عرفانهای نوظهور
نظام سرمایهداری با در اختیار داشتن نظام تولید حقیقت مجازی میکوشد آرمانها و ارزشهای خود را به جای اینکه از طریق یک جنبش با صد نفر پیرو بیان نماید، توسط صدها شبهجنبش که هر کدام تعداد کمی عضو دارند و اعضای مشترک نیز بین آنها زیاد است، عرضه کند. به این ترتیب نوعی بازنمایی تکثر صورت گرفته و کمبود تعداد اعضا با افزایش تعداد شبهجنبشها جبران شده است.
جایگاهی که در قانون جذب برای خدا و انسان مطرح است، آن جایگاهی نیست که در اسلام گفته شده است، که همان رابطهی بین عبد و مولاست. بلکه خدایی مدنظر است که نهتنها از بندگانش عبادت و بندگی نخواسته، بلکه کمر به خدمت آدمیان بسته و ابزاری برای سرمستی بیشتر انسانها شده است. در این قانون هیچ مسئولیتی برای انسان در جهت عبودیت تعریف نشده است.
نظریهپردازان قانون جذب، نظام معرفتی خاصی در این مورد پیشنهاد نمیدهند، آنها پیروان خود را به جهانبینی توحیدی دعوت نمیکنند؛ بلکه میگویند: مهم نیست تو خداباوری یا منکر خدا، ناپرهیزگاری یا اهل تقوا؛ مهم این است که هرچه آرزو کنی همه در اختیار توست و کائنات جملگی فرمانبردارِ تو هستند.
زئوس میگوید: آرایش مرجانها نشان میدهد پری دریایی وجود دارد. در حالیکه این مقایسه و این استدلال اشتباه است. آرایش مرجانها دلیل بر وجود پری دریایی نیست؛ بلکه دلیل بر وجود آرایشگر است. اثر نشاندهندۀ اصل وجود مؤثر هست. ولی اینکه آن مؤثر چه چیزی است و چه خصوصیاتی دارد را بیان نمیکند. پس اینکه آن آرایشگر پری دریایی باشد، نیازمند استدلال دیگری است.
علت حمله ابرهه، مجموعهاى از انگيزههاى سياسى و اقتصادى و دينى بود، ابرهه ابتدا عبادتگاهى پرشكوه در محل فرمانروايى خود در يمن ساخت تا توجه مردم را از كعبه به آنجا معطوف كند. و با خداپرستی و توحید مخالفت میکرد. اما در حملههای دیگر و بلایای طبیعی، کعبه هدف اصلی از بین بردن پایههای توحید و توهین به شعائر یکتاپرستی نبود.
در عرفان طبیعتگرا که غایت آن پیوستن و ارتباط گرفتن از نیروهای طبیعت به منظور حفظ حیات است، جنایت، کشتار و شیطنت، با فضیلت، رحمت و مروت تفاوتی ندارد؛ چنان که دونخوان میگوید: استادم خیلیها را با نیروی خود کشته است؛ زیرا یک جنگجو مانند یک دزد دریایی بیهیچ ملاحظهای آنچه را که میخواهد میگیرد و از هرچه میخواهد استفاده میکند.
در اینجا شاهد بزرگترین تناقض خداناباوران هستیم. به این صورت که اعتقاد دارن که خلقت از موجودات ساده و ابتدایی و ذرات کوانتومی شروع شده و بعد از مدتها به موجودات پیچیده رسیده در حالیکه در این کلیپ بیان شده که هر خالقی باید از مخلوقش پیچیدهتر باشه... واقعا یک موجود ابتدایی میتواند یک موجود پیچیده به وجود بیاورد؟
لیبرالیسم الهیاتی از آنرو اهمیت پیدا میکند که هرکدام از ادیان و سنتهای کهنِ معنوی را دارای بهرهای از حقیقت میداند و درصدد است تا در این بهرهها شریک شود و از آنها برخوردار گردد. از اینرو به تکثرگروی دینی اقبال نشان میدهد تا از این رهگذر باب گفتوگو میان ادیان گشوده شده و حقیقت در میان آنها جریان یابد و جابهجا شود.
در مکتب فالون دافا، غایات دستپایین و طبیعتگرایانهی این مکتب به راستی عظمتهای انسانی و استعدادهای والای او را که در عرفان اسلامی مطرح میشود، نادیده میگیرد، لیهنگجی نهایت دستآوردهای مکتب معنوی خود را سلامتی، طول مدت جوانی و پیری دیر هنگام معرفی میکند و مریدان خود را به ظلم پذیری دعوت میکند.
خرافات در امور معنوی به جهت اینکه آزمونپذیر نیستند، پیدا میشود. با توجه به آزمونپذیر نبودن امور معنوی، اگر تعالیم از سرچشمههای الهی جدا شود، لبریز از خرافات و پندارها و اوهام خواهد شد. آنچه میتوان مانع از نفوذ خرافات به افکار و باورهای مردم شود، علوم روز نیست، بلکه خودشناسی بر شالودهای معنوی است که ساختار فطرت را مشخص میکند و انسان را با آنچه حقیقتا میخواهد، آشنا و روبرو میسازد.
بسیاری از روشنفکران دینگریز، دین را آغشته به تعبّد کورکورانه و آلوده به تعصب میپندارند: «بزرگترین نقدی که بر طرز تفکر و نحوۀ معیشت سنتی میتوان داشت این است که تعبّدی و طالب تسلیم و تقلید و به همین جهت استدلال گریز و حتی استدلالستیز است.» شاید این پندارها و پیکارها با دین و پناهجویی به دامان عقلانیت سکولار در دنیای مسیحیت معقول به نظر برسد؛ اما در قلمرو معنویت اسلامی ابهام و تعارض زیادی پیدا میکند.
اندیشههای پائولو کوئلیو، توهمهایی است که گاهی با هم در تعارض است. وی با بکارگیری نمادهای معنوی شناخته شده در معانی متفاوت، بدون تعریف و استفاده از قرائن کافی و روشن برای کسانی که این نمادها را با معانی اصلیش میشناسند، فریبندگی ایجاد میکند. در یک کلام کوئلیو معنویت را به یک دروغ بزرگ تبدیل کرده است.
مفهوم «نوپدید» که معمولا آن را با وصف «NEW» در عبارت جنبشهای معنوی نوپدید به کار میبرند، اینطور تعریف میشود؛ حرکتهای معنوی که در واکنش به مقتضیات مدرنیته به وجود آمدهاند؛ یعنی رویکرد حذفی یا فروکاهندۀ مدرن نسبت به دین و معنویت واکنشهایی را ایجاد کرده که به صورت جنبشهای معنوی نوپدید تعریف میشوند.
این دو ویژگی یعنی تلاش برای «مقبولیت اجتماعی» و «جایگزین پذیری»، شبهجنبشهای معنوی را به صورت یک جریان فرهنگی در آورده است که مجموعهای از ایدهها و تفسیرهای خاص انسان و جهان و ارزشهای معنوی را ارائه میدهند. این جریان فراگیر فرهنگی که از طریق رسوخ و رسوب، تغییراتی را در نگرشهای معنوی مردم ایجاد میکنند، نمیتوانیم فرقه بنامیم و باید نام مناسبی برای آنان پیدا کنیم.