمینهی تعالیم و نظامات رهبری این فرقه معرفی کردهاند. اما به راستی چگونه اعتراف پیشوایان بهائی به کپیبرداری نهاد رهبری بهائی (بیت العدل) از مجالس اروپایی، با ادعای ابداعی بودن این نهاد سازگار است؟! آیا این اعتراف به نوعی نشان دهندهی دُمب خروس بهائیت نیست؟!
بهائیان با استناد به قرآن مدعی شدند که بیانتهایی علم خداوند با خاتمیت اسلام سازگاری ندارد. اما در پاسخ به آنان باید گفت، الفاظی از آیات که برای مقدمهی استدلال خود استفاده کردید در معانی ادعایی شما انصراف ندارد. از طرفی امتداد فیض الهی از طریق معصومین (علیهم السلام) صورت گرفته و ادعای خاتمیت بهاء، این اشکال را به شما نیز وارد میسازد.