تاریخچه

پس از دستگیری برخی از سران بهائیت در ایران به جرم جاسوسی در سال 1387، تشکیلات بهائیت اقدام به نگارش نامهای به دادستانی کشور میکند. نکتهای که بیش از همه جالب به نظر میرسد، اینست که تشکیلات بهائیت کوشیده خود را زخمخوردهی ساواک معرفی کند! حال آنکه با توجه به حضور عناصری نظیر پرویز ثابتی، در رأس هِرم آن، ادعایی قابل تأمل است.

مبلّغان بهائی، با استدلال به کتاب «ظهورالحق» مدعی شدند امیرکبیر پیش از شهادت، از سرکوب بابیان پشیمان شده بود. اما جالب است بدانیم که مستند این ادعا، تنها در کتُب مبلّغان بهائی ذکر شده که بطلان آن واضح است. بعلاوه آنکه کدام عقلی خواهد پذیرفت که میهنپرستی چون امیرکبیر، از سرکوب عوامل نابودی کشور و قتل خود، پشیمان گردد؟!

پس از بروز ادعاهای علیمحمد شیرازی مبنی بر مهدویت و نبوت، فتنهها و آشوبهای متعددی به نام او در کشور صورت گرفت. این آشوبها که به سه جنگ داخلی نیز منجر شد، با هدف ایجاد نفاق درونی به نفع قدرتهای خارجی پیش میرفت. از اینرو صدرأعظم لایق ایرانی، به تبعید و سپس اعدام عامل فتنه فرمان داد و نزد بهائیان منفور و ملعون گشت.

علیمحمد شیرازی یکی از مدعیان دروغین مهدویت است که در سال 1260 ق، به تدریج ادعاهایی نظیر بابیت، مهدویت، نبوّت و الوهیت را برای خود قائل شد. تغییر ادعاهای ششگانهی وی، به دو مرتبه توبهنامهی او در شیراز و تبریز انجامید. سرانجام، این مدعی دروغین مهدویت، برای خواباندن شورشهایی که به نام وی در کشور صورت میگرفت، اعدام شد.

بهائیان در تبلیغات خود مدعیاند که علّت تبعید مجدد پیامبرخواندهشان از بغداد، نفوذ کلام وی و حسادت علما و دربار ایران بوده است. این در حالیست که با بررسی منابع بابی و بهائی، به این باور میرسیم که علّت تبعید مجدد سرکردگان بابی (از جمله پیشوای بهائیان)، اقدام آنان به توطئه، آشوب، قتل و غارت و جنگ قدرت در این فرقه بوده است.

هرچند که منابع بهائی سعی بر آن دارند تا اعدام علیمحمد شیرازی را حاصل استقامت وی در طرح ادعاهایش معرفی کنند، اما حقیقت آنست که اعدام او، تنها حاصل شورشهای طرفدارانش بوده است. چرا که پس از شکست باب در مناظره با علمای تبریز، وی اقدام به توبه کرد، اما علما بخاطر شبههی خبط دِماغ، از اعدام وی صرفنظر کردند.

در متن وصیتنامهای که مادر شوقی افندی به پدر خود عباس افندی نسبت داده، شوقی افندی به عنوان جانشین عباس افندی تعیین میگردد. اما این جانشینی با اختلافاتی از سوی بهائیان روبهرو میشود. گذشته از آن، اگر صحّت این وصیتنامه را بپذیریم، لازمهاش سرپیچی عباس افندی از دستور پیامبرخواندهی بهائیت را به دنبال خواهد داشت.

در یکی از مقالاتی که در شبکههای بهائی به انتشار درآمد، سعی بر آن شد تا تمامی توبهنامههای منسوب به علیمحمد شیرازی، جعلی و ساختگی جلوه داده شوند. اما حقیقت آنست که دست کم، سه تن از مبلّغان برجستهی بهائی، به نام اشراق خاوری، ابوالفضل گلپایگانی و فاضل مازندرانی، شرح توبهنامههای علیمحمد شیرازی را به تفصیل در کتب خود ذکر کردهاند.

در شبکههای مجازی وابسته به تشکیلات بهائی، مقالهای تحت عنوان: «آیا بهائیان نسبت به سرنوشت هموطنان غیربهائی خود بیتفاوتند؟» منتشر شد. نویسندهی بهائی این مقاله، با فاکتور گرفتن تمامی جنایات و خیانتهای این تشکیلات به ایران و ایرانی، با ذکر مواردی خلاف واقع و گاه سبک، بهائیت را خادم به ایران و ایرانی معرفی نمود!

امیرکبیر، صدراعظم دورهی قاجار بود. وی خدمات بسیاری داشت از جمله سرکوب و دفع بابیان. او پس از اینکه آشوبها و جنگهای داخل کشور را دید، تصمیم گرفت عامل اصلی این جریانها (که علیمحمد باب بود) را اعدام کند. پس از اعدام باب، بابیان و بهائیان از امیرکبیر کینه به دل گرفتند و حتی در سخنان و گفتههای خود، امیرکبیر را مورد توهین قرار دادهاند.

روز 20 دیماه سال 1230 ه.ق، امیرکبیر، به دستور ناصرالدین شاه به قتل رسید. اميرکبیر خدمات و اصلاحات زيربنايی زیادی انجام داد. یکی از مهمترین خدمات وی، سرکوب و دفع فتنه بابیان بود. وقتی آشوبها و جنگهائی داخل کشور رخ داد، امیرکبیر عامل اصلی آن را ابتدا زندانی و سپس اعدام کرد. لذا بابیان، کینه و عداوت خاصی از امیرکبیر به دل گرفتند.

حسینعلی نوری در مورد جانشینیِ پس از خویش خطاب به بهائیان اعلام میدارد که ابتدا عباس و سپس محمدعلی جانشینش گردند. اما پس از مرگ او میان این دو برادر نزاع شدید درگرفت که اصل اُلفت و محبّت در این فرقه را زیر سؤال برد. لذا عباس افندی بر خلاف وصیّت پدر خود؛ شوقی افندی، دخترزادهی خود را به عنوان جانشین خود معرفی نمود.

پس از مرگ عباس افندی در سال 1921 م، شوقی افندی نوهی ارشد دختری عبدالبهاء؛ برای به عهدهگیری رهبری بهائیان، به حیفا بازگشت. اما از این جهت که او در سنین جوانی به رهبری رسید، 16 دیماه به عنوان روزجوان بهائی نامیده شد. یکی از صفات جوان بهائی، مطیع محض بودن است؛ بطوری که هیچ عذری حتی شور جوانی، توجیه کننده خطای شخص نیست.

اساس تبلیغ دین مبتنی بر ورع و عمل نیکوست. اما وقتی به سرنوشت حروف حی دقت میکنیم میبینیم آنها یاغیانی تربیت شده برای مقابله با اسلام ناب و هتک حرمت آن دین مبین بودهاند. کسانی که برای رسیدن به مقاصد پلید خویش از هر وسیلهای استفاده میکردند و از ایجاد اغتشاش و ناامنی در جامعه ابایی نداشتند.